<$BlogRSDUrl$>

نیاک - یادداشتهای احمدسیف
 

Tuesday, October 25, 2005


ما و این « کرمهای انترنتی ما» و یکی دو نکته دیگر: 


نمی دانم ما را چه می شود؟ سال 2005 هم دارد خرده خرده به آخر می رسد ولی ما هنوز که هنوز است از پیش مقدمات این دوره و زمانه بی خبریم و یا تجاهل می کنیم. انترنت که قراراست وسیله ای برای تسهیل مبادله اطلاعات باشد در میان ما به صورت وسیله ای برای دق ودل خالی کردن در آمده است. کم نیستند کسانی که ظاهرا کار دیگری ندارند به غیر از این که در این وبلاگشهر بی در وپیکر پیدایشان بشود وبرای عده ای از سوی دیگرانی دیگر کامنت بگذارند. در این کامنت گذاشتن ها نیز هیچ اصول اخلاقی و مذهبی و یا سیاسی نیز وجود ندارد که شایسته رعایت کردن باشد. یعنی می خواهم بگویم که به جای این که به یک دیگر کمک کنیم تا از این وسیله ای که هست بیشترین بهره را در شناخت بهتر از یک دیگرو از زمانه ببریم آن را عملا به صورت وسیله ای برای « کارافزائی» برای یک دیگر در آورده ایم. روحیه ملی مان که از این خراب تر نمی شود. روحیه فردی مان که در وجوه عمده و اساسی به شدت خراب است. خودمان هم که با این کارافزائی نه فقط کمکی به بهبود اوضاع نمی کنیم بلکه وضع را از آن چه که هست خراب تر می کنیم. از سوی دیگر، دربرخورد به همین مشکلات، چند و چندین گروه در میان ما قابل رویت اند.
- گروهی که همه کاسه وکوزه ها را بر سر « استکبارجهانی» می شکنند و در همه چیز بوئی از « توطئه» می شنوند و به این هم کار ندارند که مگر در معادلات قدرت جهانی چکاره ایم که کسی بخواهد به این گستردگی در برخورد به ما، « توطئه پردازی» کند؟ انقلاب بهمن به این خاطر اتفاق افتادکه ایران « ژاپون» نشود! اگر در نظر داشته باشید که آقای حداد عادل هم می خواهد یک «ژاپون اسلامی» تحویل بدهد مشاهده می کنید که « توطئه گران» کور خوانده بودند!! البته دراین بیست و چند سال گذشته هم نه فقط برسر دولت درایران که حتی مخالفان همین دولت در خارج از ایران، « استکبار» در گیر توطئه بود! واما کسانی که می کوشند همه مسایل ومشکلات مارا با توطئه استکبار « توضیح» بدهند، در نظر نمی گیرند که اگرهمین « استکبارجهانی» برای چند هفته - فقط چند هفته- از ما نفت نخرد، ما حساب مان با کرام الکاتبین است. همه چیز به کنار، در کشوری که بر دریائی از نفت خوابیده است باید با اسب والاغ این ور و آن ور برویم چون اگر دلارهای نفتی نباشد، بنزین وارداتی هم نیست که در پیکان های سیری ناپذیر و یا بنزهای آخرین مدل به مصرف برسد! ولی ما طوری رفتار می کنیم که انگار به زمانه داریوش و یا کورش « قبله عالم ایم» و اقتصاد مان هم مثل یک ساعت ممتاز ساخت سوئیس خوب و بقاعده کار می کند. غافل از این که اگر این دلارهای بی صاحب نفتی نباشد، قحطی و گرسنگی این مملکت باستانی را در بر می گیرد. در گذشته نزدیک هم همین بود. نمود بیرونی همین دیدگاه را در حرکت های خنده دار اخیر در داخل ایران می بینید که می خواهند تجارت با انگلیس و کره و چند کشور دیگر را در اعتراض به رای ای که داده اند متوقف کنند. خوب متوقف کنید، چه می شود؟ خودتان با کمبود روبرو می شوید! تازه معلوم نیست اگر رای دادن در پرونده اتمی ملاک کار باشد که باید به غیر از ونزوئلا همین « تحریم» را درباره دیگران هم بکار گرفت. در آن صورت، من که نمی دانم کدام کشور باقی می ماند و از آن گذشته، چرا آدم عاقل باید اقدام به انجام کاری بکند که خودش هم می داند یا باید بداند که توان انجامش را ندارد.
- گروهی دیگر که همه کاسه و کوزه ها را بر سرحکومت می شکنند و از این که کسی چون « احمدی نژاد» در این مملکت رئیس جمهور شده است، بدون برخورد به سیاست هایش « احساس سرشکستگی» می کنند و از ایرانی بودن خود « شرمنده اند». اگر ایراد به سیاست های دولت تازه بود که خوب حرفی نبود. ولی ایرادها به واقع و به راستی بچگانه است. این حضرات از « قیافه» احمدی نژاد « خوششان » نمی آید! انگار که می خواهند با او هم خوابگی کنند که قیافه اش برای شان این همه مهم شده است! وضع این جماعت به راستی اسف انگیز است. هم انتخابات ایران را « نمایش» می دانند و« طبیعتا» تحریم اش می کنند و هم اگر لازم باشد، نتیجه اش، « مشت محکمی می شود بر دهن ولایت فقیه». هم می دانند « رئیس جمهور» در ایران کاره ای نیست وهم نگران اند که این « احمدی نژاد» با مواضع « تندی» که می گیرد ممکن است موجب حمله امریکابه ایران بشود! تو گوئی که این امریکائی ها « نازنین» برای حمله به یک کشور دیگر، منتظر « دعوت» کسی می نشینند! از« تقلب» درانتخابات شکوه می کنند وبا قاطعیت می دانند که « کسی» در این انتخابات شرکت نکرده است! و اگر هم بگوئی که قبول، در این انتخابات تقلب شده است ولی همه اش تقلب نبود. در وبلاگ های شخصی بدون هیچ وابستگی به دولت ومقامات دولتی، عکس هائی هم آمده است که حداقل بخش هائی از مردم در انتخابات شرکت کرده اند. اگر نتوانند این عکس ها را انکار کنند، د رذهن استبداد زده این حضرات نمی گنجد که ایرانی ها هم حق دارند در انتخابات مخدوش شرکت کرده وحتی به همین آقای احمدی نژاد رای بدهند، می گویند چه انتظار داشتی! اگر رای ندهی که پدرت را در می آورند! و معلوم نیست که اگر دولت پدر آدم را وقتی رای ندهی در می آورد پس چه شدو چگونه شد که با زبه گفته همین حضرات، « کسی» دراین انتخابات شرکت نکرده است! نه این که مشکلم شرکت یا عدم شرکت مردم در این انتخابات مخدوش باشد،بلکه قصدم توجه به شیوه استدلال خود ماست! به جای استدلال « بهانه جوئی» می کنیم و خسته هم نمی شویم.همه مسایل ما به کنار، همین مشکل کوچک انترنتی که در بالا به آن اشاره کرده ام به حکومت ایران چه ربطی دارد؟ بخش عمده ای از این « کرم های انترنتی» ساکن خارج از ایران اند و بخش عمده زندگی شان را در همین فرنگ، مستقل از پاسدارو بسیجی و وزارت ارشاد سر کرده اند. ولی از زندگی درغرب و از غربی ها چیزی که چیزی باشد نیاموخته اند. چون اگر آموخته بودند که دلیلی نداشت و ندارد که این گونه رفتار کنند!
حالا که دارم از « کرم های انترنتی» حرف می زنم پس اشاره ای گذرا بکنم به کرم های رسمی انترنت و از « سانسور» انترنت درایران هم به اشاره بگویم. درایران که به واقع فکر می کنم سانسور انترنت از حالت تراژدی گذشته و اکنون دیگر دارد یواش یواش به صورت یک « کمدی» در می آید! نه فقط « جنسیت» فیلتر شده است، بلکه، از قرار « زن» و « زنان» هم فیلترند. نمی دانم اگر در این کشورگل وبلبل که مثل هر کشوری 50% جمعیت اش زن اند، اگر کسی بخواهد در باره مطالعات زنان در انترنت جستجو کند چه باید بکند! لابد باید بنویسد «مطالعات ضعیفه» یا « مطالعات منزل».... که شاید از فیلترمقامات رد بشود!! واقعا که روزگار غریبی است نازنین!!
- و باز گروهی دیگر که نخوانده ملا شده اند. در باره هر چیز و همه چیز اظهار نظر می کنند. اگر صحبت فیلم باشد، فیلم شناس اند. اگر از اقتصاد حرف بزنید، اقتصاد چپ وراست، بازار گرا و دولت سالار را کهنه کرده اند. خلاصه هیچ چیزی نیست که این « اساتید» در آن خبره نباشند. بعد می روید و نوشته هایشان را می خوانید. دل تان می خواهد به سرنوشت خودتان گریه کنید. از ضعف تحلیل و زمین و آسمان را به هم دوختن که بگذرم، تازگی ها دیده ام و می بینم که به طور روزافزونی، فارسی هم بلد نیستند. یعنی در یک پست چند سطری آن قدر غلط املائی و انشائی دارند که آدم حالش از فارسی نوشتن شان بهم می خورد. البته این اساتید « معتبر» معمولا هم در باره مسایلی می نویسند که نه فقط مسایل یومیه ایرانی ها دردرون و بیرون از ایران نیست، بلکه مسایل یومیه این جوامع غربی هم نیست. ولی نوشتن در باره این مسایل حاشیه ای، از جمله شواهد تظاهر به روشنفکری است. با این همه ادعا، از ظاهرشان که بگذرید، عهد بوقی اند- یعنی کردارشان به این دور وزمانه نمی خورد. خرد ورزی ندارند. از تعقل بی بهره اند. هنوزبه عصر آمار و حرف را از روی سند و مدرک زدن نرسیده اند ولی به « پسامدرن بودن» تظاهر می کنند. اگرچه بدشان نمی آید نخود هر آشی باشند و در هر « نهضت» انترنتی برای اعتراض به این یا آن ستمگری « مداخله» نمایند ولی خودشان در برخورد به آدمهای دوروبر خود، نماد مسلم توحش اند. توحشی مدرن و حتی می گویم پسامدرن که به خاطر پسامدرن بودن، تعریف شدنی هم نیست. البته، قرار است این بی اصولی و بی پرنسیبی و این « تن فروشی عقیدتی» نشانه آزادگی باشد و البته که این چنین نیست. چیزی را که نشان می دهد در بهترین حالت، یک زندگی قارچ گونه و انگلی است که هرکس تا آنجا به دیگری می چسبد که بتواند ا زشیره جانش ارتزاق کند و همین که این کاررا کرد، می رود و خودش را به جان دیگری می بندد. این کار عنوان اش چیست نمی دانم. ولی می دانم که نه به دولت ایران مربوط می شود و نه به استکبار جهانی.
به قول ضرب المثل خودمان:
« خودم کردم که لعنت برخودم باد...»



 
Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com

This page is powered by Blogger. Isn't yours?