<$BlogRSDUrl$>

نیاک - یادداشتهای احمدسیف
 

Tuesday, March 07, 2006


دو مورد و یک دنیا التما س دعا 


صبح که از لندن می آمدم به رادیو گوش می کردم. دو مطلب که موضوع چند تا از این ایستگاههای رادیوئی بود و مردم تلفن زده و نظرشان را می گفتند. اگرچه برای سه ساعت به این مباحث گوش کرده ام ولی دروغ چرا، نمی دانم در باره این مسایل به واقع چه باید کرد.
مورد اول: زن جوانی در نتیجه معالجات ضد سرطان نازا شده است. 4 سال پیش که با مرد جوانی دررابطه بود، با توافق یک دیگر تصمیم می گیرند که اسپرم مرد را با تخمک زن ترکیب کرده و تخمک باورشده را منجمد کنند. اکنون 4 سال گذشته است رابطه این دو بهم خورده و زن هم همان گونه که گفتم به خاطر معالجات ضد سرطان نازا شده. حال می خواهد از طریق لقاح مصنوعی با استفاده از تخمک بارورشده بچه دار بشود. ولی مرد، می گوید که دیگر به این کار راضی نیست و دادگاه نیز به نفع مرد رای داده است. کار حتی به دادگاه اروپا نیز کشیده ورای دادگاه انگلیسی در این مورد تائید شده است. بحث کسانی که به رادیو تلفن می زدند برسر این نکته بود که در این جا حق با کیست؟ با مرد، که نمی خواهد فرزند ناخواسته ای داشته باشد؟ یا با زن، که این تنها راه ممکن بچه دارشدن ژنتیک اوست؟ ناگفته روشن است که عده ای حق را به مرد و عده ای دیگر حق به زن می دادند. البته، روشن است که این نکته هم مطرح شد که زن می تواندازاین همه نوزادانی که در جهان بی سرپرست هستند یکی را به فرزندی قبول کند و قضیه تمام می شود. از سوی دیگر، عده ای دیگر می گفتند که اگر درزمان حاملگی زن، رابطه این دو بهم می خورد آیا مرد می توانست زن را به سقط جنین مجبور کند؟
من نمی دانم حق باکیست؟ شما چه فکر می کنید؟
- مورد دوم: یک استاد دانشگاه لیدز، در یک نشریه دانشجوئی نوشته است که بطور متوسط، از نظر ژنتیکی، غیر سفید ها از سفید ها« کودن تر» هستند! البته علاوه برآن شدیدا با تنوع فرهنگی هم مخالف است و فکر می کند که دبیرکل حزب نژادپرستانه « جبهه ملی بریتانیا»- « اندکی زیاد چپ روی می کند». باید همه خارجی ها را از انگلیس بیرون کرد و به کشورهای شان عودت داد! از یک سو، تعدادی از دانشجویان دانشگاه خواستار اخراج این استاد ازآن دانشگاه شده اند و به عوض، عده ای دیگر می گویند، که او آزاد است هر نظری داشته باشد! حرفشان این است که اگر او را اخراج کنند، پس تکلیف، آزادی عقیده در انگلیس چه می شود؟ با خود این استاد هم صحبت کرده اند و او شدیدا بر این موضع خویش پافشاری کرده و مدعی است که این « یک ادعای نژادپرستانه» نیست، بلکه « یک واقعیت علمی اثبات شده» است! این جا هم دروغ چرا، گیج گیجم. شما چی فکر می کنید؟
البته که آزادی عقیده بسیار محترم است ولی به عنوان کسی که خودش هم مدرس دانشگاه است، برای من این سئوال پیش آمده است که آیا کسی که این همه- به گمان من- « پیش داوری» دارد آیا می تواند یک مدرس مفید دانشگاه باشد یا خیر؟ منظورم این است که تکلیف دانشجویان غیر سفید پوست در درسهای او چه می شود؟ اگر او بخواهد تز یا پایان نامه آنها را ارزیابی کند، یا ورقه امتحانی و یا مقاله های آنها را تصحیح کند، چه مقدار امکان دارد که قضاوت او تحت تاثیر این پیشداوری او قرار بگیرد؟ ( این که غیرسفید پوستان با او درس نگیرند در نظام دانشگاهی اینجاعملا امکان پذیرنیست) از سوی دیگر، این درست که آزادی عقیده خوب چیزی است ولی آیا آزادی عقیده را به صورت یک « دین تازه» و یا حتی « یک بنیادگرائی نوین» در نیاورده ایم که هرکس می تواند هر چه که دلش خواست بگوید و برایش مهم نباشد که پی آمد آن چه که می گوید بردیگران- و در اینجا این تعداد کثیر غیر سفید پوستانی که در این آباد شده زندگی می کنند- چیست؟ از سوی دیگر، مطلوبیت « آزادی عقیده» به واقع در چیست؟
خلاصه، این هم انشای من برای امروز.
خوب شد که امروز در اعتصابیم والی با این مغز قاطی پاطی چطوری باید سرکلاس درس می رفتم نمی دانم!



Comments: Post a Comment
 
Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com

This page is powered by Blogger. Isn't yours?