$BlogRSDUrl$>
نیاک - یادداشتهای احمدسیف | |||
Wednesday, February 15, 2006کم نیستند اقتصاددانانی که معتقدند عمده ترین مشکل ومسئله اقتصاد « کمیابی» از سوئی و « انتخاب» از سوی دیگر است. این دو مقوله بطور تنگاتنگی با هم مربوط اند ورابط علییت نیز از کمیابی به انتخاب می رسد. یعنی اگر «کمیابی» وجود نمی داشت، « انتخابی» نیز ضروری نمی شد و به یک معنا، « مشکل اقتصادی» هم نداشتیم. علت اصلی کمیابی هم « نامحدودبودن» خواسته های بشر و محدودیت امکانات تولیدی است که به ناگزیر به « انتخاب»می رسد. این که در باره این « انتخاب ها» چگونه تصمیم گیری می شود سر از نظام های اقتصادی مختلف در می آورد. در اقتصاد سرمایه داری، نیازها و انتخاب ها فردی، و کانال تصمیم گیری هم « نظام بازار» است. همین جا به اشاره بگویم و بگذرم که همین که از « نظام بازار» سخن می گوئیم که در آن « نهار مجانی به کسی نمی دهند»، به ناچار باید به عامل دیگری نیز توجه کنیم که آن « نیازی» که از طریق نظام بازار عمل می کند، مختصات ویژه ای دارد. یعنی در اینجا داریم به واقع از « تقاضای موثر» سخن می گوئیم که علاوه بر « نیاز فردی» یک بعد پولی هم دارد. نظام بازار در ناب ترین شکل خویش به نیاز آدمهای بی پول پاسخ نمی دهد. از « کمیابی» آغاز می کنیم. عمده ترین پی آمد « کمیابی» اجباری شدن و اجتناب ناپذیر شدن « انتخاب» است. یعنی، باید « انتخاب» کنیم که چه تولید کنیم؟ چگونه؟ به چه مقدار؟ و برای کی؟ همین تعریف ساده در بطن خویش، پیام دیگری هم دارد. یعنی اگر بتوان به مقدار نامحدود تولیدکرد و اگر خواسته های انسانی درتمامیت اش برآورده شوند، ما با این معضل اقتصادی روبرو نخواهیم بود. به عبارت دیگر، در این نگرش، تعریف ما از مشکل اصلی اقتصاد بر مبنای مصرف شکل می گیرد و اگر این مسئله برای همگان حل شود، به واقع، مشکل اقتصادی ما نیز رفع شده است. فعلا به این مقوله در ادوار مختلف تاریخی نمی پردازم ولی در همین نظام سرمایه داری، آیا هدف از سازمان دهی فعالیت های اقتصادی در یک نظام بازار گرا، تنها برآوردن نیازهای مصرفی همگان است یا اهداف دیگری نیز وجود دارد؟ اگر مشخص تر سخن گفته باشم، برای طبقه سرمایه دار آن چه که اهمیت اساسی دارد- باز به گفته مدافعان این نظام- « حداکثر کردن سود» [مازاد] است. آنهم نه فقط به خاطر تامین مالی مصرف سرمایه دار، بلکه به منظور انباشت سرمایه و گسترش تولید، برای این که در بازار رقابتی بازی را به حریف نبازد. به سخن دیگر، برخلاف، نقطه آغاز ما، هدف فعالیت اقتصادی نه فقط تولید به خاطر تولید، یا تولید ارزش مصرفی برای مصرف، بلکه تولید ارزش اضافی است که می تواند و می باید برای جلوگیری از شکسته شدن سرمایه دار در نتیجه رقابت در بازار، انباشت شود.از این دیدگاه، سرمایه دار به عنوان یک طبقه- تا موقعی سرمایه دار باقی می ماند که نه فقط برای برآوردن نیازهای شخصی بلکه نیازهای سرمایه برای گسترش تولید، پاسخ مقتضی داده باشد. یعنی می خواهم بگویم که سرمایه دار در نقش خویش به عنوان مصرف کننده، سرمایه دارنیست. بلکه همین که نقش خویش را به عنوان عامل انباشت سرمایه ایفاکرد، مصرف هم می کند- گیرم که مصرف اش از متوسط مصرف دریک جامعه بیشتر هم باشد. در این جا باید بگویم که اقتصاد کینزی نیز به همین صورت، با تاکید برروی مصرف آغاز می کند. با این تفاوت که می کوشد با بازتوزیع درآمدها به شکل وصورت های مختلف، « امکان مصرف» را در اختیار تعداد بیشتری از ساکنان یک جامعه قرار بدهد. جالب این که بازارگراها اگرچه از همین تعریف از مشکل اقتصادی آغاز می کنند ولی با مخالفت خویش با سیاست های مداخله گرانه کینزی نشان می دهند که برخلاف پیش گزاره تعریفی که با آن آغاز می کنند، حال این مشکل برای شان ارجحیت ندارد. به اختصار بپردازم به نیمه دیگر این روایت: « انتخاب» گفتم که در این نگرش، « کمیابی» انتخاب را اجتناب ناپذیرمی کند. این را نیز می دانیم که در این دیدگاه، « انتخاب جامعه» در نهایت « جمع» انتخاب های فردی است و یا بهتر است این گونه باشد. به سخن دیگر، مخالفت بازارگراها با مداخلات دولت در عرصه اقتصاد ازاین جا ریشه می گیرد که از دید این اقتصاددانان، مداخله دولت، « انتخاب های فردی» را مخدوش می کند. به گمان من، برخلاف ادعائی که دارند این جا با ضعیف ترین حلقه استدلال این اقتصاددانان روبرو هستیم. آن چه که آن را « خطای ترکیب» (Fallacy of Composition) می نامیم- یعنی آن چه را که به جزء مربوط می شود در باره کل هم کلیت بدهیم- در این جا حضور چشمگیری دارد. یعنی، روشن نیست و روشن نمی شود که از انتخاب فردی چگونه می توان به انتخاب جمعی نقب زد؟ به سخن دیگر، نکته این است که یک اقتصاد سرمایه داری به ویژه آن چه مد نظر اقتصاددانان بازارگراست فاقد ساز و کار اجتماعی لازم برای انتخاب در سطح جامعه است. یعنی، پرسشی که باقی می ماند، این که انتخاب در سطح جامعه چگونه بهینه می شود؟ بیهوده نبود که خانم تاچر مدعی بود، « چیزی به نام جامعه وجود ندارد».
|
Comments:
Post a Comment
|
احمدسیف:مدرس بازنشسته دانشگاه هستم و اقتصاد درس می دادم I.Seyf@hotmail.co.uk پیوندهاکارنامه احمدسیف کارنامه احمدسیف-2.. مصاحبه های من وبلاگ انگلیسی احمدسیف ابراهیم هرندی هفت سنگ سرزمین آفتاب آونگ خاطره های ما زیتون مرتضی اصلاحچی تقارن بلوری یادداشتهائی از سر بی حوصلگی کاریز ملاحسنی کتاب سنج نقالی ف.م.سخن جامعه مدنی خورشید خانوم لینکستان سعید حاتمی پرنیان حامدقدوسی تریبون فمینیستی علی حیدری سهامدارجزء امیر یعقوبعلی مازندنومه مرضیه بهروز عسگری محمدجوادطواف شراره انصاری کلنگ سروش رضا کربلائی سهیل آصفی تراموا علیرضا ثمانه اکوان فرهنگ امیرعلیزاده علی خردپیر انار پرده بچه پررو زن متولد ماکو فرشید انفرادی دانشجویان پیشگام زن متولد ماکو-فارسی عبدالقادربلوچ کیوان هژیر سمیرامرادی علی نعمتی شهاب رضا ناظم سایه نازلی کاموری درنگ احمدابوالفتحی علی شاکرمی قاصدروزان ابری محمد رضا نیک خواه زنگ تفریح پویانعمت الهی قبلی ها
October 2005
November 2005 December 2005 January 2006 February 2006 March 2006 April 2006 May 2006 June 2006 July 2006 August 2006 September 2006 October 2006 November 2006 December 2006 January 2007 February 2007 March 2007 April 2007 June 2007 August 2007 September 2007 October 2007 November 2007 December 2007 January 2008 February 2008 March 2008 April 2008 May 2008 June 2008 July 2008 August 2008 September 2008 October 2008 November 2008 December 2008 January 2009 February 2009 May 2009 June 2009 July 2009 August 2009 September 2009 February 2010 March 2010 April 2010 May 2010 June 2010 July 2010 October 2010 February 2011 April 2011 August 2011 July 2012 March 2013 May 2013 June 2013 |