<$BlogRSDUrl$>

نیاک - یادداشتهای احمدسیف
 

Thursday, March 16, 2006


هفت دلیل برای رفرم اقتصاد جهانی 


نوشته: کوین داناهر

1- جهانی کردن نیروهای بازار نابرابری را بیشتر می کند.
در طول 30 سال گذشته، جهانی کردن اقتصاد به زعامت بانک جهانی، صندوق بین المللی پول وشرکت های فراملیتی، با سرعت زیادی انجام گرفته است. این موسسات بردولت ها برای رفع موانع تجارتی، و تسهیل تحرک عوامل تولید و کالاها فشارآوردند. پیشترفت درنظام ارتباطی، تکنولوژی کامپیوتر حرکت میلیاردها دلار پول را در اقتصاد جهانی بطور 24ساعته برای به دست آوردن نرخ بازگشت بالاتر امکان پذیر ساخته است.
ولی جهانی کردن نیروهای بازار نابرابری را به مقدار زیادی افزایش داده است. 150 سال پیش بین سطح زندگی مردم در شمال و در جنوب، در افریقا، امریکای لاتین، آسیا، تفاوت چشمگیری وجود نداشت. ولی برده داری، استعمار و یک نظام اقتصادی در هم ادغام شده جهانی به انتقال ثروت از جنوب به شمال منجر شد.
امروزه 20درصد از غنی ترین بخش جمعیت جهان، 83 درصد درآمدها را دارند در حالی که سهم 60 درصد فقیرترین بخش جمعیت تنها 5.6% درآمدهاست. 20 درصد غنی ترین بخش جمعیت در کشورهای شمال، بیش از 70درصد انرژی جهان، 75% فلزات، 85% چوب، و 60% غذای جهان را مصرف می کنند. در ضمن همین 20 درصد جمعیت جهان، مولد 75% از آلودگی های محیط طبیعی هم هستند.
2- مشکلات اقتصادی ما با رشد حل نمی شود.
مدافعان این نظام دائم به ما می گویند که اگر بتوانیم نرخ رشد اقتصادی را به سطح مطلوبی برسانیم، همه این مشکلات رفع می شوند. مادائم می شنویم که وقتی سطح آب دریا به اندازه کافی بالا بیاید همه قایق ها شناور می شوند. ولی نکته این است که برای کسانی که قایق ندارند و یا قایق شان سوراخ شده است، بالا آمدن سطح آب، نابرابری بین آنها و نیک بختان را بیشتر می کند. آمارهای موجود نشان می دهد که در طول یک دوره رشد چشمگیر تجارت جهانی- 1960 تا 1989- نابرابری جهانی به مراتب بیشتر شد. نسبت بین 20% غنی ترین بخش جمعیت به 20% فقیرترین بخش جمعیت که 30 به یک بود به 59 به یک رسید. ما هم چنین باید در نظر داشته باشیم که رشد نامحدود، ایدئولوژی یک سلول سرطانی است.
3- نقش اصلی موسسات بین المللی مثل بانک جهانی، صندوق بین المللی پول و شرکت های فراملیتی نه تشویق «توسعه» بلکه ادغام نخبگان حکومت گر کشورهای جهان سوم در یک نظام جهانی مزد و مجازات است.
از آن جائی که کنترل مستقیم استعماری دیگر قابل تحمل نیست، نخبگان جهان اول به یک مکانیسم کنترل غیر مستقیم سیاست هائی که از سوی دولت های جهان سوم پیاده می شوند، نیازمندند . با درگیر کردن نخبگان جهان سوم در چنبره قرض و وعده پول جدید اگر آنها سیاست هائی را که در واشنگتن تدوین می شود ، پیاده کنند، صندوق بین المللی پول و بانک جهانی بدون شلیک حتی یک گلوله این سیاست ها را کنترل می کنند.
این جنگی بین « شمال وجنوب» نیست. این درواقع، همکاری بین نخبگان جهان اول و نخبگان جهان سوم است. به ثروتمندان بیرونی اجازه داده می شود که وارد اقتصاد محلی شده و ثروت را به شکل منابع طبیعی، یا سودهای مالی بیرون ببرند. به ازای آن، نخبگان محلی هم سهمی دارند تا بتوانند ارتش، پلیس را اداره نمایند که قدرت آنها را حفظ می کند. کاری ندارد. به مکزیک نگاه کنید. این کشور، فعلا پس از امریکا، ژاپن و آلمان از نظر تعداد میلیاردر درجهان به مقام چهارم رسیده است ولی برای اکثریت جمعیت 85 میلیونی اش، زندگی الان در مقایسه با ده یا 20 سال پیش به مراتب دشوارتر شده است. اگر حزب حاکم پلیس وارتش را در کنترل نداشته باشد، فساد علنی و سیاست های فاجعه آمیز اقتصادی اش دوام زیادی نخواهد داشت.
4- شواهد مقایسه ای از کشورهای بیشمار نشان می دهد که سیاست های بازار آزاد که از سوی بانک جهانی و صندوق بین المللی پول تشویق می شوند، فاجعه بارند.
اگر به عملکرد کشورها بنگرید، چه کشورهای از نظر منابع طبیعی ضعیف مثل سومالی، رواندا و موزامبیک، و چه کشورهای از این نظر غنی، مثل غنا، برزیل، مکزیک و فیلی لی پین، سیاست های بازار آزاد که از سوی بانک جهانی و صندوق بین المللی پول تحمیل شد، شرایط را برای اکثریت مردم به مراتب بدترکرده است.
در کتاب ما، 50 سال کافیست: برعلیه بانک جهانی وصندوق بین المللی پول، ما شواهد زیادی از دهها کشور ارایه داده ایم که بیانگر این نکته اند. سیاست های تعدیل ساختاری ممکن است به این کشورها در بازپرداخت بدهی خارجی کمک کند و یا کمک کند که چند نفری میلیونر بشوند ولی آن چه نصیب اکثریت مردم می شود مزدهای پائین، خدمات اجتماعی کمتر، و دستیابی دموکراتیک کمتر به فرایند سیاست پردازی است.
5- تاکید صندوق بین المللی پول و بانک جهانی برافزایش صادرات برای بهداشت محیط زیست یک فاجعه بود. به عنوان بخشی از سیاست تعدیل ساختاری، بانک جهانی و صندوق بین المللی پول کشورها را به افزایش صادرات برای دست یابی به ارز( دلار، ین ، یورو)برای بازپرداخت بدهی خارجی ترغیب می کنند. نتیجه کار این شده است که از منابع طبیعی اندکی زیادی بهره برداری می شود. این کشورها، جنگل ها را نابود می کنند- که نتیجه اش تشدید اثرات گرمخانه ای است. این کشورها، مواد شیمیائی زیادی را برزمین ها می پاشند تا محصولات صادراتی مثل قهوه، چای، تنباکو، و پنبه تولید کنند و نتیجه اش، البته مسموم کردن زمین و منابع آبی در این جوامع است. سنگهای معدنی با سرعتی استخراج می شوند که هم برای زندگی بشر مضر است و هم برای محیط زیست. صید ماهی دردریاها و آب های بین المللی به صورتی افزایش یافته که این منابع عمومی را به شدت ضربه پذیر ساخته است. و همه این انهدام ها تنها یک هدف بیشتر ندارد: تضمین بازپرداخت بدهی های پرسش برانگیز خارجی و تضین این که بانک داران ثروتمند پول بیشتری خواهند داشت.
6- این الگوی اقتصادی« بازارآزاد» که بر کشورهای جهان سوم تحمیل می شود الگوئی نیست که کشورهای صنعتی کنونی برای توسعه خویش بکار گرفته باشند.
همه کشورهای ثروتمند، ژاپن، امریکا، آلمان، انگلیس، فرانسه، و حتی نمونه های موفق دیگرمثل تایوان، کره جنوبی از یک الگوی مداخله جویانه دولت استفاده کردند که در آن دولت، برای هدایت سرمایه گذاری، مدیریت تجارت، و حتی پرداخت یارانه به بخش های خاص اقتصادی نقش موثری داشته است. امریکا، به یک عبارت، « کشور مادر» حمایت گرائی بود و حتی به دیگر کشورهای ثروتمند نشان داد که چگونه باید حمایت کرد. آیا در امریکا، بدون یک برنامه یارانه دهی گسترده به نام پنتاگون، این کشور صنعت الکترونیک و یا صنایع انرژی اتمی داشت.؟
اگر چه هیچ یک از کشورهای ثروتمند امروزین از الگوی بازار آزاد استفاده نکرده اند ولی صندوق بین المللی پول بانک جهانی هم چنان برای تحمیل این الگو برکشورهای آسیا، افریقا و امریکا لاتین می کوشند. این کارشان، حتی دوروئی را بی آبرو می کند.
7- میلیونها انسان در سرتاسر این نظام را رد کرده اند.
جهانی کردن از بالا بوسیله نخبگان ثروتمند کنترل می شود و نیروی محرکه اش حرص و آز برای ثروت وقدرت بیشتر است. ولی نوع دیگری جهانی کردن هم داریم. جهانی کردن از پائین، یعنی با همبستگی فعالان حقوق بشر، اتحادیه های کارگری، سازمان های زنان، مدافعان بهداشت محیط زیست، سازمان های کشاورزان. این نوع جهانی کردن به اندازه جهانی کردنی که از سوی نخبگان هدایت می شود، توجه جلب نمی کند ولی به همان سرعت دارد اتفاق می افتد.
جهانی کردن از پائین در مقایسه با جهانی کردن نخبگان، نه به آن میزان پول و امکانات دارد و نه تفنگ ولی اتوریته اخلاقی با آنهاست. فقط در نظر بگیرید که جهانی کردن نخبگان مرکز ثقل اش بر حرص وآز است و جهانی کردن ما، توجه اش به برآوردن نیازهای بشری. این دیدگاه بدیل، از موسساتی چون بانک جهانی و صندوق بین المللی پول و شرکت های فراملیتی، می طلبد که نه فقط پاسخگو باشند بلکه، خواهان بازترشدن دایره فعالیت های آنهاست. جهانی کردن از پائین، خواهان افزایش مزدها، بهبود استانداردهای بهداشتی و امنیت در کشورهای جهان سوم به سطح کشورهای جهان اول است. نه این که به عنوان یک تلاش مذبوحانه برای جلوگیری از تحرک سرمایه به مناطقی که سطح مزدها در آن ها خیلی پائین است، این استانداردها را در جهان اول کاهش بدهیم. ما خواهان اداره بهتر منابع طبیعی هستیم تا برای فرزندان ونوه های ما نیز چیزی باقی بماند که از آن بهره مند شوند. ما خواهان تعریف تازه ای از « منافع خودی» هستیم که بیشتر با منافع مشترک بشری هم خوانی داشته باشد.
انتخابی که دربرابر ما وجود دارد این است که خواهان کدام یک از دو دورنما هستیم.
اصل را در اینجا بخوانید.



Comments: Post a Comment
 
Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com

This page is powered by Blogger. Isn't yours?