<$BlogRSDUrl$>

نیاک - یادداشتهای احمدسیف
 

Thursday, November 30, 2006


حق و آزادی و رفاه... 


باور گرامی بر پست قبلی من کامنتی نوشت به این شرح: ابتدا کامنت « باور» را بخوانید:
«نوشتار شما کاملا درست .ولی پرسش من اینست که:به خاطر اینکه به حقوق فردی در ایران بها داده شود آیا حداقلی از رفاه و پیشرفت در جامعه لازم نمی باشد؟​ من با نوشته آقای جامی کاری ندارم( راستش را بخواهید اصلا تاآخر نخواندم چونکه من به خاطر نظرات شما به این سایت سر میزنم.) ولی شما مشخص نمی کنید که احترام به حقوق فرد در چه جامعه ای بهتر شکل میگیرد.در جامعه ای به شدت عقب مانده (از هرنظر) یا ....فکر میکنم همه ماباید به دنبال راههای به دست آوردن این حقوق باشیم.پیشنهاد من بردن این بحث ها به عرصه عمومی است . نظر شما چیست ؟»
ضمن سپاس از او فکر کردم بد نیست پاسخ اش را در این جا بنویسم.
ممنونم از کامنت شما. درپاسخ شما باید اندکی مقدمه بچینم تا نقطه نظرات من روشن شود. ابتدا به ساکن، بگویم که درهر حالتی آن حداقل رفاه لازم است ولی پرسش اساسی این است که مناسب ترین راه رسیدن به این حداقل رفاه چیست؟ دیدگاهی که در میان ما ایرانی ها غالب است این که از دولت- تازه دولتی که چندان هم در دید ما مشروعیت ندارد- انتظار معجزه داریم. یعنی همه چیز را از دولت می خواهیم و معمولاهم در این فرایند برای خود مسئولیتی قائل نیستیم. من براین عقیده ام که علت بنیادین مسئولیت گریزی ما- نه توطئه این یا آن قدرت بیرونی و یا حتی این یا آن ایدئولوژی وارداتی و یا حتی اشکالات « فنی» ما به عنوان یک ملت- بلکه عمدتا این است که در تاریخ مان، هیچ گاه اختیاری نداشته ایم و من حرفم این است که روی دیگر سکه بی اختیاری ما- یا هر ملتی- مسئولیت گریزی ماست. از سوی دیگر عمیقا اعتقاد دارم تا زمانی که این مقوله مسئولیت گریزی ما حل نشود، مشکلات اقتصادی و اجتماعی وحتی فرهنگی ما حل نخواهد شد. مسئولیت گریزی ما ولی تا موقعی که بی اختیاریم حل نمی شود. من با این نظر دوستم حامد قدوسی موافق نیستم که « این نوع متغیرها در طول زمان و به صورت ناخودآگاه ساخته می شوند.»
بلافاصله این سئوال پیش می آید که چرا بی اختیاریم؟ و پاسخ من این است که در عرف و باورهای دیرپای مان یعنی در دو شاخه قدرتی که در طول تاریخ برما حکم راندند، در یکی « رعیت » ایم و در دیگری « امت» و در هیچ کدام هم فردیتی مطرح نمی شود و درهر دو هم فاقد هر نوع حق و حقوق فردی هستیم. از سوئی دربگومگوهائی که با خودمان داشته ایم کمتر به این وجه قضیه پرداختیم- یقه یک « عامل خارجی» را گرفتن هم ساده تربود و هم دلخوشکنک تر! مضافا که برخورد به خویش و یا انتقاد از خویش، مسئولیت پذیری می خواهد که متاسفانه نداشتیم و نداریم. وقتی انتقاد از خویش دربین ما حالت کیمیا داشته باشد، کارما می شود تکرار اشتباه و به این تکرار اشتباه هم می گوئیم « تکرار تاریخ» و خودمان را خلاص می کنیم. این اگر نیمی از مصیبت ما باشد، نیمی دیگر این است که این بی حقی مطلق آن چنان در جان و دل ما رسوب کرده که به صورت حالت ثانویه اندیشه خود ما در آمده است. به همین خاطر است که وقتی شما به هرگوشه زندگی ما می نگرید این بی اعتقادی به حق و حقوق دیگران را مشاهده می کنید. از برخورد دولتمردان می گذرم چون آن چه که عیان است حاجت به بیان ندارد. ولی مشکل ما فقط به دولتمردان محدود نمی شود. به رانندگی درایران بنگرید. به مقوله نشر نگاه کنید. مثال های مشخص می زنم. به نویسندگان خارجی کار ندارم. حتی نویسنده ایرانی اگر کتابی یا مقاله ای به زبان غیر فارسی منتشر کند. کم اتفاق نمی افتد که کتاب یا مقاله بدون اطلاع نویسنده به فارسی ترجمه و منتشر می شود. کتاب سازی و مطلب دزدی هم کم متداول نیست. یا نگاه کنید که برخوردمان به وقت شناسی چگونه است. فرق نمی کند در داخل یاخارج، آیا دیده و یا شنیده اید که مثلاجلسه ای به موقع شروع و به موقع تمام شود. درذهن ما انگار جا افتاده است که وقتی می گوئیم ساعت 6 به واقع منظورمان ساعت 7 است. خوب ممکن است بگوئید که این مسایل کم اهمیت را دارم بزرگ می کنم ولی نمی کنم. همین مسایل کم اهمیت از منظری که دارم سخن می گویم با اهمیت اند. اگر برای ما حق وحقوق دیگران اهمیتی داشته باشد حق نداریم به این صورت وقت دیگران را تلف کنیم. از دکتر متخصص وقت ملاقات می گیرید ولی باید چند ساعتی در بیمارستان یا در مطب خصوصی سماق بمکید. در موسسات وسازمان های دولتی کار دارید. آن جا دیگر حسابش با کرام الکاتبین است که کی کار شما راه می افتد. البته اگر پارتی داشته باشید یا سبیل و گیسی را چرب کرده باشید، آن جا وضع اندکی فرق می کند. بگذارید همین جا گریز بزنم که همین رفتاری که بر شمردم دردیگر عرصه ها هم وجود دارد. در کارخانه و کمپانی ها هم وضع به همین شکل وصورت است. و پس اضافه کنم، که اگر بخواهیم به زبان اقتصادی پی آمدها را بررسی کنیم، نتیجه این می شود که یا کیفیت کار ومحصول ما تعریفی ندارد و یا هزینه تولید آن بالا می رود. در هرحالت این که اگر با رقیبی روبرو شویم بازی را به رقیب خواهیم باخت. البته مسئولیت گریزی ابعاد دیگری هم دارد که فعلا به آن نمی پردازم.
پس برگردم به پرسشی که پیشتر مطرح کرده ام. مناسب ترین راه رسیدن به رفاه – همان حداقل رفاه- کدام است؟ می توانیم به همین شیوه مرضیه صد سال گذشته ادامه بدهیم. منظورم از صدسال گذشته، به واقع این تاریخچه به واقع « نفتی» ماست. پول بادآورده نفتی رسید و ما هم گریزان از تولید و کاربرسر تقسیم این دلارهای بادآورده با هم بگومگو کرده ایم. دریکی دوسال اخیر که مستقل از عملکردما، بهای نفت بالا رفته است، ما هم دلارهای نفتی بیشتری داریم ومشاهده می کنید که چپ وراست به مردم وعده می دهیم. کار به جائی رسید ه است که حتی داد آقای دکتر حداد عادل هم در آمده است. از سوی دیگر، مشاهده می کنید از سوئی دروازه ها را باز کرده ایم و بعد همین که اندکی اوضاع « بحرانی» می شود، برواردات تعرفه وضع می کنیم یا جلوی واردات را می گیرم. از سوی جوایز صادراتی می دهیم، ولی چند روز بعد، بر صادرات عوارض می بندیم.. من فکر نمی کنم در هیچ کجای جهان شما دولتی داشته باشید که سیاست های تجارتی مثل دولت فخیمه خودمان این همه سیال باشد. از یک سو، اصل 44 را تفسیر می کنیم و از عالی ترین مقام حکومتی هم فرمانی مبنی بر واگذاری ها صادر می شود ولی در عین حال، هم چنان بر علیه « سرمایه داری» شعار می دهیم و در عمل، یقه بانک خصوصی را می گیریم و یا به یک دانشگاه خصوصی گیر می دهیم. آن چه که دراین جا مد نظر من است عدم احترام به حق و حقوق فردی است والی نه من کشته مرده سرمایه داری هستم ونه موافق واگذاری هرچیز و همه چیز به بخش خصوصی. ولی می گویم اگر به حق وحقوق فردی احترام نگذاریم حتی همان نظام واگذاری شما هم کار نمی کند و موثر نیست. آن چه که درایران داریم، حالت یک گوشت نیمه پخته را دارد که نه به اندازه کافی پخته شده است که نوش جان کنیدو نه خام است که بگذاریدش در یخچال تا در فرصت دیگری آن را بپزید. گوشت نیمه پخته، به واقع نماد بلاتکلیفی مادرعرصه سیاست پردازی است. اگر قرار است بانک خصوصی و دانشگاه خصوصی داشته باشیم، حرف من این است که اجازه بدهید کارشان را بکنند. اگر هم قرار است بخش خصوصی نباشدکه آنهم در نهایت، حرفی نیست. لااقل به داشتن دیدگاه مدافع آن تظاهر نکنید. به عبارت دیگر، هم تکلیف خودتان را روشن کنیدو هم تکلیف دیگران را. یعنی دارم این نکته را می گویم که ما درایران، در حالی که از منافع احتمالی نظام بازار و یا یک سیستم دولتی بهره مند نمی شویم ولی داریم هزینه هر دونظام را تحمل می کنیم. در ایران عزیز نه نظام بازار ما حساب و کتاب دارد و نه محدوده مداخله دولت در امور اقتصادی روشن است. خوب این وضعیت با رسیدن به آن حداقل رفاه، تناقض دارد. از جمله شواهد کج فهمی ما این که مثلا قیمت پیاز در بازار گران می شود می خواهیم وزیر کشاورزی را استیضاح کنیم ویا قیمت سیمان و آهن دو برابر می شود، برای استیضاح وزیر بازرگانی امضاء جمع می کنیم. وقتی هم که چنین می کنیم برای مدتی هم دولت ما ناکارآمد تر می شود و هم نظام بازار مغشوش تر. خوب هزینه ها را کی می پردازد. معلوم است، مردم عادی.
با این مجموعه چه باید کرد؟ من هم می توانم مثل خیلی های دیگر در بیرون از ایران- ویا حتی دردرون- موافق براندازی باشم. ولی من با چنین دیدگاهی همراه نیستم. چون براندازی نه فقط سازمان دهی می خواهد بلکه از آن مهم تر، سیاست بدیل لازم دارد و نه آن سازمان دهی دردسترس است ونه سیاست بدیل را می دانیم. من موافق شورش های خود انگیخته هم نیستم چون نتیجه شورش وانقلاب خود انگیخته خرابکاری است وانهدام که حلال مشکلات ما نیست. همین جا بگویم که می دانم که باید به ازای نوشتن همین چند سطر بهای گزافی بپردازم ولی چاره چیست؟ همگان که نمی توانند « انقلابی» باشند! یا من این چنین نیستم. پس می گویم باید با صبروحوصله گفت و باز هم گفت و گفت. و از همه مهم تر باید برای سامان دهی اندیشه خودمان کار بکنیم. برخلاف دیدگاهی که خیلی ها ممکن است داشته باشند من نظرم این است که برخلاف آن چه در نگاه اول به نظر می رسد، علت اصلی دوام حکومت های ناکارآمد و تمام خواه درایران این است که به واقع آن دولت ها، نمونه اگراندیسمان شده خودمان هستند. دولت های ما به آزادی عمل نمی کنند. خوب مگر ما می کنیم! آنها برای ما حق وحقوق شهروندی قائل نیستند، خوب، مگر ما برای یک دیگربه چنین حقی باور داریم. آنها با اموال عمومی مثل اموالی صاحب مرده رفتار می کنند. خوب خودما چه می کنیم! به دولت های مان ایراد می گیریم که سانسور می کنندو حق اجازه بیان آزاد به ما نمی دهند. خوب، ما خودمان هم سابقه بهتری نداریم. تفاوت در این است که آنها پاسدار و نیروی مسلح دارندو ما نداریم. کما این که هرگاه که داشته ایم ما هم عکس برگردان مسخره حاکمیت های مان شده ایم. اگر در یک سازمان سیاسی فعالیت می کنیم که دگراندیش نه فقط سانسور می شود که اخراج شان می کنیم. حتی در سازمان های به اصطلاح صنفی مان، از سوئی درباره « آزادی بی حد وحصر اندیشه» شعار می دهیم ولی درعمل، وقتی کسی ازمیان خودما نظری ابراز می کند که مورد توافق ما نیست، چنان هیاهووجنجالی به راه می اندازیم و چنان فحش های می دهیم که هیچ چارواداری بار یابوی خسته اش هم نمی کند. یا حتی چرا راه دور می روید. یکی از شگردهای تکراری حکومت های تمام خواه وسرکوبگر پاپوش دوزی و پرونده سازی است. خوب، خود شما قضاوت کنید. همین که کسی چیزی می گوید که مورد توافق ما نیست، به جای این که آن دیدگاه را مورد نقد کارساز قرار بدهیم آیا از انگ مدد نمی گیریم؟ یعنی قبل از هر چیزترور شخصیت می کنیم و بعد، آن چه که روشن نمی شود علت عدم توافق ماست.
این حرفهای تکراری را درز بگیرم و برگردم بر سر مقوله اقتصاد.
گفتم درهرشرایطی آن حد اقل رفاه لازم است. ولی در عین حال، اقتصادایران فقط با معجزات دولتی درست نمی شود. ما به یک بسیج همگانی نیازمندیم و بسیج همگانی با بی حق و بی اختیاری ما جور در می آید. اطاعت همراه با بی اختیاری، نام دیگرش بردگی است و بردگی در هزاره سوم قادر به پاسخگوئی به مشکلات نیست. پس باید برای رفع بی اختیاری ما قدم بر داریم. اختیار بدون مسئولیت هم نام دیگرش خودکامگی است. و برای خودکامه بودن هم اصلا لازم نیست آدم تاج بر سر داشته باشد و یا در این یا آن مقام دولتی جا خوش کرده باشد. به این ترتیب، دارم براین نکته تاکید می کنم که مستقل از دیدگاههای اقتصادی ما- من معتقدم اگر قدم های اولیه را بر نداریم- برای احترام به حق وحقوق فردی در کلیت اش(یادتان باشد که این مقوله حق و حقوق فردی مقوله ای تاریخی است) آن رفاه نسبی اقتصادی به دست نمی آید. منابع محدودما تلف می شود و نتیجه دلخواه از آن به دست نمی آید. دوستانی که چنین نگرشی را به واقع قبول ندارند(نه از این رو که تمام خواه اند، نه به هیچ وجه، بلکه به این خاطر که فکر می کنند اقتصاد آن چنان « علم مطلقی» است که « قوانین» اش مستقل از بسترهای اجتماعی و فرهنگی عمل می کند) دربرخورد به این عدم توفیق ها، از ظاهر قضیه فراتر نمی روند. اگر نگویند که دولتمردان « اقتصاد» نمی دانند، لابد یقه استادان اقتصاد را می گیرند که ایشان چنین و چنان اند. ولی واقعیت این است که با وجود بی اختیاری گسترده ما، تصمیم گیری ها ناشی از « خرد جمعی» نیست چون جمع « حق» اظهار نظر ندارد واگر هم نظری ابراز کند، « عرض من می برد و زحمت دولتمردان می دارد». برای کنترل دایره مسئولیت قدرتمندان هیچ وسیله ای موثر تر از مطبوعات آزاد و آزادی عقیده و بیان وجود ندارد، ولی ما هیچ کدامش را نداشتیم و نداریم و به غیر از برهه هائی بسیار کوتاه هیچ گاه نداشتیم. چون لازمه درست عمل کردن تصمیم گیری آگاهانه است و تصمیم گیری آگاهانه هم بدون داشتن اطلاعات کافی غیر ممکن است. بگویم و بگذرم که جواب پرسش شما هم روشن است البته که جامعه ای مرفه امکانات بیشتری خواهد داشت ولی وقتی حق وحقوق فردی به این گستردگی زیر پا گذاشته شود همان امکانات محدود رفاهی دراختیار اقلیتی بسیار کوچک قرار می گیرد و کسی هم نمی تواند به آن اعتراض کند و یا راههای رفع این مصیبت را پیشنهاد کند واگر هم بکند، یا گوش شنوائی نیست و یا آدم خودش را به دردسر می اندازد. درکل اگرچه اقلیتی بارشان را می بندند ولی جامعه در کلیت اش به رفاه نمی رسد. این فقر مزمن وساختاری ما، ناشی از حقیر بودن این کیک ملی ماست.
شاید بگویئد که باز که تو « انشاء» نوشته ای! بدون این که دقیقا بگوئی چه باید بشود؟ من اتفاقا « انتظار» زیادی ندارم. حق و حقوق مالکیت فردی را تعریف کنیم و به آن احترام بگذاریم. قانو ن قرارداد را مشخص کنیم و به آن عمل کنیم. حقوق مصرف کننده و حقوق تولیده کننده را تعریف کنیم. این طور نباشد که مثلا سایپا به شما اتوموبیل بی بو و خاصیتی بفروشد و شما هم دستتان به هیچ جا بند نباشد و همین وضعیت است در خیلی از حوزه های دیگر. آزادی عقیده و بیان را گرامی بداریم و به آن احترام بگذاریم. کسی که به خود و باورهایش اعتماد دارد دلیلی ندارد از آزادی دیگران واهمه ای داشته باشد! من حرفم این است که آن چه که درایران داریم حتی « نظام سرمایه داری» هم نیست بلکه ملغمه ای است از هرچیز و همه چیز. ومن می گویم که این ها باید مشخص شود. با بیشتر شدن رفاه البته که می توان مقوله حق و حقوق فردی را بیشتر وعمیق تر وارسید. درایران امروز نه کارفرما حق وحقوقی دارد( البته در برخورد به زیردستان قدرت دارد ولی در مقابل بالادستان خود، دستش به هیچ جائی بند نیست) و نه کارگر. البته یقه کارفرما را در « صورت لزوم» دولت می گیرد که قدرتمند تر است. نمی دانم نمونه هم لازم است یا خودتان با مواردش آشنا هستید. من حرفم این است که دایره مداخلات دولت باید معلوم شده و عرصه های مداخله مقامات غیر انتخابی باید محدود و سرانجام حذف شود. والی این دورتسلسل بدبختی ما به آخرنمی رسد. ایران امکانات بسیار زیادی دارد که متاسفانه به خوبی مورد بهره برداری قرار نمی گیرد. شما درایران نه اقتصاد بازار دارید و نه اقتصاد دولتی و نه حتی اقتصاد مختلط- چون اقتصاد مختلط هم برای خودش حق وحقوقی دارد که تعریف شده است. اقتصاد مختلط به این معنا نیست که دولت در همه امور مداخله می کند. ولی درایران، دولت از فروش تخم مرغ و سیب زمینی بگیر تا بخش نفت در همه جا مداخله می کند و این مداخلات هم معمولا ازهیچ روندی تبعیت نمی کند. دربرخورد به آزادی که پرونده دولت های ما به واقع سیاه است و از آن بدتر، تمام این تباه کاری ها هم درپوشش «حمایت ازکرامت انسانی» صورت می گیرد. واقعیت این است که در جامعه ای این چنین بسته، انسان کرامتی ندارد که کسی بخواهد به حمایت اش بر خیزد وسیاست پردازی کند. اول به انسان در این مجموعه نا هنجار کرامت بدهیم و بعد از کرامت انسانی دفاع کنیم.



Comments:
استاد گرامی جناب آقای دکتر سیف
با سلام
محسن سیروس هستم و چند سالی است که دورادور از طریق مقاله ها و نوشته هایتان شاگردی شما را میکنم . وبلاگی را برای استفاده دوستان و همفکران راه اندازی کرده ام و مقالات و نوشته های خودم رو در اون قرار دادم . خواهشمند است دیداری از وبلاگ و مطالب من داشته باشید و در صورت استحقاق حقیر آدرس من رو هم در فهرست سایت دوستان خود در وبلاگ قرار دهید .
ارادتمند
محسن سیروس
 
Post a Comment
 
Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com

This page is powered by Blogger. Isn't yours?