<$BlogRSDUrl$>

نیاک - یادداشتهای احمدسیف
 

Saturday, June 21, 2008


پیش درآمد 


مجموعة مقالات پیش رو، سومین كتابی است كه در بارة‌ اقتصاد وجامعة ایران در قرن نوزدهم از نویسنده به فارسی چاپ می شود. با این همه، باید صریح و بدون پرده پوشی بگویم كه هنوز بسیار داستانهاست كه ناگفته مانده است. می خواهم توجه خواننده را به این نكته جلب كرده باشم كه نه این كتاب به تنهائی و نه حتی این سه کتاب درمجموع نیز برای همة پرسش های موجود، پاسخ های شسته ورفته ندارند. اگر عمری باشد، دست کم دو دفتر دیگر نیز به همین قلم جاری خواهد شد.
از چندین سال پیش كه به فكر تدوین نوشته هائی با مضون تاریخ اقتصادی ایران در قرن نوزدهم افتاده بودم، خیال داشتم كه مجموعه ای در 8تا 10 جلد و درمجموع بین 2000-1500 صفحه تهیه نمایم. دركنارش، علاقمند بودم كه ترجمة فارسی اسناد ومداركی را كه در گذر سالیان متمادی جمع آوری كرده بودم نیز در ایران در اختیار علاقمندان قرار بدهم تا علاقمندان دیگری نیز كه احتمالا به زبان انگلیسی آشنائی كافی ندارند و یا به آرشیو وزارت خارجه انگستان دسترسی ندارند بتوانند با استفاده از این اسناد به بررسی اقتصاد و تاریخ ایران بپردازندوتحلیلی متفاوت از آن چه كه من تا كنون به دست داده ام، به دست بدهند. گذشته از رشادت ناشر، این كار به مقدار زیادی به همت و پشتكار خودم بستگی داشت واگرچه برای چیزی حدودا 10 جلد اسناد، آمادگی داشتم - یا حداقل، گمان می كردم دارم. متاسفانه، به دلایلی كه ذكرش در این جا خالی از لطف است، ادامة هیچ كدام از دو پروژه امكان پذیر نشد. چند سال پیش به همت نشر چشمه، اولین كتاب من تحت عنوان « اقتصاد ایران در قرن نوزدهم» در ایران چاپ شد. مدتی بعد، در ادامه همان ساختار تحلیلی ارایه شده، نشررسانش كتاب « استبداد، مالکیت و انباشت سرمایه درایران» را چاپ كرد كه اگرچه دنبالة همان كتاب قبلی نبود، ولی درآن كوشیده بودم تا یك چارچوب نظری برای بررسی وضعیت ایران ارایه نمایم. این كه آیا، چارچوب پیشنهادی من مفید یا غیر مفید است تنها با بحث و بررسی از سوی علاقمندان به تاریخ ایران روشن خواهد شد. بدیهی است كه اگر خودم فكر می كردم، چنین چارچوبی مفید فایده ای نیست، چنین كتابی را به دست چاپ نمی سپردم. واكنون نوبت به « قرن گم شده: اقتصاد و جامعه ایران در قرن نوزدهم» رسیده است كه به واقع دنبالة‌ همان مباحث پیشین من است. انگاره اصلی بررسی های این كتاب این است كه اگر نخواهیم به قرون پیشتر باز گردیم، علل ناكامی های اقتصادی ما ریشه در تحولاتی دارد كه در قرن نوزدهم برایران گذشته است. یعنی، این قرن از دیدگاه بررسی تحولات اقتصادی، قرن گم شده است. گوئی كه اقتصاد ایران از این دوره صد ساله نگذشته است. بر خلاف ادعاهای گاه و بیگاه شماری از محققان و پژوهشگران، اقتصاد ایران در 1800 با اقتصاد ایران در 1900 تفاوت چشمگیری، به ویژه در وجوه مثبت، ندارد. در ابتد و انتهای قرن، مالكیت خصوصی محترم نیست و امنیتی ندارد. ساختار سیاسی نیز تغییری نكرده است. همچون گذشته مستبد اعظم، شاه، ووابستگان بوروكراسی متحجر حاكم همه كاره اند و به مردم نیز هیچ پاسخگوئی ندارند. شیوه های تولید، چه از نظر بیان حقوقی و چه از دیدگاه تكنولوژیك تغییری نكرده است. نظام مالیاتی و دیوان به همان شكل و صورتی است كه صد سال پیشتر بود. این كه اندكی بعد، از درون این مجموعه، با نهضت مشروطیت روبرو می شویم كه با همة كاستی ها حركتی سترگ بود، بررسی و تحلیل همه جانبه ای می طلبد. ولی، گفتن دارد كه به علت ناهمخوانی این نهضت با دیگر اجزای كلیت ساختار ایران است كه شماری از محققان، آن را « دست پخت» انگلیسی ها می دانند و البته، به این سئوال ابتدائی نیز كار ندارند كه منافع دولت فخیمة انگلستان از مشروطه شدن حاكمیت در ایران چه می توانست باشد؟ مگر با حكومت شاه مستبدكم قرارداد بسته بودند؟ و مگرشمارة قابل توجهی از زمامداران قبل از مشروطه، به منافع دولت انگلستان درایران كم خدمت كرده بودند؟ البته ناگفته نماند که برخلاف روسیه تزاری که علنا به ضدیت با این جنبش پرداخت، انگلستان، در مراحل اولیه از آن دفاع می كرد. ولی شواهدی دردست است كه به آن در نوشته دیگری اشاره كرده ام كه دیری نگذشت كه دسیسه های آشكار وپنهان دولت انگلستان نیز بر علیه مشروطه آشكار شد. البته به قرارداد معروف 1907 دیگر اشاره نمی كنم. به نظرمن، « انگلیسی» دانستن مشروطه قبل از آنكه ریشه در واقعیت داشته باشد، نشانه ضعف تحلیل و شناخت اندك تحلیل گران ما از اوضاع ایران است. مگر جریانات رژی را با استدلالی مشابه به روسیه تزاری نبسته بودند و مگر آن نهضت عظیم، روسی بود؟
اگر در بررسی دیگر جنبه های زندگی كم كاری وغفلت نكرده باشیم - كه خودش جای بحث دارد- بررسی ما از زندگی اقتصادی ما در دو قرن گذشته به شدت ناكافی بوده است. اگر چه درست است كه برای ریشه یابی توسعه نیافتگی ایران باید بیشتر به عقب بر گردیم ولی این هم صحت دارد كه در این دو قرن شاهد تحولاتی به واقع دوران ساز در زندگی و اندیشه ورزی اقتصادی جوامع گوناگون بشری بوده ایم . شیوه های تكنیكی تولید در این دوره متحول شدند. پیشرفت علوم گوناگون و كاربرد علوم پیشرفته تر در عرصه های تولیدی همة معادلات سنتی را در هم ریخت. نه فقط شیوة زندگی كه شیوة اندیشیدن نیز متحول و دگرگون شد. برشی كه چند قرن پیش تر آغاز شده بود، عیان تر و چشمگیرتر شد. شماری از جوامع، در نتیجة مجموعة پیچیده ای از عوامل مختلف صنعتی شده و به دوران فراصنعتی رسیدند. جوامع چون ایران اما ازقافلة صنعت و پیشرفت ودرنتیجه از مدنیت و مدرنیته عقب ماندند.
این عقب ماندن از قافله اما به معنای ایستائی مطلق نبود. جامعة ایرانی ما اگر چه با كندی ولی خواه ناخواه در گذر زمان تغییر كرد و به خصوص از قرون 15 و 16 میلادی كه در ارتباط منظم تر با اروپا قرار گرفت این فرایند دگرگونی و تغییر اگرچه هنوز كند بود ولی به نسبت گذشته سرعت گرفت. در پیش از این دوران، درهای جامعه و اقتصاد ما به روی دنیائی دیگر بسته بود و اگر هم تاجری و یا سیاحی اروپائی پایش به ایران می رسید و یا جهانگرد ایرانی به دنیاگردی می پرداخت، این موارد آن چنان نادر و كم یاب بودند كه تاثیر قابل رویتی بر فرایند تحول نداشتند. ولی از زمان صفویه به این سو قضایا به صورت دیگری در آمد. از آن دوران به بعد است كه سوداگران اروپائی نیز به دریا می زنند و اگر در جائی به دنبال طلا می گردند، در جای دیگر ممكن است در جستجوی بازار باشند. از همین دوران است كه مداخلات مستقیم و غیر مستقیم اروپائیان نیز در امورات كشورهائی چون ایران آغاز می شود. عهد نامه ها و قرارنامه هائی كه امضاء می شوند، از سوئی امكانات بیشتری در اختیار این سوداگران می گذارند و از سوی دیگر، زمینه را برای بازشدن بیشتر درها و دروازه ها بروی كالا ها و فرآورده هائی كه با شیوه های تازه تری تولید می شوند، باز می كنند. نكته ای كه اغلب نادیده گرفته می شود، این است كه اگر چه ممكن است كیفیت زربفت یا پارچه دست بافت ایران و یا هندوستان از كیفیت فلان زربافت و یا پارچه بافته شده در كارخانة تازه پاگرفتة منچستر بهتر بوده باشد، كه به احتمال زیاد این چنین بود، ولی همان پارچه با كیفیت پائین تر رنگ و نشان از شیوة تولیدی تازه ای می دادكه پرتوان تر بود و قابلیت بیشتری برای انهدام همة ساختارهای پیشتر از خویش داشت. وقتی به قرن هیجدهم و سپس به قرن نوزدهم می رسیم، این ارتباطات بسیار بیشتر می شود. از سوئی تحولات درون ساختاری، البته به كندی، و از سوئی دیگر این مناسبات روزافزون، رفته رفته زیر بنای اقتصادی جوامعی چون ایران را دگرگون می سازد. با همة این دگرگونی و تحولات ولی، شیوة حاكمیت سیاسی ایران دست نخورده می ماند. به عنوان نمونه می گویم، ساختار سیاسی حاكمیت ایران در زمان ناصرالدین شاه با زمان شاه عباس تفاوت چشمگیری ندارد، ولی این دو حاكمیت بر جامعه و اقتصادی متفاوت حكم می رانند. از آن بسی مهمتر، شرایط تاریخی كاملا دگرسان شده است. در زمان ناصرالدین شاه، سرمایه سالاری تازه نفس اروپا را داریم كه هر روز بیشتر از روز پیش به « انقلاب صنعتی » خود سامان می دهد و بطور منظم و بابرنامه به دنبال بازار بیشتر و گسترده تر است. « جهانگردی اش» نه از روی كنجكاوی است و نه بی برنامه. طبیعی و بدیهی است كه دیگر آن پرده های حمایتی روزگاران گذشته وجود ندارند. اگرچه ابداعات دوران ساز هنوز ظهور نیافته است ولی چهره جهان و منطق و امكانات زیر ساخت اقتصادی به قدر كفایت دگرگون شده است. بهمین خاطر نیز هست كه پی آمدهای دست نخورده ماندن حاكمیت سیاسی در كشورهائی چون ایران در قرن نوزدهم در مقایسه با قرن پانزدهم مثلا، بسیار جدی و مهم می شود.
طبیعی است كه كم كاری و غفلت ما در شناخت چرائی آن چه كه بر ماگذشت، با كم كاری و غفلت در شناخت علل این تحولات دوران ساز تكمیل شد و ما به آن جائی رسیده ایم كه اكنون در آن هستیم.
من بر آن سرم كه این كم كاری وغفلت ریشه در فرهنگ و سیاست حاكم بر جامعة ما دارد.
به دلایلی كه بررسی شان از محدوده این كتاب فرا می گذرد، در طول تاریخ دراز دامن مان همیشه با سیاست خودكامه و نگرش تك صدائی حاكم بر جامعةروبرو بوده ایم. نتیجة این تركیب نامطلوب این بود كه قدرتمندان و سیاست پردازان ما د رگذر تاریخ تا به این درجه اعتماد به نفس نداشته اند كه به دیدگاهی متفاوت از آن چه كه می پسندند امكان و اجازه بیان و اظهار نظر بدهند. از جمله به همین خاطر، ما همیشه حتی برای شناخت دردها و مشكلات خویش كمبود داشته ایم. از سوی دیگر، طبق تعریف، نگرش خودكامه و تك صدا، همیشه با نگرش متفاوت مسئله دارد و اگر به سركوب و خفه كردن آن توفیق نیابد، وجودش را به نیروهائی بیرون از سیستم نسبت می دهد. به همین خاطر است كه شاید در تاریخ بشر، هیچ ملتی به اندازه ما این همه " مزدور بیگانه" و یا " توطئه گر" و " اجابر و اوباش" و " جاسوس "نداشته است.
در نبود یك سنت دموكراتیك و در نتیجة یك نگرش خودكامه، همه چیز سیاسی می شود. اگرچه سیاست، ضرورتا چیز بدی نیست ولی اقتصاد " سیاسی شده" نه فقط راه گشا نیست بلكه ای بسا گمراه كنننده هم باشد.
در جای دیگر به تفصیل گفتم [1] [2]كه مشكل اساسی نظام خودكامة حاكم بر ایران این بود كه یك سازو كار پویای درونی برای دگرگون كردن اساس اجزای خود در اختیار نداشت. آن چه در ظاهر امر به صورت فروپاشی نظام خودكامه متمركز در ایران جلوه گر می شد نه سر برآوردن گروه و طبقه ای تازه و بدیع و یا شیوة حكومت و تولیدی نو، بلكه به واقع نوعی فروپاشی از بالا بود وبه همین خاطر، برای مدتی به صورت نمونه های كوچكتر تكرار می شد. یعنی شماری از مستبدان ریز و درشت محلی و منطقه ای بودند كه اگر چه همة مختصات حاكمیت خودكامه را حفظ كرده بودندولی متمركز نبودند. اغلب هم كار وزندگی شان به جنگ و گریز داخلی می گذشت. به عبارت دیگر، از سه شاخة حكومت آسیائی فقط شاخه های ادارة غارت در داخل [ مالیه] و غارت در داخل و خارج [ جنگ] فعال بود كه پی آمد این جنگ و گریز ادامه دار صدمه زدن به و غفلت از ادارة رفاه عامه، یعنی عمده ترین ادارة حكومتی بود. البته وقتی یكی از این جوجه خودكامگان محلی بر دیگران فائق می آمد، نظام خودكامة متمركز بر قرار می شد. تا موقعی كه جهان بیرون از ما، هم چون خود ما با همان شیوه های قدیمی و طبیعی می زیست، پی آمد این شیوةحكومت فاجعة آمیز نبود. شوربختی تاریخی ما از آن جا تشدید شد كه از تحولات سرنوشت سازی كه از نیمة دوم قرن هیجدهم در جهان در جریان بود، بی خبر ماندیم. مسئله دیگر به گمان من این بود كه حتی در قرن بیستم نیزدرك نكردیم كه بازآفرینی حكومت خودكامة غیر مسئول و غیر پاسخگو حلال مشكلات ما نیست[3] نه فقط شیوة نوین حكومتی لازم است بلكه خود ما نیز باید به گسترده ترین حالت ممكن ذهنیت استبدادی و تك صدائی مان را خانه تكانی كنیم.
با این همه نه فقط شیوة حاكمیت سیاسی در ایران متحول نشد، بلكه از دیدگاه تاریخی، فرایند تولید نیز « طبیعی» باقی ماند. در فرایند طبیعی تولید، هزینه تولید محصولات و فرآورده به نسبت زیاد است. ولی تازمانی كه درهای جامعه به روی بقیه دنیا بسته می ماند، این هزینه بالای تولید مسئله ای ایجاد نمی كند. و اما وقتی پای رقابت با دیگران به میان می آید، برای نمونه وضعیت ما در قرن نوزدهم به بعد- این نظام طبیعی توان رقابت ندارد و رفته رفته بازی را می بازد.
آنچه دراین كتاب آمده است به واقع بیانگر كوششی است برای شناخت آن چه كه برایران در قرن نوزدهم میلادی گذشت. مباحث مطروحه در ضمن مكمل « اقتصاد ایران در قرن نوزدهم» [4] است و اگر عمر و توانی باشد با « تجارت خارجی ایران در قرن نوزدهم» كم نقص تر خواهد شد.
فصل اول « قرن گم شده: حكومت و مردم در قرن نوزدهم» بررسی مختصری ارایه می دهد از رابطة حكومت و مردم و شواهدی از پی آمدهای اقتصادی نظام خودكامه عرضه می كند. در ضمن با اشاره به یكی از كوشش های اصلاح طلبانه، نقاط قوت وضعف آن را می نمایاند.
فصل دوم، همان گونه كه از عنوانش پیداست گزارشی است از اوضاع ایران و به خصوص با جمع آوری اطلاعات پراكنده می كوشد تصویری هر چند ناكامل از آن چه كه بر مردم گذشت در اختیار خواننده قرار بدهد.
در نبود یك آرشیو ملی و در شرایط فقدان داده های آماری موثق، عمده هدف این گزارش به تصویر كشیدن پی آمدهای عقب ماندگی است. اگر چه به دلیل پیش گفته، ارایه تحلیلی جامع امكان پذیر نیست ولی به سوء سیاست ها، تا آن جا كه اطلاعات موجود اجازه می دهد هم اشاره می شود.
فصل سوم، به بررسی رابطة بین جمعیت و كشاورزی ایران می پردازد. ضمن بررسی دیدگاه مالتوس از جمعیت، به بررسی سیاست های كلی حاكم بر بخش كشاورزی می پردازد. آن چه از این بررسی روشن می شود این كه بر خلاف باور عمومی ، به نظر بعید می آید كه جمعیت ایران در طول قرن به دلایلی كه به تفصیل مورد بررسی قرار می گیرد، افزایش یافته باشد.
فصل چهارم ادامة همان مباحث فصل سوم است ولی در یك مقیاس كلی ترو دیگر كشورهای خاورمیانه را هم در برمی گیرد. با ارایه بررسی مختصری از پژوهش های سه تن از استادان برجستة مطالعات خاورمیانه، استاد عیسوی، استاد راجر ائون، استاد هرشلگ، نتیجة گیری اساسی این فصل این است كه نه فقط شواهد موجود ادعای این استادان را مبنی بر رشد چشمگیر جمعیت در خاورمیانه تائید نمی كند بلكه این ادعا، حتی با اسنادی كه خود این استادان در پژوهش های خویش ارایه نموده اند نیز نا همخوان است.
این فصل برای اولین بار به انگلیسی در نشریة مطالعات خاورمیانه چاپ شد. آقای پروفسور ائون براین مقاله نقد كوتاهی نوشتند كه همراه توضیحاتی از سوی من در همان نشریه چاپ شد. فصل پنجم ترجمة دو نوشتة كوتاه از پروفسور ائون و توضیحات من به این دو نوشته است كه برای اولین با به فارسی چاپ می شود. موضوع این فصل همانند موضوع فصل قبلی بررسی جمعیت در خاورمیانه است. از استاد عالیقدر پروفسور ائون سپاسگزاری می كنم كه با گشاده دستی و سعة صدر اجازه دادند این نوشته ها به فارسی چاپ شود.
فصل ششم اثرات طاعون 1877 را براقتصاد گیلان بررسی می كند. حضور كنسول بریتانیا در رشت موجب شد كه در بارة آن سال طاعونی اطلاعات بیشتری داشته باشیم كه در نوشتن این فصل مورد استفاده قرار گرفته است. به قرار اطلاع، این فصل چند سالی پیشتر در نشریة گیله وا به فارسی چاپ شد. نه آن ترجمه را دیده و خوانده ام و نه از آن خبر داشتم. در جائی كه الان یادم نیست كجا، در نمایه ای از مقالات چاپ شده در نشریات داخل ایران خواندم كه این چنین شده است. آن چه من دربارة اثرات طاعون 1877 نوشته ام همینی است كه در این فصل آمده است. در بارة محتوای ترجمة قبلی، به دلیل بی اطلاعی مسئولیتی به گردن نمی گیرم.
در فصل هفتم، بررسی مقولةجمعیت را پی گیری می كنم و ضمن ارایه شواهدی بیشتر از تاثیرات بیماری های واگیر بومی شده، مالاریا و آبله سخن خواهم گفت.
فصول هشتم و نهم به بررسی تكنولوژی تولید در كشاورزی اختصاص یافته است. در حد توان كوشیدم تصویری نزدیك به واقعیت از تكنولوژی تولید در این بخش و تغییرات احتمالی اش در طول قرن به دست بدهم. شواهد ارایه شده نشان از ایستائی تكنولوژی تولید در این بخش می دهد. بخش هائی از این مقاله به انگلیسی چاپ شده است.
در فصل بعد، فصل دهم، صنایع دستی نساجی را بررسی خواهم كرد. از ناچیز بودنشان در زندگی اقتصادی و از ضربه پذیری شان در برابر رقابت خارجی سخن خواهیم گفت. مباحث این فصل با آن چه در « تجارت آزاد، رقابت آزاد و انهدام صنایع دستی» گفته ام تصویر جامع تری از این فرایند قهقرائی به دست خواهد داد. بررسی صنایع دستی با نگاهی به تولید شكر در فصل بعد ادامه می یابد. ضمن بررسی تكنولوژی تولید از رقابت خارجی و تاثیرات مخربش سخن خواهیم گفت.
فصل دوازدهم به بررسی معادن و به خصوص معادن فیروزه در خراسان و فصل سیزدهم به بررسی تاثیرات تجارت خارجی بر توسعه اقتصادی ایران اختصاص یافته است. آن چه در این فصل مورد بررسی قرار می گیرد به واقع فشرده و خلاصة مباحثی كه اگر عمری باشد موضوع دفتر دیگری خواهد بود.
فصل آخر، جمع بندی و نتیجه گیری مختصریست از مباحث ارایه شده و كتاب با ارایه منابع مورد استفاده به پایان می رسد.
در كوشش برای آماده كردن این مجموعه برای چاپ، دوستان زیادی به من محبت كرده و مددكار من بوده اند كه ذكر نام همگی غیر ممكن است. با خشوع و فروتنی از همة این عزیزان سپاسگزاری می كنم. همكاران ارجمندم در دانشگاه استافورد شایر، جان رمزی و پاول دوانوارد مثل همیشه مشوق من بوده اند. همكار دیگرم جان هِنری، استاد دانشگاه كالیفرنیا، چند مقالة این مجموعه را به انگلیسی خوانده و راهنمائی های ارزنده ای كرده است که از همه این عزیزان سپاسگزاری می کنم. ناگفته روشن است که مسئولیت کمبودهای موجود تنها وتنها به گردن من است.
همواره مدیون محبت ها و گشاده دستی های محمود معتقدی و کاظم فرهادی هستم

استوك سپتامبر2007
احمد سیف
I.Seyf@Staffs.ac.uk

[1] بنگريد به " استبداد، مالکیت و انباشت سرمایه درایران" نشررسانش، تهران 1380
[2]
[3] براي نمونه ايران را به زمان رضاشاه ويا حتي محمد رضا شاه در نظر بگيريد.
[4] احمد سيف: اقتصاد ايران در قرن نوزدهم، تهران، نشر چشمه، 1373



Comments: Post a Comment
 
Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com

This page is powered by Blogger. Isn't yours?