<$BlogRSDUrl$>

نیاک - یادداشتهای احمدسیف
 

Sunday, April 02, 2006


اقتصاد توسعه از نظرگاه آمارتیا سن 


حداقل از زمان ارسطو، این دیدگاه وجود داشته است که درآمد و ثروت نه هدف بلکه وسیله ای برای رسیدن به اهدافی دیگرند. ولی وقتی بخواهیم به بررسی این اهداف دیگر بپردازیم، اختلاف نظر بروزمی کند. آمارتیا سن- برنده جایزه نوبل اقتصاد در 1998- معتقد است که از نظرگاه یک فرد فقیر و حتی غیر فقیر، آن چه که اهمیت اساسی دارد« توانائی او برای عمل کردن» است. و از همین رو معتقد است که « رشد اقتصادی» بخودی خود نمی تواند « هدف» باشد، بلکه باید از آن فراتررفت. یعنی، آن چه که هدف باید باشد یا هست، بهبود زندگی و بیشتر شدن آزادی است که نه فقط مورد نیاز همگان که برای همگان دلچسب ودلپسند هم هست. به اعتقاد سن، فقر را فقط با میزان درآمد و ثروت نمی توان اندازه گرفت و آن چه که تعیین کننده است، نه ثروت مادی- یعنی آن چه که کسی مالک است یا نیست - بلکه، این است که انسان چیست، یا چه می تواند باشد؟ چه می کند و یا چه می تواند بکند؟ به عبارت دیگرآن چه که مطرح می شود نه مشخصات کالایا خدمتی که مصرف می شود بلکه در واقع، این است که مصرف کننده به واقع با یک کالا چه می کند یا با آن چه می تواند بکند؟ به عنوان مثال، معتبر ترین کتاب علمی وغیر علمی، برای کسی که سواد خواندن ونوشتن ندارد فقط به عنوان یک ماده سوختنی به زیر دیگ داری ارزش است. یا آدمی که در معده اش انگل داشته باشد، ازغذائی که می خورد منفعت چندانی نخواهد بردو احتمالا هر روزه مردنی تر خواهد شد. یعنی اگر بخواهیم در باره مفهوم سطح زندگی یا مشخصا فقرصحبت کنیم باید ازبودن یا نبودن کالا و خدمات فراتر رفته و به استفاده از آنها بپردازیم، یعنی آن چه که سن « توانائی برای عمل کردن» می نامد. آزادی در انتخاب، کنترل داشتن بر زندگی شخصی، بخش های اساسی از آن چه ای است که می تواند سطح زندگی نامیده شود. این توانائی برای عمل کردن می تواند در پیوند با مسایل بسیار ساده ای باشد، مثل تغذیه مناسب داشتن یا از بیماری های اجتناب پذیر رها بودن و یا پیچیده بشود، برای مثال، توانائی مشارکت در زندگی جامعه ای که در آن زندگی می کنی، و یا حفظ احترام و کرامت انسانی. از نظر سن، تفاوت واقعی بین میزان واقعی درآمد و سطح زندگی می تواند ناشی از چند عامل باشد.
- تفاوت های شخصی، برای نمونه، بیماری، سن، جنسیت، و ناتوانی های جسمی
- تفاوت های محیطی: نیاز به لباس گرما و ابزارهای گرما بخش در مناطق سردخیز، بیماری ها ی واگیر در مناطق استوائی، یا پی آمدهای آلودگی هوا( نمونه تهران در این جا مناسب است)
- تفاوت های موجود در شرایط اجتماعی، زیادی جنحه وجنایت، خشونت
- سرمایه اجتماعی- اگر ربط اش بدهم به این عامل، اگر شما که درآمد تان چندان زیاد نیست- اگر چه از درآمد متوسط جامعه بیشتر است- وقتی در منطقه ثروتمندان زندگی کنید، به احتمال زیاد، امکانات کمی برای مشارکت اجتماعی خواهید داشت. چون در این مجموعه، مشارکت اجتماعی، پیش زمینه هائی لازم دارد که شما احتمالا فاقد آن هستید.
- توزیع نابرابر امکانات در درون خانوار.
آمارهای موجود معمولا از درآمد خانوار و یا « درآمد سرانه» سخن می گوید ولی این که درآمد خانوار چگونه در میان اعضای خانوارتوزیع می شود، نکته ای است که پی آمدهای مهمی دارد. برای نمونه می توان به سهم به نسبت کمتر دختران در مسایل مربوط به بهداشت و آموزش سخن گفت.
به این ترتیب، بد نیست توجه شما را به چند نکته جلب کنم:
- ممکن است یک شخص کالاهای زیادی در اختیار داشته باشد ولی آنها ضرورتا کالاهائی نیست که این شخص می طلبد( نمونه شوروی سابق در این جا بد نیست)
- ممکن است یک شخص درآمد پولی داشته باشد، ولی نتواند آن چه را که به واقع می طلبد، در بازارها پیدا کند. ( الان خبر ندارم ولی تا چند سال پیش، مهم نبود که شمای نوعی پول برای خرید یک پیکان بی مقدار را داشتی یا نه، ولی باید ثبت نام می کردی و مدتی صبر می کردی تا بتوانی یک عدد پیکان بی قابلیت را داشته باشی! و همین وضعیت وجود داشت در پیوند با چند کالای دیگر)
نکته ای که به ذکر می ارزد این که « مطلوبیت» ناشی از مصرف یک کالا، را نباید معادل « نیک بختی» دانست. دلیل اش هم بسیار ساده است. اگر چنین برابر سازی درست باشد، فقرا که به علت نداری خویش، از مصرف کالا« مطلوبیت» بیشتری خواهند برد، در نتیجه، « نیک بخت تر» خواهند بود. و البته که چنین نتیجه گیری ای درست نیست.
آن چه که گفته ام را خلاصه کنم.
معاش: توانائی برآوردن نیازهای اساسی
انسان ها مستقل از نژاد و سن و جنسیت، زنجیره ای از نیازهای اساسی دارند که بدون برآوردن شان تداوم زندگی غیر ممکن خواهدشد. به اشاره می گویم، غذا، سرپناه، بهداشت، و امنیت. هر کدام از این نیازهای اساسی که برآورده نشود، شما با اقتصادی توسعه نیافته طرف اید. به این ترتیب، هدف اصلی فعالیت های اقتصادی باید این باشد که تعداد هر چه بیشتری از ساکنان یک کشور این توانائی راداشته باشند که نیازهای اساسی خود را برآورند.
محترم شمردن خویش: یعنی احترام به خویش و حس محترم بودن داشتن
این حس را می توان به صورتهای مختلف توصیف کرد. این که یک آدم برای خودش کسی باشد که از سوی دیگران به صورت یک وسیله و ابزار مورد استفاده و سوء استفاده قرار نمی گیرد. البته این محترم شمردن خویش در جوامع گوناگون با فرهنگ های متفاوت می تواند فرق بکند ولی ارزش های مدرن دیگر به یک معنا جهانی شده است. یعنی می توان به اشاره گفت و گذشت که عمده ترین مشخصه احترام به خویش، داشتن حق وحقوق فردی است که از سوی هر صاحب قدرتی مورد سوء استفاده قرار نگیرد. جان و مال وآزادی های فردی از حمایت کافی قانونی برخوردارباشد.
آزادی انسانی
من در این جا « آزادی» را به یک معنای بسیار گسترده ای بکار می گیرم. منظورم از آزادی، رهائی از شرایط مادی زندگی خود بیگانه ساز، و عبودیت اجتماعی در برابر طبیعت، نادانی و جهالت، انسان های دیگر، نداری و فقر، نهادها، و باورهای قشری، به خصوص قضاو قدری بودن - برای نمونه، این خرافه که فقر و نداری آدم از پیش و بخواسته نیروهای ماوراء طبیعی تعیین شد، می باشد.
پس اگر « رشد اقتصادی» که باعث بیشتر شدن امکانات مادی برای انسانها می شود، در کنارش سر از « انتخاب بیشتر و آزادتر» انسانها از مجموعه گسترده تری از انتخاب ها در نیاورد، در آن صورت، اگرچه اقتصاد « رشد» کرده است، ولی « توسعه» نیافته است. بیشتر شدن ثروت ناشی از رشد اقتصادی، البته که توانائی بشررا برای کنترل زندگی بیشتر می کند. ناگفته روشن است که در اقتصادی که از رشد اقتصادی بالائی بر خوردار است، تولید مواد غذائی، البسه، و سرپناه و...و بیشتر می شود و به مردم این امکان را می دهد، که برای تفریح و لذت بردن از زندگی امکانات بیشتری داشته باشند. نکته اساسی این است که بر سرتوزیع این امکانات در جامعه چه می آید؟ این که این امکانات بیشتر چگونه توزیع می شود، توسعه را از غیر توسعه تفکیک می کند. مفهوم « ازادی انسانی» البته که شامل اشکال مختلف آزادی های سیاسی، امنیت فردی، حاکمیت قانون، آزادی بیان و عقاید، مشارکت سیاسی، وجود فرصت های برابر برای مشارکت بخش هر روز بیشتری از جمعیت هم می شود.



Comments: Post a Comment
 
Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com

This page is powered by Blogger. Isn't yours?