<$BlogRSDUrl$>

نیاک - یادداشتهای احمدسیف
 

Monday, March 27, 2006


چرااین چنین است؟ ( بخش پایانی) 


شما هم لابد این مثل را شنیده اید كه یكی را به ده راه نمی دادند، سراغ خانة كدخدا را می گرفت. نمی دانستیم با « استبداد عادلانه » چه خاكی بسر خودمان بریزیم، حالا باید برای حكومت استبدادی خصلت ترقی خواهی هم پیدا كنیم. نمی دانم مرحوم محمود از مترقی چه استنباطی دارد ولی به گمان من ، مترقی به معنی رو به جلو و رو به آینده و رو به كمال رفتن است. و دراین راستا، باید گفت كه ترقی خواه دانستن یك حكومت استبدادی به راستی، به سخن گفتن از مثلثی چهار گوش بی شباهت نیست. به گمان من، رابطه حكومت استبدادی با ترقی خواهی به این می ماندكه در سراشیبی تندی كه از قفا به پرتگاه هولناكی ختم می شود با اتومبیل قراضه ای ایستاده باشی، یك پایت روی ترمز باشد و پای دیگر روی پدال گاز. خیلی كه نیك بخت باشی، در همان جائی كه ایستاده ای میخ كوب می شوی، یعنی ، چنین معجون عجیبی نمی تواند رو به جلو باشد. ولی به احتمال قریب به یقین آنچه كه اتفاق خواهد افتاد این كه اتوموبیل و سرنشین از پرتگاه به اعماق پرتاب خواهند شد . یعنی، اگر حكومتی باشدكه همراه با آزادی ستیزی ادعای ترقی خواهی هم داشته باشد، كار آن ویران كده به راستی زار می شود. اگر نمونه تاریخی می خواهید، به ایران درعصر سلسلة پهلوی و به خصوص دورة رضا شاه بنگرید. اگر این نمونه باب طبع نیست، اروپای شرقی هم هست.
قبل از آنكه بحث ام را ادامه بدهم، پس، تا به همین جا نتیجه بگیرم كه یكی از پی آمدهای فرهنگی استبداد زده، تباه شدن اندیشه و اندیشگی در جامعه است و همین است كه به تداوم و قوام یافتن همان فرهنگ كمك می كند.
اجازه بدهید، نمونه دیگری بدهم.
مرحوم حسن خان اعتمادالسلطنه یكی از روشنفكران عصر ناصری است. نه تنها فرنگ دیده است بلكه در فرنگ تحصیل كرده است و با زبان و فرهنگ فرنگیان هم آشنائی دارد. هر كه بوده باشد، غرض قضاوت مثبت یا منفی نیست، جزو « توده های بی سواد» ایران نیست. علاوه بر نوشته های رسمی، روزنامه خاطراتی هم از او مانده است كه این خاطرات را برای دل خویش و پنهانی می نوشته است. قرار نبود چاپ شود و همان گونه كه خود اشاره كرده است غیر از خودش و همسرش، كسی از وجود چنین یادداشتهائی خبر نداشت. به یك تعبیر، به اعتقاد من، یكی از معتبر ترین اسناد تاریخی برای بررسی جنبه هائی از تاریخ ایران در دهه های پایانی قرن گذشته است. این را نوشتم تا گفته باشم كه او در نوشتن این یادداشت به رعایت ملزومات رسمی محبور نبوده است. آنچه نوشته است به قول معروف از دل برآمده و از این نوع مداخلات در امان، ولی ببینید چه می نویسد:
« مخبرالدوله وزیر تجارت شد»، خوب مبارك است، ولی « شاه با او قدری اظهار التفات فرمود. قدری نره خر به او گفت كه علامت مرحمت بود»(15)(تاکید از من است).
اگر ارزش گذاشتنی این چنین در نوشته های رسمی او می شد، شاید می شد آن را جزئی از همة‌صدمات ناشی از استبداد دانست كه قربانیان خود را به بیماری « دو شخصیت داشتن» مبتلا می كند كه نظام ارزشی حاكم بر جامعه را بی مایه می كند ولی وقتی دریادداشت پنهانی و مخفی « نره خر » خواندن یك وزیر از سوی سلطان مستبد « اظهار مرحمت » ارزیابی می شود، این جا دیگر با شیوه اندیشیدن، اگر اندیشیدنی باشد، و یا بهتر گفته باشم، با تباه شدن اندیشه در این چنین جامعه ای روبرو هستیم. البته گمان نكنید این مشكل در عرصه اندیشه و اندیشیدن فقط به قرن گذشته محدود بود و یا محدود به كسانی بود كه « غیر متجدد » بودند. اجازه بدهید از یك اندیشمند تباه شده متجدد نمونه بدهم.
برخلاف اعتمادالسلطنه، مرحوم امیرانی كراوات هم می زد و آنچه را كه مورد استناد من است پس از 38 سال روزنامه نگاری رقم زده است. توجه داریدكه من به یكی از هزاران بلكه صد هزاران نمونه خواهم پرداخت. جریان سی و هفتمین سال سلطنت سلطان مستبدی است كه دو سه سال پیشتر حتی احزاب خود ساخته را نیز غیر قانونی اعلام كرده بود و حتی در همین شمارة‌ نشریه در پاسخ به سئوالی راجع به كمیت یا كیفیت حزب فرمایشی و شه ساختة‌ « رستاخیز» می گوید:
« به نظر من كمیت اصلا مطرح نیست. چون تمام مردم ایران باید عضو این حزب باشند. پس كلمة‌كمیت را من اصلا قبول ندارم» (16). به دیگر گفته های شاه سابق در این مصاحبه نمی پردازم ولی امیرانی مقاله اش را با شعری آغاز می كند كه آقای حسن علی حكمت به مناسبتی سروده است و احتمالا صله ای هم گرفته است. به قول امیرانی، « این اشعار در شاهنامه نیست.... از فردوسی هم نیست. هرگوشة این مرز و بوم را كه بگردی و هر جای دل مردم آن را كه دست بگذاری و بكاوی و بشكافی، گنجی از شاه پرستی و علاقه به فرهنگ ملی و خلق و خوی مردمی در آن می یابی». در همین یك جمله كمی دقت كنیم. این شمارة خواندنیها در 26 شهریور 1356 چاپ شد. ظاهرا هنوز مركب نوشته های آقای امیرانی خشك نشده بود كه « شاه پرستی» مردم به صورت تظاهرات گسترده و سراسری ظاهر شد و در نهایت به سرنگونی و دربدری شاه منجر گشت. پس از تعریف و تمجید از خود، ادامه می دهدكه فقط ما می دانیم كه « آنكه نوح وار ناخدائی كشور را در این دریا و دنیای طوفانی با سی و سه میلیون مسافر بر عهده دارد، در این مدت در راه رفاه ملت و رسانیدن كشورش به ساحل نجات و دوران كمال، كه دوران تمدن بزرگ باشد، چه ها كشیده ، از چه كسانی و چگونه!» . بعد از آن، از یكسو به مسئولین می تازد كه با بزرگ راه خواندن « شاه راه» «كوچكش كرده و از قدرش»‌كاسته اند و از سوی دیگر، با وجود نوشتن آنچه كه نوشته اند، ادامه می دهدكه « هیچ راهی بهتر از صراحت و صداقت و درستكاری توام با عمل بگفتار نیست».(17) در این چنین فضای فرهنگی چگونه می توان درك درستی از صراحت و صداقت و درستكاری داشت؟ واقعیت این است كه آنچه را كه الان می دانیم در آن سالها بی خبرانی چون صاحب این قلم به این صورت نمی دانستند، ولی آقای امیرانی كه می دانست. متاسفانه تداوم فرهنگ استبدادی مستقل از خواسته مسئولان به تداوم همین شیوه نگریستن منجر خواهد شد. سلطنت با همه اعوان وانصارش رفته است. در مملكت انقلابی صورت گرفته است ولی بیش از ده سال بعد، منتقدی قرار است نقد فیلم بنویسدكه صد البته حق مسلم ومطلق اوست ولی از « مقامات امنیتی» برای ادب كردن كارگردان فیلم مدد می طلبد.(18)
وقتی كه اوضاع ما در این حوزه كه با اندیشیدن و اندیشه ورزیدن كار دارد، این چنین است، چرا تعجب می كنیم كه قدرتمندان ما، تاب تحمل شنیدن نازك تر از گل ندارند و در هر سخنی بوئی از توطئه بر علیه مقدسات مملكتی می بینند و همة هم و غمشان را گذاشته اند تا آزادی اندیشیدن و بیان آن را از ما بگیرند؟
15اعتمادالسلطنه، ميرزا حسن خان: روزنامة‌خاطرات... تهران ، چاپ دوم، 1350، ص 470. تاكيد را افزوده ام.
16 به نقل از خواندنيها، 26 شهريور 1356، مصاحبه با شاه سابق شماره صفحه ندارد
17 همان،‌صص 13-11
18 رسالت، مورخ اول آذر و 22 آذر 1369، ص 4



Comments: Post a Comment
 
Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com

This page is powered by Blogger. Isn't yours?