<$BlogRSDUrl$>

نیاک - یادداشتهای احمدسیف
 

Friday, August 18, 2006


«معمای» مصدق و بی دانشی تاریخی ما 


در این كه مصدق اشراف زاده بود تردیدی نیست. و از سوی دیگر می دانیم كه از دهسال قبل از مشروطه كه حسابداری ایالت خراسان را داشت تا مرداد 1332 كه درزمان نخست وزیری برعلیه حكومت او كودتا كردند به تناوب از بانفوذ ترین مردان سیاست ایران بود. در آبان 1304 وقتی كه مقدمات تغییر سلطنت در ایران پیش می آید، بانطق استواری كه در مجلس ایراد می كند ما با باورهای سیاسی او آشنا می شویم. باورهائی كه تا پایان عمر به آن وفادار می ماند. به بخش هائی از این سخن رانی در جای دیگر پرداختم و دیگر تکرار نمی کنم.
برای دوسه سالی مصدق هم چنان فعال باقی می ماند وبعدحكومت خودكامة رضا شاه برای بیش از یك دهه، نه فقط صدای مصدق كه صدای بسیاركسان دیگررا نیز خاموش می كند. زنده یاد مدرس و بسیارانی دیگر كه در این راه، جان می بازند. البته، در ظاهر امر، ما و جامعة ما «متجدد» می شویم و اما از تمام پروژة مدرنیته، تنها به ظواهر چسبیده بودیم و آن چه در این دوره داریم، با همة ادعا های مدافعان علنی وشرمسار آن حكومت خودكامه، به واقع مدرنیتی قلابی و حرامزاده بود. پارلمان و مجلس را به تقلید از غربیان راه اندازی كرده بودیم ولی به روال استبداد شرقی خویش اجازه انتخاب آزاد به مردم ندادیم. دانشگاه ساخته شد ولی نه منابع كافی برای تحقیق و پژوهش تدارك دیدیم و نه اجازه تحقیق و پژوهش مستقل و آزاد دادیم. لباس و ظاهرمان نیز به تقلید از غربیان با چماق و سركوب « متجدد» شد ولی نه ما و نه سیاست مداران مااحترام به قانون را از آن ها آموختیم و نه احترام به حق وحقوق فردی را. نه مطبوعات آزادی باقی ماند ونه تحزبی. البته كه « امنیت» داریم ولی آن چه كه امنیت نامیده می شود نه حاكمیت قانون، بلكه ، ترس سراسری و ملی شده ناشی از سركوب خشن است. این ترس ملی شده در همه جا و درهمه اعصار عمده ترین عامل عقب ماندگی است. كوشش هائی برای تدوین قانون می شود ولی، هم چنان، حرف مستبد اعظم « قانون» است و آن چه كه قانونمندی امور نامیده می شود، بر روی كاغذ می ماند. رضاشاه اموال هر كس را بخواهد غصب می كند و در دوره او و بعد از او، هم چنان هرکس را که بخواهند می گیرند و به بند می کشند. بعلاوه این هم عبارتی است از زبان یكی از مدافعان او، « رضا شاه دستور دارد تیمورتاش را بگیرند. سردار اسعد بختیاری را بگیرند ونصرت الدوله را بگیرندو بعد هم گفت آنها را بكشند. شخصا دستور قتل آنان را داد».[i] به تبعیت از مصدق، شما اگر شاهرگ مرا هم بزنید، در جامعه ای كه چنین جنایاتی اتفاق می افتد، صحبت از تجدد اندكی خنده دار و مضحك است.
در پی آمد شهریور 1320، رضا شاه بر كنار شده واز ایران تبعید می شود. دو سه سالی طول می كشد تا مصدق امكان فعالیت سیاسی پیدا كند. در این دوره نیز، هم چنان فعال است و پركار تا این كه سرانجام در 1330 به نخست وزیری می رسد.
هر ایرادی كه به مصدق وارد باشد ولی در دو مورد دیدگاه او تفسیر بردار نیست:
- مصدق به معنای كامل كلمه ایران را دوست می دارد.
- باور او به آزادی و كثرت گرائی عقیدتی در میان سیاست پردازان ایرانی در یكی دو قرن گذشته منحصر بفرد است.
واما لطیفة تاریخ ما در جای دیگری است. اگر خواننده به آن چه كه معاندان مصدق در بارة اونوشته اند قناعت كند، نه فقط دربارة مصدق چیز دندان گیری یاد نمی گیرد بلكه این امكان را هم پیدا نمی كند تا به واقع « معاصی كبیره» مصدق را بشناسد؟
مصدق در همة عمرش سیاستمداری مشروطه طلب و مدافع حاكمیت قانون بود . ولی سلطنت طلبان - بدون این كه سندی ارایه نمایند- مصدق را به جمهوری خواهی متهم می كنند و از همین اتهام بی پایه زمینه ای به دست می آید برای توجیة كودتای ننگینی كه در 28 مرداد 1332 با توطئة قدرت های امپریالیستی ولی به دست اوباشان و خودفروشان سیاسی برعلیه حكومت مصدق و برعلیه منافع دراز مدت ایران انجام گرفت. برای شماری از جمهوری طلبان گرامی ما، گناه كبیرة مصدق دفاع او از سلطنت مشروطه است. شماری از مدافعان حكومت پهلوی اما، گناه مصدق را حمایت او از سلسلة قاجار می دانند و مدعی اند كه او حتی نماینده ای به اروپا فرستاد تا با « بچه های محمد حسن میرزا، ولیعهد احمد شاه» ملاقات نماید و به این ترتیب، « مسلم بدانید اقدامات دكتر مصدق در جهت منقرض كردن سلسلة پهلوی بود»[ii]. البته یکی دیگر، دقیقا عكس این ایراد و انتقاد را به مصدق دارد و با دیدگاهی دائی جان ناپلئونی نتیجه می گیرد كه حتی شفاعت طلبی محمد رضا شاه برای آزادی مصدق از زندان بیرجنددر زمان رضا شاه، «سرانجام» خوبی داشت. یعنی، «پسرارشد رضاشاه در آن موقع نمی دانست كه با این كار، و در آینده ای نه چندان دور، نظام پادشاهی اش را نجات داده است»[iii]. نتیجه اخلاقی این كه، مصدق، هم زمان هم متهم به كوشش برای براندازی سلسلة پهلوی است و هم متهم به نجات همان سلسله از سقوط!!!
تحلیل «علمی» از این بهتر نمی شود!
سازمان ها و گروه های مذهبی اما در برخورد به مصدق دو شاخه می شوند.
یك گروه بر این باورندكه كودتای امریكائی- انگلیسی و ضدایرانی 28 مرداد 1332 « سیلی اسلام» بود به مصدق كه دین و ایمان درست و حسابی نداشت. شماری حتی پارا فراتر نهاده ومدعی می شوند كه،« كمتر كسی است كه عملكرد وی را به عنوان یك ماسون برای قطع نفوذ رهبری مذهبی زمانش یعنی آیت الله كاشانی دریافته باشد».[iv] البته این حضرات حق مسلمی دارند تا مسائل را از راستای منافع اسلام در ایران و یا حتی براساس برداشتهای خویش از منافع اسلام و یا منافع ایران مطرح می كنند، با این همه، هرگزبرای بندگان خدا توضیح نداده اند و توضیح نمی دهند كه اگر این چنین بود، «سیلی اسلام» چرا از آستین « نامسلمانان» امریكائی و انگلیسی و سازمان جاسوسی سیا و همتای انگلیسی اش بدر آمد؟ با آن چه از جزئیات توطئة كودتا بر علیه حكومت دكتر مصدق امروزه می دانیم، بعید است بتوان این ادعای « سیلی اسلام» را جدی گرفت[v].
بخش دیگری از مذهبی ها، كه علاوه بر ایمان و باورهای دینی، تمایلات دفاع از منافع ملی نیز دارند، به تمام مصدق را از خودشان می دانندو به دلایل مختلف، كه بخشی ریشه در سیاست ایران دارد و بخش دیگر ریشه در فرهنگ آن سرزمین، می كوشند او را یك حزب الهی دو آتشه نشان بدهند حتی اگر خودشان هم حزب الهی نباشند. برای مثال و به عنوان یك نمونة قدیمی، دوستانی در پیش از سقوط سلطنت « انتشارات مصدق» را در خارج از كشورراه انداخته بودند و در كنار هزار ویك كار نیكو، یكی از كارهای درخشانشان تكثیر شماری از نطق های مصدق بود. همین دوستان هم چنین، كتاب بی نظیر زنده یاد كی استوان را نیز تجدید چاپ كردند كه به واقع دست مریزاد. در این جا اما مشاهده می كنیم، كه از یك نطق بسیار طولانی و مهم مصدق در 20 شهریور 1324 در مجلس كه بیشتر به یك مانیفست سیاسی می ماند تنها دو سه جمله خاص را انتخاب كرده، و بر پشت جلد دوم « كتاب موازنة منفی » تالیف زنده یاد كی استوان آنهم با حروف برجسته چاپ كرده اند[vi]. در این كه مصدق یك مسلمان مومن و بااعتقاد بود تردیدی نیست ولی دست چین كردن چند جمله و حذف آن چه كه بین آن جملات گفته شد، از مصدق تصویر ی به دست می دهد كه با آن چه كه او بود تفاوت دارد. البته این را هم می دانیم، كه بخشی از مذهبی ها، با همة شواهدی كه دردست است هنوز هم چنان از «بی دینی» مصدق افسانه می سازند وبرای پیشبرد مقاصد عمدتا شخصی خود به خورد جوانان تشنة دانستن می دهند. بخشی از چپ اندیشان ما بسته به موقعیت وجایگاه عقیدتی خویش، مصدق را وابسته به این یا آن قدرت امپریالیستی می دانند كه آمده بود تا جلوی « نهضت رو به رشد كمونیستی» را در ایران بگیرد. البته داستان « نهضت رو به رشد كمونیستی» هم بیش از آن چه ریشه در واقعیت زندگی سیاسی و اجتماعی ایران داشته باشد، به واقع، ناشی از ذهنیت معصوم و پندار باف خود آنهاست كه نتوانسته اند بین خواسته های خویش و واقعیات زندگی در ایران تفكیك قائل شوند[vii].
بخشی از « لیبرالها» ی ایرانی - اگرچه چنین تركیبی معنای قابل قبولی در فرهنگ سیاسی ما ندارد - البته دقیقا نقیض این ایراد را به مصدق دارند و در این خصوص با بخشی ازمذهبی ها هم راه می شوند كه مصدق در كنار هزار و یك حسنی كه داشت یك ایراد اساسی داشت . از دید این جماعت، مصدق می رفت تا جاده صاف كن گسترش تفكرات كمونیستی در ایران بشود . اگر كمی توده ای ها و دیگر مخالفان خود را سركوب می كرد، شاید كودتای 28 مرداد پیش نمی آمد. جالب و عبرت آمیز است كه در ایراد این اتهام نه فقط مذهبی ها با شاه سابق، و شاه سابق با زنده یاد خلیل ملكی و وزیر كار حكومت مصدق، تیمور كلالی بلكه این جماعت با سیاست پردازان و طراحان سازمان های اطلاعاتی امریكا ( سیا) و انگلستان ( انتلیجنت سرویس) هم رای و هم داستان می شوند![viii] این جا هم مشاهده می كنیم كه مصدق، هم به عنوان سدراه گسترش نهضت رو به رشد كمونیستی مورد انتقاد قرار می گیرد وهم در تلگرافی كه آن سیاستمدار فرومایه درهمان سالها به دبیر كل سازمان ملل می فرستد، به عنوان كسی كه می خواهد در ایران دولت كمونیستی روی كار بیاورد سرزنش می شود. در این تلگراف مصدق، متهم می شود كه: « در نظر دارد كه یك دولت كمونیستی به مردم ایران تحمیل كند».[ix]
این دست یك كیسه كردن ها، گذشته از افشای كم دانشی تاریخی ما در بارة مقولات سیاسی وفرهنگی در ضمن نشان دهنده ذهنیت ساده اندیش و استبداد سالار ما نیز هست. متهم كردن احزابی چون حزب توده به گسترش تفكرات كمونیستی، بیشتر از آن كه نشان دهنده هویت ایدئولوژیك آن حزب باشد در واقع بیانگر زمینه سازی ملی ما برای سركوب هر اندیشه ایست كه با اندیشه مسلط بر جامعه همراه نباشد. به ویژه كه درفرهنگ سیاسی بدوی و توسعه نیافته ایران، هر آن كسی كه به هر دلیل از باورهای مذهبی خویش دست كشیده باشد، یا ادعای چپ اندیشی دارد و یا اگر هم نداشته باشد از سوی دیگران، به آن متهم می شود. طنز تلخ زندگی سیاسی ما این است كه برای شماری دیگر، اعتقادات مذهبی داشتن خودبخود نشانة از قافلة زمانه عقب ماندن است. می خواهم بر این نكته انگشت گذاشته باشم كه مشكل فرهنگی ما درایران، یكه سالاری در عرصة اندیشه است و اگر چه در جزئیات، ممكن است بین گروه های مختلف تفاوت هائی نیز باشد ولی در اصول، و به ویژه در مقولة یكه سالاری، همه سر وته یك كرباسند.
واما در خصوص تاثیر ونقش مصدق ، این پرسش نیز به ذهن این جماعت خطور نمی كند كه چگونه چنین چیزی امكان پذیر است كه یك آدم و یا یك جریان، هر چقدر هم تاثیر گذار و صاحب نفوذ، تاثیراتی این گونه متناقض بر جریان امور درایران گذاشته باشد ؟
شماری از ناظران هستند كه ظاهرا اهل هیچ فرقه و قبیله ای نیستند. یا احتمالا بهتر است بگویم كه از ولایت چوخ بختیارند و پیرو حزب باد. این جماعت بر مصدق ایراد می گیرند كه اگر او اندكی مدارا و مماشات می كرد. با شاه و كمپانی های نفتی راه می آمد، احتمالا به افسران ارتش اضافه حقوق می داد، جلوی مداخلات كاشانی و دیگران را نمی گرفت، كودتای 28 مرداد 32 هم پیش نمی آمد.[x] اگر به ساده كردن دیدگاه این جماعت مجاز باشم، لُب حرفهای این دوستان این است كه مصدق برای این كه به حكومت قانونی خویش ادامه بدهد می بایست کس دیگری می شد! البته این حضرات نیز از بررسی این نكته بدیهی شانه خالی می كنند كه اگر مصدق آن گونه كه این جماعت طلب می كنند عمل می كرد، دیگر مصدق نمی بود، می شد زاهدی. و بدیهی است كه برعلیه نخست وزیری چون زاهدی كودتائی دیگر لازم نبود!!
حزب توده در همان سالها، و شماری از جریانات و نیروهای مخالف دو آتشه این حزب در دوره ای دیگر، در مورد مصدق دیدگاه مشابهی دارند كه مصدق نه این كه زمامداری مردمی و ضد استعماری بوده باشد، بلكه آمده بود تا نفوذ امپریالیسم - به خصوص امپریالیسم امریكا - را در ایران تحكیم نماید. شماری حتی تا به آنجا پیش می روند كه اگرچه اورا عامل اصلی كودتای 28 مرداد نمی خوانند، ولی معتقدند كه « در حدی آن را تسهیل كرده است» و یا « كودتا [28 مرداد 1332] ظاهرا علیه دولت مصدق بود».[xi] فعلا به این نكته كار نداریم كه اگر این كودتا، « ظاهرا» بر علیه حكومت مصدق بود، «باطنا» انگیزه و هدف آن همه برنامه ریزی هائی كه از سوی سازمان سیا و همتای انگلیسی اش درایران صورت گرفت،چه بود ؟
ناتوان و بی دانش در باره خویش و گذشته خویش، شماری از دست به قلمان چاره کار را در این دیده اند که اصلن سری که درد را نمی کند دستمال نبندند و به همین خاطر است که کودتای ننگین 28 مرداد را « عاشورا» نامیدند. با این همه،53 سال از کودتای ننگین 28 مرداد 1332 گذشته است. کودتاگران خائن بهترین فرصتی را که به همت پیر احمد آباد نصیب ما شده بود تا به دنیای مدرن وارد شویم از ما گرفتند و کردند آن چه که نباید می کردند.
به احترام مصدق از جایم بر می خیزم وضمن گرامی داشت یاد این مرد بزرگ، به مصدق با سربلندی و غرور، تعظیم می کنم.


[i] سيد ابراهيم نبوي: در خشت خام: گفتگو با احسان نراقي، تهران، 1379، ص 77
[ii] گفتگو با حسين مكي، تاريخ معاصر ايران، سال اول، شمارة‌اول، بهار 1376، ص . 191
[iii] بهزاد كاظمي : ملي گرايان و افسانه ي دموكراسي: كارنامه ي مصدق در پرتو جنبش كارگري و دموكراسي سوسياليستي، نشر نظم كارگر، لندن، دسامبر 1999، ص 86. منبعد در متن به شمارة صفحه اين كتاب ارجاع خواهم داد.
[iv] عبدالحميد ديالمه: مصدق از حمايت تا خيانت، تهران، 1360، به نقل از انديشه جامعه، شماره 12، شهريور 1379، ص 22
[v] براي نمونه بنگريد به : اسراركودتا: اسناد محرمانة CIA در بارة عمليات سرنگوني دكتر مصدق، ترجمة دكتر حميد احمدي، نشر ني، 1379
[vi] براي نمونه، بنگريد به اين عبارات: « از مسلماني و آداب آن براي بر حق بودن اسلام نه براي ميل اين و آن پيروي كنيم... و بلوازم آن فقط از ترس خدا و معاد - نه مقتضيات دنيوي و سياسي عمل نمائيم.....من ايراني ومسلمانم و بر عليه هر چه ايرانيت واسلاميت راتهديد كند تا زنده هستم مبارزه مي نمايم» .
[vii] البته كتاب معروف ميراث خوار استعمار هم هست كه براي تخفيف « مسئوليت» مرتجعيني كه بر عليه حكومت مصدق در كودتا شركت كرده بودند كوشيد مصدق و ديگر رهبران نهضت ملي گراي ايران را وابسته به امريكا بشناساند و اگر اين حرف و حديث درست باشد، كه نيست، تازه مي رسيم به اول چهارراه چكنم؟ اگر اين چنين بود پس چرا سازمان سيا بر عليه همان «مصدق وابسته به خويش» كودتا كرد؟
[viii] اسناد مختصري كه اخيرا منتشر شده است ( اسناد سيا در انترنت) به خوبي نشان مي دهد كه اين روايت تا چه پايه ساخته و پرداخته همان سازمان ها بوده است تا بتوانند مرتجعان محلي رابراي شركت فعالتر در كودتا سازمان دهي نمايند.
[ix] به نقل از كورش زعيم: حبهه ملي ايران از پيدايش تا كودتاي 28 مرداد، انتشارات ايران مهر، تهران 1378، ص 295
[x] شاخص ترين نمايندگان فكري اين گروه، آقاي مصطفي رحيمي و آقاي دكتر احسان نراقي هستند كه در نوشته هاي مكرر خويش شمه اي از آن چه كه در بالا آمد را به عنوان « ضعف هاي مصدق» بر شمرده اند. به قول نيماي بزرگ، آدم حيران مي ماند كه به كجاي اين شب تيره قبا يا عباي ژنده خود را بياويزد؟
[xi] سيد جلال الدين مدني: تاريخ سياسي معاصر ايران، جلد اول، قم 1361؟، ص 292



Comments: Post a Comment
 
Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com

This page is powered by Blogger. Isn't yours?