<$BlogRSDUrl$>

نیاک - یادداشتهای احمدسیف
 

Sunday, May 14, 2006


اقتصاد خرد و کلان نئوکلاسیکها: علم یا بلاهت؟- 2 


برای درک آن چه که بلاگ می گوید، باید ابتدا بدانیم که بر چه اساسی یک بنگاه تصمیم می گیرد که چه میزان عرضه کند و هرفرد هم تصمیم می گیرد که چه محصولاتی مصرف کندو به چه میزان کار کند. تئوری اقتصادی فرض می کند که هر بازیگر می کوشد« ارجحیت های شخصی» را به حداکثر برساند.
ارجحیت مصرف کننده لذت بردن از مصرف، مشروط به محدودیت بودجه ای اوست که با درآمد او مشخص می شود. مصرف کننده می کوشد آن چه را که اقتصاددانان « مطلوبیت» می نامند به حداکثر برساند که شامل، رفاه شخصی، لذت، و هم چنین کارکردن برای مزد می شود که مزد پس آنگاه صرف پرداخت اجاره، رفتن به سینما، آبجو، صورت حساب بیمارستان، بنزین ، اسباب بازی برای کودکان، و امثالهم می شود.
سرمایه دار هم از سوی دیگر، یک مصرف کننده است که می خواهد مطلوبیت خویش را با خرید سفرهای تفریحی، اتوموبیل، کوکائین، نقاشی، خانه، به حداکثر برساند وراه رسیدن به این اهداف هم این است که بکوشد ثروتی که به عنوان یک سرمایه دار به دست می آورد، را به حداکثر برساند که با حداکثر کردن سود به دست می آید. یک انگیزه دیگر برای حداکثر کردن سود این است که تنها کسانی که درا ین راه موفق می شوند در بازی باقی می مانند، آنها که در این راه موفق نمی شوند، مثل لی آیوکوکا- در این الگو حداقل- پول کافی ندارند تا سرمایه گذاری کرده با حداکثرکنندگان سود- جنرال موتور برای مثال- رقابت نمایند.
دانیل بل که یک نظریه پرداز انقلابی نیست ولی می نویسد« تئوری اقتصاد مدرن بردو پیش گزاره مشخص درباره رفتار اقتصادی وچارچوب اجتماعی آن استوار است. یکی، ایده به حداکثر رساندن مطلوبیت به عنوان انگیزه اساسی برای عمل و دیگری نیز، تئوری بازارهاست به عنوان یک مجموعه ساختاری که در آن این مبادلات صورت می گیرد. این پیش گزاره ها دراین تز ادغام می شوند که افراد و بنگاهها می کوشند مطلوبیت خود را ( ارجحیت ها، و خواسته ها) در بازارهای مختلف، با بهترین قیمت ممکن، به حداکثر برسانند و موتور و انگیزه همه رفتارها و مبادلات همین است. این همان ایده پشت تعادل عمومی است.
هرمصرف کننده تصمیم می گیرد که چه چیزی را به قیمت معین خریداری نماید و هم چنین تصمیم می گیرد کجا کار کند و برای چه مدت، و به همین نحو، هر سرمایه دار هم تصمیم می گیرد که چه میزان محصول را برای فروش عرضه نماید. ایا سرمایه داران بیشتر یا کمتر ازآن چه که مصرف کنندگان طالب اند به بازار عرضه می کنند؟ یا بیشتر وکمتر از آن کسانی که حاضر به کارند، دست به استخدام می زنند؟و یا این که یک ترکیب مطلوبی وجود دارد که در قیمت های حاکم بر بازارخریدار و فروشنده همان مقداری را می خرند و یا می فروشند که می خواهند؟ و اگریک هم چه مجموعه قیمتی وجود داشته باشد که نتیجه اش این تعادل خوشحال کننده باشد، همان گونه که بلاگ می پرسد، آیا فقط یک مجموعه قیمت تعادل آفرین خواهیم داشت یا تعداد کثیری از آن ها؟ بعلاوه، اگر ما در این قیمت های تعادل آفرین باشیم ولی بعضی از خریداران و یا فروشندگان رفتار عجیبی داشته باشند، چه می شود؟ آیا کل نظام به دست انداز می افتد یا این که ، دو باره به همان حالت تعادلی، و یا با اندکی تفاوت به یک حالت تعادلی دیگر بر می گردد؟
این ها پرسش های مهمی اند. اگر تصویر کلی یک اقتصاد دان تعادل عمومی درست باشد، و اگر نیروهای کار بخواهند با نرخ مزدی که حاکم است بیشتر کار بکنند ولی کارفرماها بخواهند تعداد کمتری را بکار بگیرند، نتیجه اش بیکاری خواهد بود. اگر یک اقتصاد بازار که در آن مالکیت خصوصی عوامل تولید بوسیله سرمایه داران وجود دارد، تعادل وجود نداشته باشد، ما می توانیم شاهد بیکاری و یا رکود باشیم. و اگر در این اقتصاد یک یا تعدادی قیمت ها و مزدهای تعادلی وجود داشته باشد ولی هروقت که عدم تعادل پیش می آید، اقتصاد بیشتر و بیشتر از وضعیت تعادلی فاصله بگیرد، ما می توانیم در انتظار بحران باشیم.
دریکی از نوشته های خویش، کنث ارو و فرانک هان- دو تن از محترم ترین اقتصاددانان مدرن- قضیه را به زیبائی توصیف کرده اند« از آدام اسمیت به این سو، یک زنجیره ای از اقتصاددانان وجود دارند که کوشیدند نشان بدهند که یک اقتصادتمرکزگریز که با انگیزه منافع فردی اداره شده با علامت دهی قیمت ها هدایت می شود، می تواند منابع اقتصادی را به شیوه ای دلپسند اداره نماید به شکلی که به شیوه ای خوب تعریف شده، می توان نشان داد که از دیگر شیوه های اداره منابع اقتصادی، ارجح تر است. بعلاوه علامت دهی قیمت ها، به شیوه ای عمل می کند که این هم خوانی کلی را تضمین خواهد کرد».
مهم است بفهمیم که چنین ادعائی برا ی کسی که به این مکتب اعتقاد ندارد چه میزان حیرت آور است. آز به نیک بختی منجر می شود. این پاسخ خود اقتاع کننده که « یک اقتصاد تمرکز گریزکه با انگیزه منافع فردی اداره شده با علامت دهی قیمت ها هدایت می شود» برهمه بدیل های دیگر ارجحیت دارد برای مدت طولانی حقیقت فرض شده واندیشه اقتصادی حتی غیر اقتصاددانان را چنان اشباع کرده است که وارسیدن جدی این ادعا ضروری است. از آن جائی که این ادعا از سوی سیاست پردازان، مفسران اجتماعی و اغلب اقتصاددانان تکرار می شود در نتیجه مهم است نه فقط بررسی کنیم که آیا این ادعا حقیقت دارد بلکه آیا این ادعا می تواند حقیقت داشته باشد. بخش عمده کاری که اقتصاددانان ریاضی خوانده می کنند نشان دادن واقعی بودن این ادعاست.
تئوری تعادل عمومی از مصرف کنندگان، کارگران، و بنگاه درچارچوب یک بازار رقابتی آغاز می کند. هرکدام از این عناصر، مشخصات متنوعی دارند از جمله این که می خواهند مطلوبیت/یا سود را به حداکثر برسانند. این ویژگی های تاکیدشده با شماری پیش گزاره های اضافی برای این که بتوان وجود ثبات و پایداری تعادل بازار را نشان داد به صورت فرمول های ریاضی بیان می شوند. همان گونه که هان می گوید،« از آن چه تا کنون گفته شد روشن است که تعادل عمومی حداقل پاسخی تجریدی به یک پرسش مهم و تجریدی است. یک اقتصاد تمرکز گریز که فقط برعلامت دهی قیمت ها تکیه می کند آیا می تواند منظم هم باشد؟ پاسخ تعادل عمومی روشن و مشخص است. می شود این اقتصاد را با سه مشخصه توصیف کرد. ولی این البته به این معنانیست که یک اقتصاد واقعی توصیف شده است. یک پرسش نظری مهم و جالب جواب داده شده است ولی این همه چیزی است که انجام گرفته است. این یک دست آورد مهم فکری است ولی روشن است که برای استفاده عملی داشتن هنوز خیلی کار باید انجام بگیرد."
- هر مصرف کننده بودجه ای دارد که با درآمد او مشخص می شود که به نوبه عاملی است از این که برای چه مدت این مصرف کننده براساس مزدهای موجود حاضر است کار بکند. مصرف کننده برای تصمیم گیری در این باره، مطلوبیت درآمد اضافی را بامطلوبیت از دست رفته به خاطر ساعات بیشتری که کار می کند مقایسه می کند. مصرف کننده درآمد خود را بین محصولات گوناگون تقسیم می کند با مشخص کردن ترکیبی از کالاها در هر قیمت مشخص که مطلوبیت آنها را به حداکثر می رساند.
- هربنگاه برای این که تصمیم بگیرد چقدر تولید کند مشخص می کند که چه مقدار تولیدوفروش سود آنها را در هرسطح قیمت، به حداکثر می رساند.
- جمع آن چه درسطوح مختلف قیمت و مزد سرمایه داران عرضه می کنند،عرضه اجتماعی هر کالا را مشخص می کند.
- با حل کردن معادلات تقاضا و عرضه( اقتصاددانان این کار را با مداد و کاغذ انجام می دهند ولی در بازار این کار با تجربه و خطا انجام گرفته و نتایج دلخواه به دست می آید) یک مجموعه از قیمت به دست می آید که بازارها به تعادل می رسند که همان راه حل معروف تعادل عمومی است.
یک پی آمد اضافی این نگرش که موجب محبوبیت آن شده این است که اگر ما همه پیش گزاره ها و مشخصه ها را بپذیریم و یا قبول کنیم که حداقل نشان دهنده واقعیت اند، این نشان می دهدکه هر عاملی با حداکثر کارآئی عمل می کند و هیچ عاملی نمی تواند بهره بیشتری ببرد مگر این که عامل دیگری حاضر باشد که بهره کمتری داشته باشد. به زبان اقتصاددان ها تعادل عمومی، « بهینه پاره تو» است. وقتی ما به تعادل رسیدیم، برای بهره مندی بیشتر تو یا من، کس دیگری در جای دیگر باید بهره مندی کمتری داشته باشد.هیچ ظرفیت تلف شده وجود ندارد وشیوه تولید و تخصیص هم غیر کارآمد نیست- حداقل به این معنا که برای این که کسی وضع اش بهتر شود وضع کس دیگری باید بدتربشود.
برای این که از توان و ناتوانی تئوری تعادل عمومی برای توضیح پدیده ها باخبر بشویم باید ببینیم کسانی که از آن استفاده می کنند در باره حد وحدود آن چه می گویند، به همان صورتی که ما نظریات شان را در باره اصول، دست آوردها و راه حل های « مقوله تعادل» پیشتر به دست دادیم.
هان، که از او پیشتر در باره منافع این شیوه نگرش نقل کرده ایم، می گوید، « این عملی نیست که در چارچوب پیشنهادی ارو- دبرو ( تعادل عمومی) به پرسش های پولی بپردازیم چون، براساس این شیوه نگرش، پول نقشی ندارد و در نتیجه، مرئی نخواهد بود». این سخن یعنی، در بیان جدی تئوری تعادل عمومی، پول بی ربط است و تغییر در عرضه پول- برای نمونه- برمتغیرهای واقعی مثل تولید وسرمایه گذاری تاثیری ندارد.
به همین نحو، به گفته هان، این الگو « نمی تواند بعضی اشکال بی اطمینانی و شکل های خاصی از انتظار بازار را که در تئوری کینزی با اهمیت اند و هم چنین در سیاست پردازی مهم اند، بررسی نماید».
این یعنی این الگو نمی تواند بطور مفیدی به بررسی این واقعیت بپردازد که عوامل اقتصادی به واقع بعضی چیزها را نمی دانند، برای نمونه قیمت های آینده، دردسترس بودن کالا در آینده، تغییر در تکنولوژی تولید، یا تغییر دربازارها را. به عوض، برای این این نتایج مورد نیاز را به دست بیاورد- یعنی اثبات شرایط تعادل- الگو فرض می کند که عوامل اقتصادی حداقل در باره احتمال وقوع همه پی آمدهای ممکن برای اقتصاد، اطلاعات کامل دارند. سرجان هیکس، که اقتصاد دان بزرگی بود می گوید،« آدم باید فرض کند که افراد موجود درالگوی او نمی دانند چه قرار است اتفاق بیفتدو می داند که آنها نمی دانند که چه اتفاق خواهد افتاد، درست مثل تاریخ!» با این همه، اقتصاد دانان دقیقا، پیش گزاره مخالف آن رامورد توجه قرار می دهند. با تجرید از زمان و بی اطمینانی، اقتصاددانان در نظر نمی گیرند که عوامل اقتصادی، اگاهی وتجربه متفاوتی دارند و در برخورد به مقوله تصمیم گیری وقتی که تصمیم گیر اطلاعات کامل ندارد، آنها انتظارات متفاوتی خواهند داشت و انتخابشان با آن چه که الگوی اقتصادی می گوید، فرق دارد.
هان همچنین ادامه می دهد، « در تئوری تعادل عمومی نئوکلاسیکها، وقتی که بیکاری غیرداوطلبانه وجود دارد، تعادل دیگر بی معنا می شود. این باور نئوکلاسیکها که مادام همه کسانی که مشتاق یافتن کار هستندکار پیدا نکنند، میزان مزد سقوط کرده، مقوله بیکاری غیرداوطلبانه را حذف خواهد کرد. در این دنیای الگو وار، زمینه ای برای سیاست های کینزی نیست. در واقع، وقفه کینزی هیچ گونه زمینه منطقی ندارد، وضعیتی که با این واقعیت تاکید می شود که کینز و طرفدارانش هرگز تئوری شان رابطور جدی بنا ننهاده بودند».
دنباله دارد...



Comments: Post a Comment
 
Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com

This page is powered by Blogger. Isn't yours?