<$BlogRSDUrl$>

نیاک - یادداشتهای احمدسیف
 

Saturday, May 13, 2006


اقتصاد خرد و کلان نئوکلاسیکها: علم یا بلاهت؟ 


نوشته: مایکل آلبرت
به ادعای خود [اقتصاددانان]، اقتصاد درمیان « علوم اجتماعی» از بقیه علمی تر است. ولی منتقدان غیراقتصاددان، برای نمونه
شوماکر می گویند که « برای تهیه ارقام اقتصادی درباره مجهول ها، شیوه کنونی این است که در باره این یا آن، به حدس و گمان دست می زنیم- به عنوان یک پیش گزاره- و بعد برآن مبنا یک برآورد را محاسبه می کنیم. و بعد، این برآورد را به عنوان نتیجه یک « استدلال علمی» ارایه می دهیم، چیزی که برحدس و گمان برتری جدی دارد. از آن عجیب تر این که اقتصاد دان صاحب نامی چون جان کنث گالبریث ادعا می کند که « در باره عمده ترین ومهم ترین پرسشی که در برابر یک دولت در کشورهای صنعتی در برابر حرفه اقتصاددانان قرارد دارد- من واژه هایم را با دقت انتخاب می کنم- اقتصاد از نظرفکری ورشکسته است. حتی می توان گفت که اصلا وجود ندارد».
با این همه، ناراضیانی چون شوماکر و گالبریث که تئوری های اقتصادی دیگر اقتصاددانان را نقد کنند و نادیده می گیرند،به آسانی ممکن است از سوی آن اقتصاددانان دیگرنادیده گرفته شده حتی گفته شود که آنها مسایل شخصی دارند.به این ترتیب، آن چه که بیشتر تعجب بر انگیز و به مقدار زیادی ناشناخته است این که حتی معروفترین واضعان تئوری های اقتصادی خردو کلان خودشان ادعای اعتبار علمی داشتن را به حداقل رسانده و به پرسش می گیرند. برای این که بتوانیم تردیدشان را درک کنیم، ما ابتدا مبداء این تئورهای جدید را بررسی می کنیم، بعد به شک و ظن این واضعان می پردازیم و این پرسش را پیش می کشیم که وقتی واضعان این تئوری ها این همه شک وظن دارند چگونه ادامه آن امکان پذیر است . و سرانجام، هم اندکی در باره نگرش بدیل خواهیم گفت.
اقتصاد خرد
از همان اول کار نظریه پردازی، اقتصاددانان با این پرسش روبرو بودند که چگونه تولید کنندگان و مصرف کنندگان مستقل که هر کدام بدون هیچ توافق و سازشی با یک دیگر به دنبال منافع خویش هستند، معذالک به شیوه ای عمل می کنند که مجموعه فعالیت های شان به صورت یک مجموعه منظم درمی آید.
کارگران قابلیت کارکردن خود را به ازای مزد می فروشند. سرمایه داران هم منابع و کالاهای واسطه و هم چنین قابلیت کارکردن کارگران برای تولید محصولی که آنها بعد به فروش می رسانند، را خریداری می کنند. مصرف کنندگان نیزدرنهایت این محصولات را خریداری می کنند.
اگر در نظر داشته باشیم که شماره بازیگران بی نهایت است و ارجحیت هایشان هم متفاوت است ، آیا امکان پذیر است که این مجموعه که بطور انفرادی عمل می کنند به « تعادل» برسد که در آن هرکس همان مقداری را که می خواهد می خرد و یا می فروشد آنهم به قیمتی که بازار تعین می کند؟ بعلاوه، اگر چنین چیزی امکان پذیر باشد، آیا نتیجه به دست آمده مشخصات خاصی دارد که آن را به عنوان یک سازمان اقتصادی از دیگر سازمان های اقتصادی ممکن بهتر می کند؟ همان طور که مورخ اقتصادی مارک بلاگ توصیف می کند، « چه دلیلی داریم فکر کنیم که کل این فرایند برقرار می ماند؟ بنگاه های تجارتی به عنوان عرضه کننده وارد بازار محصول می شوند، ولی همین بنگاهها به عنوان خریداردربازار عوامل تولید شرکت دارند. خانوار از سوی دیگر، در بازار محصولات، خریدارند ولی دربازار عوامل تولید، عرضه کننده اند. آیا تعادل در بازار محصولات، ضرورتا با تعادل در بازار عوامل تولید هم خوان است؟ آیا مکانیسم بازاررسیدن به حالت تعادل عمومی را تضمین می کند؟ اگر چنین می کند، آیا این تعادل منحصر به فرد است یا این که، چندین ترکیب متفاوت از قیمت ها وجود دارد که مختصات یک راه حل را برآورده می کنند؟حتی اگر یک تعادل عمومی منحصر به فرد وجود داشته باشد، آیا این تعادل پایدار خواهد بود. پایداربه این معنا که اگربه حالت عدم تعادل رسید، نیروهای خودکاری در آن بکار می افتد که نظام را به تعادل می رساند؟»
آن چه از بلاگ نقل کرده ایم دربرگیرنده مشغولیات ذهنی اقتصاددانان تعادل عمومی است.
1- دریک اقتصاد بنگاههای زیادی وجود دارند که محصول تولید می کنند تا در « بازار کالاها» درمراکز فروش به فروش بروند، جائی که مصرف کنندگان آن کالاها را خریداری می کنند. در ضمن، این مصرف کنندگان خودشان کارگرند و پولشان را درازای فروش توانائی کارکردن خویش در « بازارکار» به جنرال موتور، تلفن بل به دست می آورند. صاحبان کارخانه ها، هم چنین منابع، ابزارها، ساختمان ها، و دیگر « داده ها» ی لازم برای فرایند تولید خود را از دیگر صاحبان که در بازار « عوامل تولید» فعال اند خریداری می کنند. جنرال الکتریک از جنرال موتور خریداری می کند. مغازه دار گوشه خیابان هم از جنرال فوود خریداری می کند.
2- همه « کالاهائی» که در بازارهای یک اقتصاد خریدوفروش می شوند، اتوموبیل، غذای منجمد، بیس بال، وو قیمتی دارند که می تواند تغییر کند. در هر قیمت مشخص، یک کارگر ارجحیتی دارد که به عنوان یک مصرف کننده، چه می خواهد خریداری کند و یا چه میزان زمان می خواهد صرف کارکردن برای دریافت مزد بنماید. در عین حال، هر سرمایه دار نیز ارجحیتی دارد که چه میزان می خواهد تولید کرده و برای فروش ارایه نماید و چه تعداد کارگر استخدام کند برای چه مدت تا بتواند برای دست یافتن به سود، تولید نماید. تا بتواند مثل هر کس دیگر، براساس ارجحیت هایش مصرف کند.
3- تعادل در هربازار موقعیتی است که در آن در قیمتی که وجود داردآن چه که خریدار مایل به خرید است مساوی با مقداری است که فروشنده می خواهد بفروشد و در نتیجه، هیچ سو، از مبادلاتی که انجام می گیرد ناامید نمی شوند. مصرف کنندگان براساس قیمت موجود شیر در بازار، کمتر از آنچه که می خواستند خرید نمی کنند و به همین نحو، سرمایه داران نیزبراساس قیمت موجود، کمتر از آنچه که می خواستند، شیر نمی فروشند. به عبارت دیگر، نه کمبود نان در بازار وجود دارد و نه صف های متقاضیان خرید رادیوکه برایشان رادیوئی نیست. مازاد تایر هم نیست، یعنی هیچ گونه تولید مازاد آهن ویا کتاب هم صورت نمی گیرد که بعد، مجبور به از بین بردن مازاد بشویم.
دنباله دارد....



Comments: Post a Comment
 
Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com

This page is powered by Blogger. Isn't yours?