<$BlogRSDUrl$>

نیاک - یادداشتهای احمدسیف
 

Sunday, February 26, 2006


زمینه های استبداد درذهنیت ما( بخش پایانی) 


بگذارید حكومتگران اسبق و حالیه را به حال خودشان رها كنیم و برسیم به روشنفكران و نویسندگان درون و برون مرزی مان كه بارعمده فرهنگی مان بر شانه های ستبر این جماعت قرار دارد. می دانم كه بر بسیاری از این جماعت اندیشمند سخنان من بسی ناخوش آیند جلوه خواهد كرد ولی قصدم و غرضم، به قلم سوگند كه بی حرمتی به كسی نیست. ولی صاف و پوست كنده و بی تعارف می گویم، پدیده ای تا به این حد متناقض ومملو از تضاد نمی شناسم.
از درون مرزی ها به آن جماعتی كه با حكومتند كار ندارم. در اغلب موارد مبلغ فرهنگی ایدئولوژیك هستند ومن با چنین فرهنگی میانه ندارم و همان طور كه در جای دیگر به اشاره گفتم، این نگرش به فرهنگ را هم برای فرهنگ مضر می دانم و هم برای ایدئولوژی پشت آن. بعد می رسم به گروهی كه نه بر حكومتند و نه با حكومت. عمدتا با خودشانند و بی تعارف درعالم هپروت خودشان. اندر سفیدی موی زال و رنگین كمان بودن ابرویش مقاله می نویسند و در این یا در آن دیوان « اگر » و « مگر » شماره می كنند و به راستی دلشان خوش است كه به « كار فرهنگی » مشغولند. از نمد این « كار فرهنگی » اگر كلاهی نصیب كسی نمی شود، خوب نشود. حداقل نفع چنین كاری این است كه عناوین دهن پركن « فلان شناس » و « متخصص بهمان» را یدك می كشند و همین قدر، برای راضی كردن دلها و جان های بی درد كفایت می كند. و اما از گروه سوم، كسانی كه بر حكومتند و یا به تعبیری دیگر دگر اندیشند. تردیدی نیست كه همة‌ سنگینی مقابله با فرهنگی استبداد سالار كه در بافت جامعه ما وجود دارد برگرده این جماعت است و به همین دلیل امكانات كمتر و بطور روزافزون كمتری در اختیار اینان است. این درست است كه برای گذر از چنبره سانسور همه جانبه، مجبورند نان قرض بدهند، ولی گاه اتفاق می افتد كه شماری از اینان، كمی زیادی نان قرض می دهند كه داستانش بماند برای فرصتی دیگر.
و اما از برون مرزی ها، از جمله به مخاطر مخالفت با سانسور وخودكامگی فرهنگی هزار درد بی درمان تبعید و دربدری را به جان می خرند و اما كم نیستند « محرمعلی خان های متجدد » كه در تبعید خودشان سانسور می كنند. خودشان همین كه نامی در كردند وسری شدند بین سرها، سرقفلی می خواهند و به جد از همگان می طلبندكه حرمت شان را نگاه دارند واندر فوائد چنین نحوة نگرشی مقاله ها می نویسند ولی همین كه یكی از سخت كوش ترین و پربارترین و پركارترین زحمت كشان فرهنگی ما سخنی می گوید كه به گوششان خوش نمی نشیند، فحش هائی نثارش می كنند كه هیچ چاروادار خسته ای بار یابوهایش نمی كند. انگیزة همه این بی فرهنگی ها و فرهنگ ستیزی ها البته كه پاسداری از «‌فرهنگ ایران » است. ادعا می كنندخروارخروار كه در تمام طول و عرض تاریخ هیچ بنی بشری به قدر ایشان حقیقت جو و راستی طلب نبوده است ولی در عین حال، روز و شبی نیست كه از بیان حقیقت به بهانه های مختلف شانه خالی نكنند. ادعای احترام به آزادی و آزاد اندیشی دارند، ولی كمتر اتفاق می افتد كه دگر اندیشی رابه حریم خویش راه بدهند. از ارائه توجیه تئوریك برای موجه جلوه دادن رفتار خویش نیز هرگز در نمی مانند.
در میان زحمت كشان فرهنگی ما، آنانی كه نشریه ای دارند، بی اعتناء به موقعیت جغرافیائی خود، درون یا بیرون از مرز، كماكان در تداوم همان فرهنگ و پیچیده تر كردنش عرق می ریزند وخون دل می خورند. بررسی درون مرزی ها بماند برای كسانی كه دسترسی بیشتر و منظم تری به این نشریات دارند ولی از برون مرزی ها:
- نشریاتی كه مستقیم و غیر مستقیم ارگان سازمانی اند و یا كلی تر گفته باشم، قرار است مبلغ ایدئولوژی های ویژه ای باشند. تكلیف این نشریات از قبل معلوم است. هدف شان قبل و بیش از هر چیزی این است كه خلوص ایدئولوژیك خود را حفظ كنند و به همین دلیل، از همان آغاز، زندان را تداعی می كنند. تو گوئی از این همه سالی كه گذشت، هیچ و یا چیزی كه چیزی باشد نیاموخته اند. اغلب نویسندگان حرفه ای دارند وحرفه ای را ضرورتا به معنای آنانی كه در ازای نویسندگی پولی دریافت می كنند، بكار نمی گیرم. گرچه در مواردی در این نشریات از این افراد هم هستند، ولی حرفه ای را عمدتا به این منظور آورده ام تا نشان از افرادی داده باشم كه از كثرت تمرین در نویسندگی توان و قابلیت نوشتن پیدا كرده اند. این كه دقیقا چه می نویسند، مقوله ای دیگراست. برای نمونه، جوانكی پرشور و شوق و پر انرژی را در نظر بگیرید كه در دهسال گذشته برای نشریه ای سازمانی قلم زده است. به راستی بی استعدادی و كودنی شگفت آوری می خواهد كه پس از این همه سال، رسم و رسوم نوشتن را یاد نگرفته باشد. این را باید بگویم اما، كه از آنجائی كه چنین نوجوانی باید عمدتا خود از خویشتن بیاموزد و یا از با تجربه های سازمانی كمك بگیرد و از آن مهمتر، « به فرموده » قلم بزند، نتیجه گاه این می شود كه طرف بد می آموزد و یا چیزی كه چیزی باشد، نمی آموزدكه به درد زندگی در بیرون از آن سازمان بخصوص بخورد. برای حفظ خلوص ایدئولوژیك، لازم است كه این نشریات جای بحث و جدل موافقان و مخالفان نباشند و اغلب نیستند. این نگرش، حتی وقتی از جانب چپ اندیش ترین جریانات بكار گرفته می شود، در بنیاد نگرشی است قشری و خودكامه كه می ترسد از نفوذ عقاید و ایدئولوژی های دیگر و « كفر آمیز» به نشریه و به ذهنیت خوانندگان اندك شمارشان، جملگی « نجس » بشوند و زندگی ابدی از دست برود. به همین دلیل، آب تازه به این بركه یا اصلا وارد نمی شود و یا یسیاركم وارد می شود. واقعیت این كه به آن حدی وارد نمی شود كه جلوی گندناك شدن آنچه كه هست را بگیرد. در نتیجه، یكی از مشكلات دلگیر كننده این نویسندگان و این نشریات، یك نواختی فرم و محتوای آنچه هائی است كه می گویند و می نویسند. ضرورتی به ذكر نام و نشان نیست ولی كم نیستند نویسندگانی كه هنوز كه هنوز است به همان شیوه های 15 و 20 و30 سال پیش می نویسند و در بارة همان موضوعات. 25 سال پیش پذیرفته بودند كه از نقل و قول می توان به جای چماق فكری استفاده كرد، امروز نیز هم چنان همان می كنند. تو گوئی همین كه كسی نوشت، « ماركس نوشت » و یا « لنین گفت »، انگار مشكل حل شده است و خواننده هم غلط می كند كه روی حرف ماركس و لنین سخنی بگوید. عجالتا كاری به تبدیل یك شیوه اندیشیدن به نوعی ایمان باوری مدرن ندارم، ولی پرسش این است كه اگر خواننده كسی باشد كه تا مغز استخوانش مخالف ماركس و لنین باشد، تكلیف چیست؟ جز این است آیا كه چنین نگرشی در بطن خویش، به این باور رسیده است كه این گونه افراد نیستند و یا از این هم غم انگیز تر، این گونه افراد نباید باشند. پاسخ هرچه باشد، یكی از دیگری نارواتر و و ابلهانه تر است. این گونه افراد هستند همان گونه كه همیشه بودند و و این حق مسلم و مطلق هر كسی است كه این چنین باشد.
برای این كه سوء نفاهم نشود، اضافه كنم كه هر آن گاه كه اشاره ای به نشریات ایدئولوژیك می شود و كمبود های شان و نقش مخربی كه در راستای تاریخ تكامل اندیشیدن و آزاد اندیشی در ایران ایفاء كرده و می كنند، اغلب فقط به یاد نشریات چپ می افتند و حتی در چند مورد شماری از بزرگان فرهنگی ما، نیز، با تجاهلی غم انگیز، همه بدبختی ها را به « شیوع ماركسیسم» در ایران وصل كرده اند. توگوئی كه در گذشته های دور، جز این كرده ایم. و در كنار این دست تجاهل ها، آدم در ابتدای امر دلش برای راست گرایان و مخالفین چپ اندیشی در ایران ( دین باوران و سلطنت طلب ها ) می سوزد كه طفلكی ها چه قربانیان معصوم و بی آزاری بوده و هستند. این خصیصه نیز، بی گمان از پی آمد های فرهنگی است خودكامه كه دگر اندیشی را بر نمی تابد و به همین دلیل هم هست كه قبل از هر چیز و بیش از هر چیز، كاسه و كوزه همه بدبختی ها را برسر دگراندیشان می شكند.برای نمونه، كسانی كه در طول تاریخ ما، حداقل در هزار سال گذشته، خود را معلم اخلاق جامعه می دانستند،‌ دگر اندیشان را مسبب همه مفاسد اجتماعی می شناسند و سلطنت طلبان كه میلیاردها دلار از اموال عمومی را صرف برگزاری جشن های مضحك 25 قرن حاكمیت مطلقه خویش و خاصه خرجی های كرده بودند، از دیگر مصائب و بدبختی ها چیزی نمی گویم، چپ اندیشان را زمینه ساز استبداد فكری در ایران قلمداد می كنند. و اما واقعیت این است كه در برابر هر نشریه ای كه یك جریان چپ اندیش یك سال در میان با هزار درد بی درمان چاپ و پراكنده می كند، هفته وماهی نیست كه خوانندگان بی گناه با چند و چندین نشریه راست گرای ایدئولوژیك بمباران عقیدتی نشوند. ولی در فرهنگی كه خصلت زشت « كی بود، كی بود، من نبودم» را به صورت فضیلت در آورده است و فرهنگش مثل زبانش و زبانش مثل اقتصادش و اقتصادش مثل مناسبات اجتماعی اش واپس مانده است، این هم بدیهی و دردمندانه « طبیعی » است كه مسائل آن گونه كه هستند و باید، بررسی نشده و بیان نگردند.
- گروه دیگر ولی نشریاتی هستند كه وابستگی سازمانی وگروهی ندارند. قرار است از نظر ایدئولوژیك نیز وابسته نباشند، ولی همه چیز بستگی داردكه ویراستار یا سردبیر نشریه چكاره باشد. اگر سردبیر نشریه، سلطنت طلب باشد، نشریه عمدتا سلطنت طلب می شود. اگر سردبیر نشریه، دین مدار باشد، نشریه هم مبلغ دین سالاری می شود و اگر سردبیر نشریه « چوخ بختیار» یعنی پیرو حزب باد باشد، نشریه نیز طرفدار فرهنگ چوخ بختیاری می شود. این نشریات قرار است از غیر خودی ها هم مقاله قبول كنند. گرچه برای درست درآمدن قسم شان گاه این كار را می كنند، ولی استخوان بندی نشریه را خودی ها می سازند. به علاوه، ویراستاری هم به آن معنائی نیست كه همگان می فهمند. ویراستار یعنی معلم اخلاق وسیاست و فرهنگ. ویراستار، یعنی، چوپان، البته اگر خوانندگان بدشان نیاید كه هم چون گوسفندان عمل كنند. برای احترام به آزادی و این كه حق به حق دار برسد وحق كسی ضایع نشود، مقاله ها قرار است مبین نظریات و آراء نویسندگان آنها باشند ولی در عین حال، نشریه، در واقع ، ویراستار، همیشه دركوتاه كردن مطلب آزاد است. همین دو انگاره را در كنار هم بگذارید تا روشن شود كه ما در مقوله های بسیار پیش افتاده فرهنگی گرفتار چه تناقض هائی هستیم. جز این است آیا كه این دست ویراستاران پذیرفته اند كه بین اجزای یك مقاله یك ارتباط درونی و ارگانیك وجود ندارد، چون اگر جز این باشد،‌چگونه آیا می شود، مقاله ای را كوتاه كرد، بدون این كه به نظریات مطروحه در آن خدشه ای وارد آید؟ و اگر مهم نیست كه وارد بیاید، پس چگونه است كه این مقاله ها هم چنان مبین نظریات نویسندگان آنها هستند؟
یكی از شگردهای تكراری سردبیران این چنینی این است كه از آنجائی كه معلم اخلاق اند و یا گمان می كنند، كه چنین اند، پس وقت و بی وقت به امام زادة‌اخلاق نیز دخیل می بندند. نوشته و یا مقاله ای را به هزار ویك دلیل نمی خواهند چاپ كنند، به جای این كه راستش را بگویند، می گویند كه فلان نوشته به این دلیل چاپ نشد كه در آن از « واژه های ركیك » استفاده شده بود. اشتباه است اگر گمان كنیم كه معنای واژة « ركیك» را می دانیم. « ركیك» در این جا مثل خمیری است بی شكل كه می تواند به هر شكلی در بیاید. آنچه مسلم است « ركیك» به آن معنائی نیست كه همگان گمان می كنند. در مواردی « ركیك» یعنی اشاراتی به اعضای بدن زن یا مرد و بماند، كه هر چه می كنم، نمی فهمم چراست و چگونه است كه این اشارات ركیك و یا زشتند. حتی گیرم كه این چنین، آقا یا خانم معلم اخلاق، آن اشارات را با استفاده از « حق وحقوق قانونی » خود خذف كن و نوشته را چاپ بزن، اگر به راستی دردت این است. التبه بگویم وبگذرم كه اخلاقیاتی از این قماش را نمی توان مستقل از فرهنگی مستبد سالار بررسی كرد. ولی این را می توان گفت كه چنان فرهنگی، بی گمان به چنین اخلاقی نیز نیازمند است.
هنوز بسیار نكته هاست كه ناگفته می ماند. ولی پرسش اساسی به نظر من این است كه آیا پذیرفته ایم كه برای شكستن این دور تسلسل، باید آستین ها را بالا بزنیم، یا این كه ، نه، هم چنان بر این گمان باطلیم كه تتمه ای از تاب وتوان تاریخی ما باقی مانده است كه می تواند كماكان سنگینی بختك وار چنین فرهنگی یكه سالار را بر دوش بكشد؟ مسئولیتِ مسئولیت گریزی در پاسخ گوئی به این پرسش اساسی با كیست ؟



Comments:
بنام ايزد بر آشوبنده ي بتگري
نيك انگاري ابتدا است و در آمدي بر گذرانيدن ….. در عرصه هم ابتدا كلمه است و در متن همچنان از تركيب ، حدوث ، ايمان ، عرض و مال … سخن است .
طرح اينكه در فلسفه سياسي مجال الزام طريق _ به گاه نقد اراده ي رويكرد _ مي شود ؟
از همه سو پيداست كه چنين قائليم مشكل اما اينجاست و جاي اعتراف دارد كه در گم و دير ياباني سئوال و مخاطب است .
بنا بر اين مقدمه را بهنگام بحث _ انشا ء ا… _ مي آورم و عجالتا پيش نويس اساسنامه سياسي خويش را در ميان مي نهم .
بگشاي تير مژگان وبر يز خون حافظ كه چنان كشنده اي را نكند كس انتقامي
حكومت
اركان ساختار نمايندگي حاكميت عبارتند از : دولت ، شورا ها ، مجلس نمايندگان و همه پرسي
دولت
در اين اساسنامه مقصود از دولت نهاد و ساختار مديريتي كشور ، كه مبتني به تدبير آن تا زماني كه تاييد همه پرسي را داشته باشد است .
شورا
شورا ها مجامعي هستند منتخب از ميان باشندگان يك واحد جغرافيايي جمعيتي (پنج به ده هزار نفر ) كه بدون قيد شرط و به مدت 4 سال با مراجعه به آراي عمومي انتخاب مي شوند .
اولين آيين نامه شورا تا تشكيل مجلس نمايندگان به تصويب نهاد دولت مي رسد .
ايجاد زمينه اجرايي مشاركت و قواعد جاري دولت ، حوزه عمل شوراست .
انتخاب 1/3 اعضاي مجري و ناظر بر انتخابات بر عهده اعضاي شوراهاست .
نامزدي شورا براي كارمندان و اعضا ي دولت منوط به استعفا از سمت ممكن خواهد بود .
هزينه فعاليت هاي شورا از محل اعتبارات دولتي برابر با ابلاغ رسمي تامين مي گردد .
مجلس نمايندگان
مجلس نمايندگان از ميان اعضاي شوراها ويا نمايندگان مجلس وباقيد امضا ي حداقل 3 نفر از غير داوطلبان شورا وبمدت 5 سال با آراي عمومي تشكيل مي شود .
مجلس نمايندگان عهده دار وظايف زيرمي باشد .
تصويب آيين نامه داخلي و تغييرات آن
انتخاب 1/3 اعضاي مجري و ناظر برانتخابات
اجراي ثبت تشكيل ايستگاههاي تلويزيوني غير دولتي ( بعلت محدو ديت تعدد اجراي ثبت در حكم انتصاب مدير ازسوي مجلس است ؛تعداد،تامين و نظارت مالي اين شبكه ها به موجب مصوبه دولت خواهد بود )
اعضاي مجلس نمايندگان با تصويب 2/3 اعضا مي توانند 45 نفر از برجسته ترين كاركزاران دولت و يا نماينده ايشان را براي طرح سؤال و استماع گزارش به مجلس فرا بخواند
اعضاي مجلس نمايندگان مي توانند بر موسسات وسازمانهاي دولت با تعيين بازرس به تعداد2برابر تعداد كل نمايندگان مجلس ، تحقيق و نظارت نمايند.( حدود و نحوه نظارت با صلاح ديد دولت مقرر مي گردد . )
اعلام همه پرسي فوق العاده براي تغيير اساسنامه قانون اساسي و رئيس دولت به تصويب مجموع نمايندگان (درصورت رد همه پرسي مجلس ملغي شده و انتخابات مجلس ظرف 2ماه برگزارمي شود)
نمايندگان مجاز به اشتغال در موسسات دولتي و وابسته به دولت نخواهند بود .
هزينه فعاليت هاي مجلس از محل اعتبارات دولتي برا بر با ابلاغ رسمي تامين مي گردد .
همه پرسي
بمنظور امكان تغيير نهاد جكومت و يا رئيس دولت همه پرسي با مراجعه مستقيم به آراي مردم در هر 5 سال انجام مي شود .
هريك از نمايندگان مجلس مي تواند ، طرح مشي سياسي و نمايندگي خود را در همه پرسي به آراي عمومي بگذارد .
نمايندگان مجلس بتعداد 15 نفر مي توانند ، شخص خارج از مجلس نمايندگان را براي شركت در همه پرسي معرفي نمايند .
اين اساسنامه در 5 اصل و 16 ماده بعنوان طرح به اعلان عمومي رسيده است .


محمدرضا رفيعي
 
Post a Comment
 
Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com

This page is powered by Blogger. Isn't yours?