<$BlogRSDUrl$>

نیاک - یادداشتهای احمدسیف
 

Wednesday, March 01, 2006


بقیه نقد سکسی از« رساله مدینه» 


« خرس مهربان» در کامنت اش نوشت که از بازخوانی من خندید. ظاهرا اندکی هم زیادی خندید. در این دوره و زمانه ای که خندیدن ممنوع شده است، برای این که این « خرس مهربان» باز هم اندکی بخندد فکر کردم قسط دوم این بازنگری راهم بنویسم.
منظورم از قسط دوم، دفاع مشیرالاطباء از حجاب و طلاق است.
در این بخش، دفاعیه مشیرالاطبا اگرچه همچنان سکسی است ولی چماقی هم می شود. یعنی از همان ابتدا، به جای استدلال« چماق» بکارگرفته می شود و چماق را می شود حتی دید. می نویسد، « می گوئیم حجاب طایفه نسوان امری است که عقل سلیم و انسانیت و نظام الهی و ناموس طبیعی حکم بر وجوب آن می نماید». شما را نمی دانم من همیشه در دست کسانی که ا زعقل « سلیم» خود حرف می زنند، چماق می بینم، در این جاهم، وقتی این همه با هم می آید، دیگر بحثی باقی نمی ماند. یعنی وقتی « عقل سلیم» « انسانیت» « ناموس طبیعی»، حالا از نظام الهی فاکتور می گیرم، همان چیزی را بگوید که مشیرالاطبا می گوید، دیگر چه جای بحث ونقادی است! و اما روشن می شود که « رجال» به اصطلاح « نان آور» خانه اند و « نسوان» هم « مکلفند به تدبیر منزل و تربیت اولاد و خانه داری» که در آنها « طبیعت ثانوی» شده و جناب مشیرالاطبا هم خبر دارد که « ابدا انکسار و انزجاری از وظیفه خودشان نداشته و ندارند»
اشکال کار ولی درجای دیگری است. در نگرشی که مشیرالاطبا مدافع آن است، ظاهرا بیضه حرف اول را می زند. یعنی، تمام استدلال های اخلاقی از دوراهی بیضه می گذرد. « اختلاط رجال با نساء و معاشرت آنها با مردان البته احداث مفاسد عظیمه و ارتکاب منهیات عقلیه و فحشا خواهد نمود» وادامه می دهد، که ملاقات و حتی مصاحبت طرفین« اسباب ازدیاد تعیش و ازدیاد تعیش اسباب فحشا و زنا خواهد شد» وچون به یک معنا، رجال و نسوان این گونه بی اختیار و حشری اند، « پس ناموس طبیعی حکم می کند که در میان این دوطایفه حجاب بوده مانع اختلاط و معاشرت آنها باشد». البته حجاب به تنهائی کافی نیست، « درآن صورت واجب است که نسوان در خانه خودشان بوده مشغول تکلیفات بیتیه خود باشند» و البته که براساس این « ناموس طبیعی» و این « عقل سلیم»، و بطور کلی از نظر کسانی چون مشیرالاطبا « اقامت زنان در خانه خودشان عین حکمت است». البته می پذیرد که از این خانه ماندن « ضرری به وجود آنها مرتب می شود» ولی « ضرر بیرون رفتن و معاشرت با مردان اجنبی نمودن هزاردرجه مضرتر است». و با اندکی سفسطه زیادی، نتیجه می گیرد، « پس حکم شریعت غرا به وجوب حجاب ثابت شد که موافق مصلحت نوع انسانی است».
اندکی پائین تر، البته عقل سلیم و ناموس طبیعی و حکم شریعت را کنار می گذارد و « وجوب حجاب» را ناشی از « عادت» می داند و بدون این که خود متوجه باشد استدلات تا کنونی خود را نادیده می گیرد و ادامه می دهد« ما می بینیم که نسوان مسلمین که عادت به حجاب نموده اند کمال مفاخرت به عفت و عصمت خودشان دارند و این مسئله را برای خودشان شرف عظیم شمرده و زن های خارج از این مسلک را با چشم حقارت نگریسته و آنهارا داخل انسان نمی شمارند» ونتیجه می گیرد که « حکم حجاب» در حق آنها ظلم نبوده « بلکه صلاح آنها و نوع انسانی است»
سخیف ترین بخش این دفاعیه در دفاع از طلاق ارایه می شود. باز گریز می زند به این که رجال تا صدسالگی اهلیل به دست به دنبال آبستن کردن زنان هستند و ادامه می دهد، « فرض نمائیم که مردی زنی را عقد نموده و میانه اینها توالد به عمل نیامد. احتمال دارد که باعث عدم توالد از طرف مرد به واسطه مرضی و یا از طرف زن به واسطه مرضی و مانعی و یا از هر دو طرف بوده باشد». اگر طلاق عملی نباشد باید تا صد سالگی نیز« بلا عقب مانده همیشه حسرت اولاد کشیده، اوقات عمرشان را تباه و روز خودشان را سیاه کنند». با طلاق هرکدام به سوئی می روند و از « توالد معطل نمی شوند». و بعد، « هکذا اگر مردی سبب عدم توالد را نمی داند که از طرف خود اوست یا ازطرف زن، آن وقت به حکم اباحه تعدد زوجات زن علیحده عقد نموده خودش را امتحان می نماید». اگر زن دوم حامله شد، معلوم است که علت در زن اولی است آن وقت، « طلاق بدهد یا ندهد مختاراست» و طلاق در این صورت، « برای آن زن ثمری ندارد استعداد توالد ندارد. شوهردویمی را هم معطل خواهد کرد».
و اما «چرا اختیار طلاق در دست رجال است؟»
جواب مشیرالاطبا پته عقل سلیم و ناموس طبیعی اش را به آب می دهد: چون « رجال عاقل تر از نسوان و ثابت القلب[تر] از ایشانند. با هرچیز غیر معتنابه زن خود را مطلقه نمی نمایند». به خلاف نسوان، که « ضعیف العقل هستند با مختصر سببی مرد را طلاق می دهند». اوج عدم امنیت و به خود بی اعتمادی به این صورت در می آید که می نویسد، « اگر زن همسایه را لباسا و معاشا از خود بالاتر دید فورا مرد را طلاق خواهد داد» البته محبت کرده و می پذیرد که « بعضی از رجال که بی جهت زن خود را طلاق می دهند نباید شعورشان از زن زیاد باشد». یعنی زهرطرف که شود، کشته، « عقل سلیم» مشیرالاطبا تردید بر نمی دارد!
و باز از بقیه نکات خنده دارتر- شاید هم گریه آورتر- این ادعای پایانی اوست:
« اصول تمدن که عبارت است از تکثیر نفوس و حریت بنی نوع و استخلاص بشر از قید اسارت وحفظ صحت و صیانت بدن از امراض صعبه و مسریه تماما درتحت متابعت و انقیاد به این سه فقره قانون شرعی است لاغیر»
باشد، ما که بخیل نیستیم.
از نوشتن این سطور 100 سال گذشته است. ولی چه شباهتی دارد این استدلال به استدلالی که این روزها نیزکم نمی شنویم که همه چیز با همه چیز دیگر قاطی می شود!
من یکی که خیالم راحت شد. باقی اش را می گذارم بعهده شریف خودتان که معادل امروزین اش را پیدا کنید.



Comments: Post a Comment
 
Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com

This page is powered by Blogger. Isn't yours?