<$BlogRSDUrl$>

نیاک - یادداشتهای احمدسیف
 

Saturday, March 25, 2006


چرا این چنین است؟(2) 


همین جا بگویم كه غرضم پرداختن به شیوة تفكر است و نه شخص و اگر از كسی نام می برم برای این است كه نكته ام روشن شود. مرحوم محمود محمود دركتاب حجیمی كه راجع به تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در قرن نوزدهم نوشته از جمله فصل 89 را با این عنوان « مصیبت عظما یا بلای مشروطیت» به بررسی نهضت مشروطیت خواهی اختصاص داده است. خود همین عنوان پرسش برانگیز است، بدون این كه بخواهم به وارسی آنچه در این فصل آمده بپردازم،‌اشاره می كنم كه در این جا از ناصرالملك كه دست برقضا نایب السلطنه و نخست وزیر همان « حكومت مشروطه » هم شد نقل می كند كه :
« امروز تقاضای مجلس مبعوثان و اصرار در ایجاد قانون مساوات و دم زدن از حریت و عدالت كامله ..... درایران همان حكایت تازیانه زدن و ران شتر طپاندن است.... این حرفها....بعقیده بنده در ایران امروز مایة هرج و مرج و خرابی و ذلت و عدم امنیت و هزاران مفاسد دیگر خواهد شد....» (2).
مرحوم ناصر المللك از درس خوانده های ماست، اكسفورد دیده است و به چشم خویش تفاوت ایران و « فرنگ » را دیده است. ولی معلوم نیست بر اساس كدام خرد و عقل، به غیر از « تحجر و قشریت » یك فرد مستبد « تقاضای مجلس مبعوثان» را مخل امنیت می بیند. گیرم كه انتخابات آن مجلس قلابی بوده باشد، گیرم كه اكثریت مردم بی سواد بوده باشند و برای بقیه عمر نیز بی سواد باقی بمانند، گیرم كه مردم شوربخت ایران هرگز نتوانند از تجربه زندگی چیزی كه چیزی باشد بیاموزند - همة این فرضیات را برای این وارد این بحث می كنم تا پرتی ومسئولیت گریزی كسانی چون ناصرالمللك را نشان بدهم - تازه، مجلس مبعوثان از وضعیتی كه كسی چون محمد علی شاه مال و جان و زندگی مردم را دردست داشته باشد، بهتر و به عقل و خرد طبیعی انسان نزدیك تر است. البته مرحوم محمود خود دست كمی از ناصرالمللك نداشت. به باور ایشان، در دورة صدارت امین السلطان، وضع ایران رضایت بخش بود، چون :
« در آن تاریخ هنوز باد سموم مهلك آزادی به مزرعه سبز و خرم ایران نورزیده بود و افسار طبقة رذل و پست جامعة‌ایران گسیخته نگشته بود»‌ (3).
مشاهده می كنید كه یك به اصطلاح محقق و مورخ كه از بطن جامعة استبداد زده ای چون ایران می آید از « باد سموم مهلك آزادی» سخن می گوید و روشن است كه نه فقط با منافع مردم بلكه با منافع خویش نیز آشنا نیست. برای یك محقق، مشروط به این كه دل نگران دست یافتن به حقیقت باشد، هیچ چیز ارزشمند تر از آزادی نیست تا با آزادی بتواند حرف و سخنش را با دیگران در میان بگذارد، و به همین نحو، گفته ها و دیدگاههایش از سوی دیگران، به محك كشیده شود. به منابع اطلاعاتی و تاریخی دسترسی داشته باشد، و در نهایت امر، بتواند كارش را بهتر و ثمر بخش تر ارائه نماید. ولی برای مرحوم محمود هر چه آن « باد سموم مهلك » كمتر باشد، لابد بهتر است. البته برای این كه چنین دیدگاهی « مطلوب» باشد، لازم است اوضاع ایران در این دوران نیز به گونه ای دیگر تصویر شوند. ولی كار او از همان آغاز زار است وقتی مدعی می شودكه در تحت حكومت مطلقه یا استبداد صرف، « دستگاه حكومت منظم بود. تحت لوای این حكومت ها جان و مال سكنه ایران از تعرض خودی و بیگانه مصون می ماند»(4). و حیرت آور این كه ادعامی كندكه « هر چه بود حساب داشت و مالیات از روی حساب گرفته می شد و از روی حساب بمصرف می رسید كسی نمی توانست حساب سازی كند. هر چه بود و هرچه گرفته می شد ویا خرج می شد از روی قاعده و حساب صحیح بود»(5). جان و مال مردم عادی پیشكش تاریخ نگاران مدافع استبداد، ولی حتی جان فرزندان و نزدیكان سلاطین خودكامه و مستبد در امان نبود و این نكته ای نیست كه كتمان كردنی باشد. در « تاریخ مفصل ایران» در بارة یكی از این مستبدین « خوشنام»، شاه عباس صفوی می خوانیم كه « بدبختانه در زندگانی خصوصی از شاه عباس اعمالی سرزده است كه نهایت قساوت قلب و سخت كشی و تعصب اورا می رساند. از قبیل قتل صفی میرزا پسر ارشد خود بسال 1022 به تهمت خیال عصیان بر پدر و كوركردن دو پسردیگرخویش وقتل عام گرجستان و كشتن زیردستان و متهمین باندك سوء ظن یا گناه. ...»(6) . در همین كتاب رقم كشته شدگان گرجستان 70.000 تن گزارش شده است (7). از آن گذشته، گرفتن « مالیات از روی حساب» بدون هیچ پرده پوشی جعلی تاریخی است چون در تمام طول تاریخ دراز ایران، حتی در طول نهضت مشروطیت هرگز مالیات ستانی حساب و كتابی نداشت و این نكته در نوشته های همه ناظران، داخلی و خارجی ذكر شده است. معلوم نیست مرحوم محمود این ادعا را بر اساس كدام مدرك تاریخی پیش می كشد و چرا این ناراستی بزرگ را می گوید؟ كمی كه صفحات بیشتری از این كتاب را می خوانیم و جلوتر می رویم، هدف وانگیزه محمود روشن ترمی شود یعنی ایشان پیشاپیش تصمیم گرفته اند كه نهضت مشروطیت « بلای عظمی » از آب در بیاید، برای این كارنیز لازم است كه ایران در دورة سلطنت ناصرالدین شاه و صدارت امین السلطان به صورتی «‌ایده آل» مطرح شود. ادعا می كندكه « تا ناصرالدین شاه حیات داشت و میرزا علی اصغر خان در مقام خود باقی بود، سروصدائی از عدم رضایت مردم ایران و دعاگویان شنیده نمی شد»(8). نه فقط«‌ ایمان و عقیده جامعه در آن روزها محكم و ثابت بود»، بلكه ، « اتابك در مسائل داخلی و خارجی ایران وارد بود و می دانست چه باید كرد» . از آن مهمتر این دروغ عظیم را بخورد خوانندگان می دهدكه « با بودن اتابك نه دولت انگلیس ونه دولت روس هیچ یك نمی توانستند در ایران اعمال نفوذ كنند» . شواهد تاریخی موجود این ادعا را رد می كند و در این جا نویسنده محترم كمی زیادی به بی حافظگی تاریخی ما دل بسته است. امتیاز كشتی رانی كارون، امتیاز بانك شاهنشاهی، امتیاز رژی، امتیاز دارسی [ به انگلیسی ها] ، امتیاز بانك استقراضی، امتیاز اسخراج معادن شمال، استفاده از جنگلها [ به روسها]، همه در دورة‌صدارت امین السلطان اعطا شدند. از آن گذشته، این ادعای محمود را مقایسه كنید با آنچه كه خودِ ناصرالدین شاه در نامه ای به ملكم خان در دورة‌صدارت امین السلطان می نویسد: « ... چرا باید [ دولت ایران ]‌باندازة یك دولت پست كوچك هم استقلال در داخله خود نداشته باشد هر قراری را كه مقرون بصرفه و صلاح و آبادی خود می بیند، ندهد. وضع دولت ایران طوری شده است كه هیچ دولتی باین حالت نیست. ..... رقابت روس و انگلیس طوری شده است كه مثلا اگر بسمت شمال و مشرق و غرب مملكت خودمان بخواهیم بگردش و شكار برویم باید با دولت انگلیس مشورت بكنیم چون سمت سرحدات روس است شاید او خیالی بكند وبرنجد و هم چنین بسمت جنوب اگر میل بكنیم باید از دولت روسیه مشورت بكنیم...»(9). تازه، خود محمود در دو صفحه بعد می نویسدكه «‌در این سالها اتابك تحت حمایت روسها بود»(10). مسئله اما این است كه محمود با آزادی مردم مشكل دارد(11) به همین خاطر نیز هست كه مثلا، این سخن نغز را می گوید « هنوز مشروطه و آزادی كسی را در ایران گمراه و خود سر بار نیاورده بود» (12). وقتی مسئولیت پذیری نباشد و مورخان گران مایه ما بدون واهمه از بازخواست، هر چه دل تنگشان می خواهد بگویئد، نتیجه این می شود كه مشروطه از سوئی « دست پخت انگلیسی ها » می شود و در عین حال، همان نهضت، سعدالدوله را كه به گفته محمود، « سخن گوی دولت انگلیس» بود، به تبعید می فرستد؟(13) می خواهم بر این نكته انگشت بگذارم كه وقتی كارها حساب و كتاب نداشته باشد، و كارها آن گونه كه باید محك نخورد، نتیجه همین می شود كه صغری و كبرای بحث های تاریخی این بزرگان با همدیگر جور در نمی آید ونمی خواند.
باری، از این نكته ها بگذریم كه نظرش در باره ایران در دورة امین السلطان با شواهد تاریخی آن دوره در تناقض قرار می گیرد، ولی، برای این كه خدای ناكرده گمان نكنید كه من بر مرحوم محمود ستم روا می دارم اجازه بدهید كه بیاد تان بیاورم كه ایشان در مبحث دیگری كه به بررسی دست آوردهای ایران در دورة‌حكومت میرزا تقی خان امیركبیر می پردازد، سخن نغز دیگری نیز دارد. برای یك مملكت شرقی، مثل ایران، بهترین اصول مفید حكمرانی كه لازم است حكومتی است مثل آنچه در دورة امیر كبیر داشتیم، یعنی « استبداد عادلانه مترقی»(14). ابتدا به ساكن، می پردازم به « استبداد عادلانه». به راستی نمی دانم با ما چه كرده اند كه محقق ما هم این گونه می شود! مگر غیر از این است كه در همة طول وعرض تاریخ، بنیاد استبداد بر بی عدالتی است و هرگز هم جز از این نبوده است. مگر غیر از این است كه در یك نظام استبدادی با زنجیره ای از مستبدین ریز و درشت روبرو هستیم. اگر كدخدای ده به دهقان زور می گوید، خود موضوغ تحقیر و زورگوئی مباشرین ارباب ده است كه خود به وسیله ارباب ادب می شود. و البته اگر ارباب به ساز حاكم نرقصد، دیگر خون او پای خود اوست وحاكم هم نسبت به افراد ذی نفوذی كه معمولا گرد قدرت نهائی گرد آمده اند، دست و دلش می لرزد و هر آن ممكن است كه فرمانی ملوكانه مبنی بر عزل وحتی قتل حاكم صادرشود. این اشخاص ذی نفوذ به نوبه، به یك سر موئی بندند. اگر مغضوب شوند كه مثل همان امیر كبیر مرحوم در حمام فین رگهایش را می زنند و مورخینی كه از میان ما، ایرانیان برخاسته اند و چشم و چراغ ما بوده اند،‌ در كتب تاریخی شان می نویسند كه به مرض سرماخوردگی و یا تورم مفاصل درگذشته است. به عمد نمی خواهم به جزئیات بپردازم ولی استبداد زمان و مكان بر نمی دارد. همیشه و هم جا نافی مفهوم عدل و عدالت است. ولی برای محققی كه از یك جامعه استبداد زده بر آمده است، این نكات بدیهی اهمیتی ندارند. جالب است كه بیش از 50 سال از نوشتن این كتاب حجیم می گذرد و تا آنجاكه من باخبرم، این نكته و نكات مشابه توجهی هم بر نیانگیزاند. باری، برسیم، به وجه دیگر این حكومت« ایده آل»، یعنی، ترقی خواهی آن
دنباله دارد...
2 محمود محمود: تاريخ روابط سياسي ايران و انگليس در قرن نوزدهم،‌تهران، چاپ چهارم، جلد 8،‌ص 31
3 همان، ص53
4 محمود محمود، تاريخ روابط سياسي ايران و انگليس در قرن نوزده، تهران، چاپ چهارم، جلد هشتم، ص 20
5 همانجا، ص 20
6اقبال آشتياني، عباس:‌تاريخ مفصل ايران،‌ تهران 1370، ص 686
7 همانجا، ص 680
8 محمود محمود، تاريخ روابط سياسي ايران و انگليس در قرن نوزده، تهران، چاپ چهارم، جلد هشتم، ص 54
9 به نقل از تيموري، ابراهيم، عصر بي خبري يا تاريخ امتيازات در ايران،‌تهران، 1332، ص 15
10 محمود محمود ، همانجا، ص 55
11 گذشته از ناراستي هائي كه در دفاع از حكومت مطلقه مي گويد و بدون سند ومدرك ادعاهاي عجيب و غريب مي كند، در جائي ديگر در همين كتاب از «وسائل صلح و صفا » در بين ملل عالم سخن مي گويد ولي « دو عنصر بدخواه ودوملت حريص و طماع و دو دشمن نوع بشر مانع رسيدن بدورة‌سعادت و خوشبختي جهانيان هستند. اين دو عنصر يكي انگليس و ديگري يهود است» . همان جا، ص 30 . كلي گوئي و عمده فروشي هائي از اين دست، فقط در ميان پيروان عقيدتي فاشيسم سابقه ورواج دارد.
12 همان، صص 98و 53
13 همان جا، ص 69-68
14 همان ، جلد دوم ، ص 609



Comments: Post a Comment
 
Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com

This page is powered by Blogger. Isn't yours?