$BlogRSDUrl$>
نیاک - یادداشتهای احمدسیف | |||
Sunday, February 19, 2006برای محافظه كار نبودن و در نتیجه آماده شدن و آماده بودن برای دگرگونی و زیر ورو كردن هر آنچه كه كهنه است، نترسیدن و دلیری لازم است. دلیری قبل ازهرچیز و بیش از هرچیز اعتماد به نفس لازم دارد كه با هیچ بودن همگانی مان جور در نمی آید. مادام كه محافظه كاری توام با ملاحظه كاری هست چیزی دگرگون نمی شود تا ترس و وحشت بریزد و مادام كه ترس و وحشت نریزد، چیزی دگرگون نمی شود. و به اعتقاد من، این است یكی از زمینه های ایستائی در تاریخ ما. مشكلی كه به آن اشاره كرده ام، در همه حیطه های زندگی ما حضوری چشمگیر دارد. نمونه وار می گویم. در حیطة زبان كه از جمله وسیلة بیان اندیشه است هنوز كه هنوز است بسیاری از بزرگان ادبی - فرهنگی ما برای زبان " شاهنامه " و " تاریخ بیهقی " تیلیغ می كنند . كم نیستند نویسندگان و نشریاتی كه در داخل و خارج از ایران همة هم وغمشان را گذاشته اند كه در لابلای این شاهكارهای مسلم حقایق جدید و جدیدتری را كشف كنند و هم چنین كم نیستند كسانی كه می كوشند با همان واژگان بنویسند و حتی مبلغ همان مبانی ارزشی زمانه فردوسی و بیهقی باشند. همین جا بگویم كه قدر شناسی از بزرگان ادبی و هنری یك چیز است و این باور كه هنوز پس از گذشت چندین قرن حرف اول و آخر از دهان این بزرگان درآمده است، یك چیز دیگر. در ظاهر امر، البته كه چنین نگرشی ایرادی ندارد و حتی در وضعیتی كه داریم بسیار دلچسب و جذاب هم می نماید. ولی به نظر من از دیدگاه دیگری نیز می توانیم بر این نگرش خود خرده بگیریم . یعنی، من برآن سرم كه در پایانه قرن بیستم و آغاز هزاره سوم میلادی، " شاهنامه " یا " تاریخ بیهقی" و یا هر شاهكار دیگر جزئی از تاریخ زبانند نه خود زبان. دلیل من هم این است كه بین زبان و زمانه پیوندیست اندام واره [ ارگانیك] ، یعنی، زبان می باید همراه با دگرگون شدن عینیت زندگی و نحوة اندیشیدن كه نتیجة تحول جهان بیرونی ماست دگرگون شود. از این دگرگون شدن زبان گریزی نیست چرا كه باید امكان و شرایط لازم برای بیان اندیشه های نو وتازه فراهم آید. چون اگر این چنین نشود، زبان سهم خویش را در جا افتادن و قوام بخشیدن به آزادی ایفاء نكرده است. می خواهم بر این نكته تاكید كرده باشم كه زبان متحول نشده امكانات لازم برای خلاقیت بیشتر را تخفیف می دهد و محدود می كند و از این دیدگاه، خدمت گزار دیرجانی و سخت سری استبداد می شود. اگر محدودیت های بی شمار اخلاقی، سیاسی و مذهبی هم اضافه شوند، كار به مراتب خراب تر می شود. نكته ای كه اغلب فراموش می شود این كه واژگان نیز جان دارند و مثل هر جان دار دیگری می میرند. چارة كار نه عزاداری برای واژگان مرده است و نه دل و دخیل بستن به مسیح دمان مدرن ونیمه مدرن كه برای مان از گورستان سرد تاریخ واژگان مرده را بیرون بكشندو بكوشند دوباره زنده شان كنند تا دربیان اندیشه های امروزین یار ومددكار ما باشند. چنین كاری ناشدنی است و تنها پی آمدش اینكه توان و انرژی ووقتی كه باید صرف بازسازی و ترمیم زبان بشود تا توان و قابلیت پاسخ گوئی به نیازهای امروزین را در دسترس بگذارد، تلف می شوند. نتیجة این دست تلف شدن های توان و انرژی است كه فضای اندیشیدن را تنگ می كند و ناتوانی های زبان ترمیم نشده به صورت موانعی بسیار موثر و كارساز خلاقیت انسان را كاهش می دهد. به عبارت دیگر، محافظه كاری در برخورد به زبان كه از جمله عوامل موثر در توسعه نایافتگی زبان است به محافظه كاری در حوزة اندیشیدن منجر می شود و به صورت مانعی اضافی در می آید كه برای خلاقیت مسئله آفرین می شود. وقتی به خلاقیت اندیشه خدشه ای وارد آید، تغییر هر آنچه كه هست و انتقاد از هر آنچه كه هست دشوارتر می شود. لطمه خوردن به خلاقیت یعنی كمتر شدن نو اندیشی و این نو اندیشی كمتر است كه به مقدس شدن آنچه هائی كه بود و هست فرامی روید. مقدس تراشی به نوبه هیزم خشكی می شود برای گرم تر كردن تنور استبداد سالاری . اعتقاد و باور آگاهانه جایش را به ایمان تحمیل شده می دهدو در برخورد به این مسائل تحمیل شده است كه عقل رنگ می بازد و خرد توسری می خورد و جامعه عهد دقیانوسی و ما قبل مدرن تدوام می یابد. ظواهر جامعه مدرن ولی مستقل از این مشكلات و مصائب به این چنین جوامعی راه باز می كنند و آنچه به دست می آید همان داستان هزار باره شنیدة " شتر گاو پلنگ " است كه هم چیز هست و در عین حال هیچ چیز مشخصی و معلومی هم نیست. از سوی دیگر، خطر بالقوه دیگری هم هست كه نباید دست كم گرفته شود. محافظه كاری زیادی سر از مسئولیت گریزی در می آورد. یعنی، به هر حال هستند كس یا كسانی كه حوصله شان از این محافظه كاری فرهنگی سر می رود. این جماعت به ویژه اگر از قبیلة نخوانده استاد شده ها باشند این توان بالقوه را دارند كه منشاء خطرات عظیمی باشند برای سلامت زبان و به تبع آن سلامت اندیشه و اندیشیدگی. چون پیش از آنكه زیر و بم آنچه را كه نمی خواهند، به راستی بشناسند و یا مختصات آنچه را كه می خواهند به درستی بدانند شروع می كنند به خراب كردن آنچه كه هست، آنهم با پوشش كاذب " نوآوری" و یا بعضا اعتقاد و باور به " پسا مدرنیته "، آنهم برای جامعه ای كه هنوز به " مدرنیته" نرسیده است. این جماعت " عمده فروشان فرهنگی " بهترین یار و یاور محافظه كاران فرهنگی اند چون از این دست خراب كردن هاست كه محافظه كاران بیشترین بهره مندی ها را می برند و بر همان طبل قدیمی خویش می كوبندكه ایهاالناس : می بینید با زبان و فرهنگ ملی وباستانی شما چه می كنند؟ حالا بماند كه داستان در اغلب موارد داستان گل آلود كردن آب و ماهی های فربه گرفتن است تا به راستی، دل نگرانی ای باشد برای تحول و تجدد در حیطه زبان. محافظه كاری در حیطة سیاست نیز به همین اندازه مخرب است. یعنی سیاست محافطه كارانه به جای كوشش برای رها شدن از استبداد به هر شكل و صورت، از آغوش استبدادی به استبدادی دیگر می غلطد. مثلا در نظر بگیرید كه این روزها كم نیستند ایرانیانی كه یا قیافه ای حق به جانب اندر مزایای دورة سلطنت داد سخن می دهند.[1] تردیدی نیست كه در ظاهر امر درست می گویند. یعنی كم نیستند كسانی كه در دورة سلطنت چیزهائی داشته اند كه در شرایط امروز ایران ندارند ولی این واقع گرائی عامیانه و مبتذل یك نگرش عقلائی به مشكل ما نیست. از منظری كه من به دنیا می نگرم، مسئله ما و آنچه كه به درستی می توانیم در باره وضع كنونی خودمان بگوئیم این است كه به جمهوری اسلامی انتقاد داریم كه به وعده های خویش در حوزه آزادی و دموكراسی عمل نكرده است نه این كه سقوط سلطنت چیزی بوده باشد مغایر با منافع دراز مدت ما . اگر ایرادی باشد كه هست آن ایراد این است كه برای انجام آنچه كه وعده داده بودیم و یا به ما وعده داده بودند، كم كاری صورت گرفته است . اگرچه در نهایت خودمان مسئولیم ولی در عین حال، بخش عمدة این مسئولیت بی گمان برگردن استبداد سلطنت درایران است كه با بستن تمام راهها برای آموزش سیاسی و فرهنگی ایرانیان راه را بر كثرت گرائی سیاسی و فرهنگی بست و ما در حول و حوش انقلاب با همان دیدگاه و منظر استبدادی بود كه وارد قضایا شده یودیم و نتیجه اش این شد كه یك نگرش یكه سالار با نگرشی دیگر ولی هم چنان یكه سالار جایگزین شد در حالیكه اگر به راستی می خواستیم تحولی در وضع خود مان ایجاد كنیم می بایست یه جای یكه سالاری حاكم نگرشی كثرت گرا را بر می گزیدیم . قصدم در این جا بهره گیری از شعار سیاسی نیست، یعنی، هدفم بیان جمله هائی مطلوب نیست كه این یا آن جماعت را خوش بیایدیا نیاید و با كسی هم مسئله ومشكلی ندارم . گذشته از جذابیتِ فی نفسة دموكراسی، من برآ ن عقیده ام كه در جوامعی چون ما كه هزار و یك درد مزمن اقتصادی- تاریخی دارد، برای حل آن مجموعة مشكلات راهی به غیر از ایجاد یك دموكراسی همه گیر وجود ندارد. دلیل من هم این است كه اقتصاد فقیری چون اقتصاد ما نمی تواند و تاب و توان ندارد تا هم چنان بار ندانم كاری ها و اتلاف كاری های حاكمیتی استبدادی را بر تابد و در زیر بار آن كمر تا نكند. به خصوص در اوضاغ تاریخی كنونی كه ما در ان هستیم هر گونه كم كاری و اهمال در این زمینه می تواند به وضعیتی غیر قابل تحمل و غیر قابل تدوام منجر شود. كسانی كه هم چنان به بیان و بازگوئی داستان هائی جذاب از اقتصاد و سیاست ما در دورة ماقبل جمهوری اسلامی سخن می گویند فراموش می كنندكه با همه تغییرات و تحولاتی كه ممكن است از 1357 به این سو پیش آمده باشد، ساختار اقتصادی ما متاسفانه درگوهر دست نخورده مانده است. یعنی ، همچنان از همه چیزمان بوی نفت است كه به مشام می خورد. این كه اوضاع بین المللی نفت به جائی رسیده است كه درآمدهای ما از نفت حدودا به نصف مقدارش در 20 سال پیش رسیده ولی جمعیت ایران در همین دوره نزدیك به دو برابر شده است، توفیری در اصل قضیه نمی دهد كه اقتصاد ایران هم چنان بیمار است. البته باید به جمهوری اسلامی ایراد گرفت كه چرا برای تغییر اساسی در ساختار اقتصاد نكوشیده و یا كم كوشیده است ولی دفاع از اوضاغ اقتصادی ایران در آن سالها با همة جذابیت های ظاهری توان و قدرت منطقی ندارد. این نكته نیز بماندكه این نگرش گذشته از نادیده گرفتن همه كوشش های رژیم قبلی برای دست نخورده ماندن تفكر و اندیشه استبادای در جامعه، در گوهر محافطه كارانه نیز هست. چون فقط محافطه كاران هستند كه از دامنةیك كوه كه بسی صعب العبور بنظر می آید، عطایش را به لقایش می بخشند و به سوی پائین سرزیر می شوند تا احتمالا كمی خستگی در بكنند و نفسی تازه كرده و همان راه نیم رفته را دو باره بپیمایند. این هم البته روشن است مادام كه چگونگی فراروئیدن یكی از بطن دیگری آنگونه كه بود درك نشود، این دست فراروئیدن ها به راستی تمامی ندارد و نمی تواند داشته باشد. و از همین جاست كه افسانه تكرار تاریخ شكل می گیرد. بر عوام كه این چنین اند ایرادی نیست. چون دانش عامیانه بر مبنای تجربه است و ضرورتی هم ندارد كه دانش منتج از تجربه روزمره سر از نگرشی كه ساختاری منطقی دارد در آورد. مهمترین خصلت ذهنیتی كه عمدتا بر مبنای چنین تجاربی دانش می اندوزد، فراموشكاری آن است تا دوباره و چند باره در پیوند با تجربه ای دیگر دانش متفاوتی بیاندوزد. در این چنین وضعیتی آنچه كه اتفاق می افتد جایگزینی دانش هاست نه بر روی هم انباشته شدن دانش و تا زمانی كه دانش بر رویهم انباشته نشود، دیدن هست ولی دانائی نیست و وقتی دانائی نباشد، آنچه كه اتفاق می افتد، اگر بیافتد در بهترین حالت در جا زدن و یا گرفتار دور تسلسل بودن است دنباله دارد..... [1] به وجوه اقتصادي جنين ادعائي در جائي ديگر پرداخته ام. نگاه كنيد يه سيف، احمد: " مهندسي تاريخ " در مقدمه اي بر اقتصاد سياسي، تهران، نشر ني، 1376.
|
Comments:
Post a Comment
|
احمدسیف:مدرس بازنشسته دانشگاه هستم و اقتصاد درس می دادم I.Seyf@hotmail.co.uk پیوندهاکارنامه احمدسیف کارنامه احمدسیف-2.. مصاحبه های من وبلاگ انگلیسی احمدسیف ابراهیم هرندی هفت سنگ سرزمین آفتاب آونگ خاطره های ما زیتون مرتضی اصلاحچی تقارن بلوری یادداشتهائی از سر بی حوصلگی کاریز ملاحسنی کتاب سنج نقالی ف.م.سخن جامعه مدنی خورشید خانوم لینکستان سعید حاتمی پرنیان حامدقدوسی تریبون فمینیستی علی حیدری سهامدارجزء امیر یعقوبعلی مازندنومه مرضیه بهروز عسگری محمدجوادطواف شراره انصاری کلنگ سروش رضا کربلائی سهیل آصفی تراموا علیرضا ثمانه اکوان فرهنگ امیرعلیزاده علی خردپیر انار پرده بچه پررو زن متولد ماکو فرشید انفرادی دانشجویان پیشگام زن متولد ماکو-فارسی عبدالقادربلوچ کیوان هژیر سمیرامرادی علی نعمتی شهاب رضا ناظم سایه نازلی کاموری درنگ احمدابوالفتحی علی شاکرمی قاصدروزان ابری محمد رضا نیک خواه زنگ تفریح پویانعمت الهی قبلی ها
October 2005
November 2005 December 2005 January 2006 February 2006 March 2006 April 2006 May 2006 June 2006 July 2006 August 2006 September 2006 October 2006 November 2006 December 2006 January 2007 February 2007 March 2007 April 2007 June 2007 August 2007 September 2007 October 2007 November 2007 December 2007 January 2008 February 2008 March 2008 April 2008 May 2008 June 2008 July 2008 August 2008 September 2008 October 2008 November 2008 December 2008 January 2009 February 2009 May 2009 June 2009 July 2009 August 2009 September 2009 February 2010 March 2010 April 2010 May 2010 June 2010 July 2010 October 2010 February 2011 April 2011 August 2011 July 2012 March 2013 May 2013 June 2013 |