<$BlogRSDUrl$>

نیاک - یادداشتهای احمدسیف
 

Monday, June 15, 2009


انهدام سرمایه اجتماعی و آغاز پایان تجربه سی ساله ما 


آنچه درایران اتفاق افتاد، نمی دانم کمدی است یا تراژدی- البته آن چه که درخیابان ها اتفاق می افتد همین خصلت دوگانه را دارد. یعنی هم افتخارآفرین است و هم رسواکننده. حق دارید اگرگمان کنید که ازپشت کوه قاف آمده ام ولی هر چه می کنم « منطق» این کار « جمهوری» اسلامی را نمی فهمم. البته باید می نوشتم خلافت اسلامی، چرا که اکنون چیزی جز این نیست. و این نه آغازی نوین که درسالهای اولیه قرن بیست و یکم، به واقع آغاز پایان آن است.
می گویم افتخارآفرین است. چون مگر می شود این همه رشادت و جسارت را دید و به هم وطنی با این فرزانگان افتخار نکرد؟ از سوی دیگر، چه در لباس شخصی وچه دراونیفورم جانورانی را می بینی که قرار است نوکران جیره خوار دولتی « مهرورز» باشند ولی نه فقط خشونت می پراکنند بلکه به نظر نمی رسد بوئی از انسانیت و مهر برده باشند. این هم روشن است نمی توان پاسپورتی هم رنگ پاسپورت این جماعت داشت و احساس سرشکستگی نکرد!
و اما چرا می گویم منطق این کار را نمی فهمم. البته که نمی دانم سرانجام آن چه که درایران می گذرد، چه می شود ولی تردید ندارم که گذشته از دست و بال فرزانگانی که می شکند و جان هائی که از دست می رود، اگر این بلاهت رسمی تنها و تنها یک بازنده داشته باشد، من یکی تردید ندارم که بازنده اصلی ان همین حکومت اسلامی است. من به مشروعیت زدائی ناشی از این کار- آن گونه که جناب کدیور در مقاله اش درروز ادعا کرده است- نمی پردازم چون مطمئن نیستم که قبل از این هم مشروعیت آن چه که هست دندان گیربوده باشد ولی پی آمد آن چه که اتفاق افتاده است افزودن بحران سیاسی بر بحران های دیگری است که می رود تا درآینده ای نه چندان دور غیر قابل کنترل بشود. دولتی که به غیر از چند دیکتاتور مفت خوار و باج گیر- برای نمونه اسد، چاوز و چند مستبد بی نام و نشان دیگر و یا سمبل های فساد، زرداری و کرزای- دراین دنیای پهناور دوست و هم پیمانی ندارد و دائم برای بقیه جهان شاخ و شانه می کشد، بعید است بتواند این بحرانها را بدون هزینه های بسیار از سر بگذراند. برای یک لحظه به آن چه در این دوسه هفته اخیر درایران گذشت بنگرید. من هم مثل خیلی ها براین گمان بودم که اگراوضاع با شایستگی و عدالت و از هردوی این دو مهم تر صداقت مدیریت شود، شاهد یک جهش عظیم در سرمایه اجتماعی ایران خواهیم بود که بدون آن توسعه اقتصادی غیر ممکن خواهد شد. دریغ و افسوس که ابلهانی ایران ستیز، برجزاین تصمیم گرفته و آن را اجرا کرده اند. آن چه که به عکس داریم، انهدام بسی بیشتر همان سرمایه ناچیز اجتماعی ایران است. یادمان نرفته است که نه نیروهای برانداز و به قول دست به قلمان حکومتی « ضد انقلاب»، که رئیس جمهور مملکت بود که از گستردگی فسادو سرکوب در26 سال اول انقلاب ایران سخن می گفت. 26 سالی که ده سال اولش، بانظارت مستقیم آقای خمینی اداره می شد و در آن دوره، هم رهبر کنونی برای 8 سال مقام ریاست جمهوری داشت و از زمان مرگ آقای خمینی نیز، آقای خامنه ای به عنوان ولایت فقیه، براساس قوانین همین حکومت نه تنها مسئول سیاست ها که درواقع، همه کاره این حکومت بود. یعنی چه ایشان و طرفداران ایشان بپذیرند یا خیر، تغییری دراصل قضایا ایجاد نمی شود که به گفته رئیس جمهور، برای بخش عمده ای از 26 سال چه به عنوان رئیس جمهور و چه درمقام رهبری و ولایت فقیه، ایشان به واقع متهم اصلی این دادگاه صحرائی ایشان است. وبعد آن که از فساد و دروغ و ریا و قانون گریزی دراین 4 سال گذشته حرف می زد نه نیروهای برانداز و به قول دست به قلمان حکومتی « ضد انقلاب» که « نخست وزیر مورد علاقه امام» و « فرمانده چندین ساله سپاه پاسداران» و رئیس پیشین مجلس و رئیس پیشین بنیاد شهید بود. یعنی غافل نباشیم که آقای رئیس جمهور و دیگر نامزدهابا آن چه که دراین مناطره ها بیان کردند، مشروعیت- اگرچیزی باقی مانده بود- حکومت را از پنجره های ساختمان صداو سیما به بیرون پرتاب کردند. و دولت هم با آن چه با این انتخابات کرد، برهمه این موارد فساد مهر تائید زد. « سرمایه اجتماعی» هم لابد به قول آن بابا، مال خر است! آقایان، خانمها، خواهش می کنم بیهوده و بیش از این به « استکبار» و « ضدانقلاب» تهمت نزنید! با سی سال جان کندن، « ضد انقلاب» نتوانست به اندازه قطره ای در مقابل اقیانوسی که شما از عدم مشروعیت خویش جاری کرده اید، موفق باشد!
خوب، گیرم که این اعتراضات درمیان دریائی ازخون و چرک و کثافت سرکوب شود، خوب با این بحران سیاسی و این عدم مشروعیت و این ساختار هزار پاره و این سرمایه اجتماعی از دست رفته چه می کنید! حتی دیروز که داشتم به فرمایشات آقای رئیس جمهور گوش می کردم ایشان برای بخش هائی از حکومت اسلامی هم چنان خط و نشان می کشیدند. و اگراین افراد کارمندان دون پایه فلان وزارت خانه می بودند، احتمالا مسئله ای نبود. در همه حکومت های استبدادی گاه و بیگاه شاهد این نوع سرکوب ها هستیم ولی آقای رئیس جمهور برای دومین مقام حکومتی دراین ساختار خط و نشان می کشد! آقای ناطق نوری هم دراین ساختار یک آدم « معمولی» نیست که بتوان آمپول پتاسیمی به ماتحت اش تزریق کرد و « قال قضیه را کند». و اما اگر« بزرگان»- وقتی که اعتراضات کنونی گذشت- حالا به هر شکل و صورتی- به اصطلاح « گوش» این جوان بازیگوش را بکشند و از او بخواهند که « پایش را از گلیمش»بیش از این دراز نکند- که اتفاقا آن قدر که به نظر می رسد، بعید نیست در آن صورت معلوم نیست از آقای رئیس جمهورکه در راس قوه مجریه است برای اداره مملکت چه باقی می ماند؟ غیر از این که، این بار حتی پیروان دو آتشه ایشان هم باور می کنند که موسوی در مناظره اش با کروبی درباره رئیس جمهور سخنی به « دروغ» نگفته بود. یعنی اگرتتمه اعتمادی در میان طرفداران ایشان باشد، آن هم دود می شود و به هوا می رود. از همه این ها که بگذریم، تازه می رسیم به بحران قریب الوقوع اقتصادی- و شاهد من هم این است - درکنار هزار و یک شاهد دیگر، رشد بیکاری و تورم درایران- که مجلس فخیمه با آن که کمیسیون برنامه و بودجه تصویب کرده بود، لایحه تحقیق و تفحص درباره صندوق ذخیره ارزی را آنهم با این ادعای خنده دار که «کلیه اقداماتی که انجام می شود طبق قانون و کلیه عملیات حساب ذخیره ارزی شفاف و تحت نظارت لازم است» رد کرد. می گویم ادعای خنده دار، چون ظاهرا آقایان و خانمهای نماینده ای که چنین رای داده اند از مکاتبات بین دیوان بازرسی و دولت مهرورز برسریک میلیارددلاری که تکلیف اش هم چنان ناروشن است و هنوز گم شده است، خبر ندارند! البته از عکس العمل بازار بورس تهران هم غافل نباشید خبرش را در« سرمایه» امروز بخوانید. باور کنید آقایان، خانمها، این تازه سرشب اصفهان است!
البته که از داستان های پس پرده خبر ندارم ولی می گویم آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است، آنهم محاسبه بوسیله مجلسی که از هفت خوان شورای نگهبان هم گذشته است. و اما نتیجه گیری من از این تصمیم مجلس، این است که خود این حضرات هم خبر دارند که درته دیگ صندوق ذخیره ارزی، ارزی یا حداقل ارز قابل توجهی باقی نمانده است و بدیهی است در پیوند با دولتی که به فرمان مقام رهبری با اکثریت آرا برنده انتخابات شده است، خوبیت ندارد که در همان ماههای اول، « دردسر» درست شود.این هم تا این جا به نفع منافع کوتاه مدت دولت مهرورز است – یعنی این فرایند ماست مالیزاسیون مصائب و مشکلات حالت آسپرین را دارد که اگرچه ممکن است درد رااندکی تخفیف بدهد ولی بیماری را درمان نمی کند. و این بیماری هم وابستگی شدید اقتصاد ایران است به واردات که دراین دوسه سال گذشته، نه تنها تشدید شد بلکه عمده ترین « سیاست» دولت برای کنترل تورم و مقابله با کمبود ها بود . اگرچه ممکن است کمبود را کمی چاره کرده باشد، ولی همان گونه که در مناطره رئیس جمهور با آقای رضائی روشن شد، آقای رئیس جمهور هم به زبان بی زبانی پذیرفتند که دراین 4 سال، بر تورم دراقتصاد ایران 100% افزوده و دوبرابرش کرده و به 25 درصد رسانیده اند آن هم در شرایطی که برخلاف ادعای دروغ رئیس جمهور تورم جهانی سیر شدید نزولی داشت. با لطمه ای که به تولیدات داخلی خورده است و شواهدش را هرروزه درروزنامه ها خوانده ایم، این واردات روزافزون باید ادامه یابد- آن هم در شرایطی که در ته دیگ صندوق ذخیره ، ارزی نمانده است. لازم نیست کارشناس اقتصاد باشید تا بدانید که درآینده ای نه چندان دور، باز برمی گردیم به دوره « صفویان»و باز صف ها پیدا می شوند، و البته که بخشی از کمبود به صورت تورم افسارگسیخته تر نیز در می آید. شاید مدافعان آقای رئیس جمهور به یاد سالهای جنگ و نخست وزیری آقای موسوی بیفتند و گمان کنند که چه اشکالی دارد، باز بر می گردیم به اقتصاد کوپونیستی و اوضاع را اداره می کنیم تا بحران از سر بگذرد. و من پاسخم این است که هرچه که موضع سیاسی ما درباره مسایل ایران درآن سالها باشد، در آن دوران دولت آقای موسوی و حتی ولایت آقای خمینی بر یک سرمایه عظیم اجتماعی تکیه داشت. خوب یا بد، تعداد زیادی از مردم پذیرفته بودند که برای « حفظ» نظام نه فقط از مال و مصرف که باید از جان هم گذشت. و اکنون دیگر از آن خبرها نیست و این را اگر نمی دانید، باید که بدانید. از سوی دیگر، دولت مهرورز حتی اگر بخواهد هم آهی در بساط ندارد که به وعده های دیگر عمل کند- یعنی پرداختن همان ماهی بین 50 تا 70 هزارتومانی که در موارد مکرر آقای رئیس جمهوروعده داد- برای تصحیح نظام قیمت ها و این در حالی است که دقیقا به همین دلیل- یعنی بی پولی و یا کم پولی- دولت راهی به غیر از حذف این یارانه ها ندارد. به زبان دیگر، اگرچه درآمدها هم چنان « ریالی» باقی می ماند ولی قیمت ها « دلاری» خواهد شد. آن وقت است که بخشی از همین کسانی که امروزه به نفع دولت مهرورز چماق و چاقو می زنند، این بار، مشترکان و مشتریان اصلی « شورش های تعدیل ساختاری» می شوند. اگراین گونه بشود، شماره بیشتری به این صرافت خواهند افتاد که اتفاقا جناب موسوی- اگر در باره هر چیزی ناراست گفته باشد- که چنین باوری ندارم- ولی در باره رئیس جمهور دروغ نگفته بود. رئیس جمهور در کنار این بحران ها ، بحران در بالا را هم دارد که باید به نحو « خداپسندانه ای» مدیریت کند، چون اگر از بحران در بالا غفلت کند، به یقین برایش گران تمام خواهد شد.و تازه این جا می رسیم به اولین چهارراه چکنم. یعنی وقتی که رئیس جمهور دربالا گرفتار بحران نبود، مدیریت اقتصادی اش تعریفی نداشت الان که این بحران هم اضافه شده است، روشن است که مدیریت اقتصادی اش نه تنها خنده دار که گریه آور خواهد شد.
به گمان من با شدت گرفتن بحران های گوناگون احتمال زیادی دارد که قدرتمندانی که در این مرحله برای این آمارسازی ها برنامه ریزی کرده و آن را به اجرا درآورده اند- حتی دیده ام که یکی از مراجع تقلید، در اعلامیه ای که منتشر کرده است « خلافت» شدن « جمهوری اسلامی را به رسمیت شناخته است- البته باید به قول انگلیسی ها بین سطور را خواند- ازکرده پشیمان شده و به فکر باز گرداندن آب رفته به جوی بشوند. ولی آقایان.... باور بفرمائید خلاف به عرض شما رسانیده اند. تا کنون درگسترای تاریخ، آب رفته ای به جوی باز نگشته است....
می دانم- اگرچه خودم درایران نیستم و سالهاست که نبوده ام- که نه فقط اوضاع نگران کننده است بلکه دردآور است. ولی درهفتمین دهه زندگی ام که البته بالا و پائین رفتن هایش را داشته است، هیچ گاه به این اندازه به آینده ایران، امیدوار نبوده ام.
هنوز ازشب دمی باقی است، می خواند دراو شبگیر
و شب تاب، از نهانجایش، به ساحل می زند سوسو
(نیما)
25 خرداد 1388- سه روز بعد از کودتا



Comments: Post a Comment
 
Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com

This page is powered by Blogger. Isn't yours?