<$BlogRSDUrl$>

نیاک - یادداشتهای احمدسیف
 

Friday, January 09, 2009


تصمیم گیری های اقتصادی دریک نظام خودکامه 



وقتی خودکامگی در جامعه ای همه جا گیر می شود، نه فقط اندیشه و اندیشه ورزی به تنگی نفس می افتد بلکه حتی منابع محدود، می خواهد درآمد نفت باشد، یا درآمدهای مالیاتی و یا هر چه های دیگر، به مقدار زیادی، به گونه ای مصرف می شود که منافع اش برای اجتماع بهینه نشده است. به سخن دیگر، می خواهم بگویم که گذشته از هزار و یک مشکل دیگر، هزینه اقتصادی یک نظام خودکامه بیشتر از آنی است که پذیرفتنی باشد. و این پی آمد هم تنها محدود به خودکامگی درایران نیست. درهمه طول وعرض تاریخ، و حتی جغرافیا، خودکامگی به غیر ازاتلاف منابع محدود جامعه دست آوردی نداشته است. البته دردرون نظام خودکامه، این اتلاف منابع مشکلی ایجاد نمی کند، چون تقریبا همیشه این گونه بوده است که نظامهای خود کامه، می خواهد هیتلر درآلمان بوده باشد و یا دراستالین درشوروی سابق، و یا رضا شاه درایران و اتاتورک درترکیه، چنان کنترلی براطلاعات اعمال می کنند و چنان درعرصه تبلیغات و درعرضه پنداشت آفرینی فعالیت دارند که بعید نیست حتی خودشان نیزباورشان بشود که به واقع علی آباد هم شهری است. تنها با سقوط خودکامگان است که بخش هائی از خرابکاری هایشان برای دیگران علنی می شود.

بگذریم و بپردازیم به بررسی مختصری از عمده ترین دست آورد حكومت رضا شاه، یعنی از ساختن راه آهن سراسری به عنوان نمونه ای از چگونگی تصمیم گیری اقتصادی دریک حکومت خودکامه. بدون این که بخواهم به تفصیل سخن گفته باشم، به اشاره می گذرم که درهراقتصادی، مشکل اصلی و اساسی، این است که منابع آن اقتصاد محدود و نیازهای مردمی که درآن زندگی می کنند نامحدود است. به همین خاطر، مستقل از هرچه های دیگر، باید حداکثر دقت در استفاده از این منابع محدود به عمل بیاید تا بیشترین منفعت برای جامعه به دست آید. با این مقدمات، پرسش اصلی و اساسی این است که ساختن چنین راهی درایران این دوره به خصوص با توجه به گستردگی فقر و فاقه در مملکت، آیا هیچ توجیه اقتصادی داشت؟ آیا به معنای بهینه سازی استفاده از منابع محدودی بود که دراقتصاد ایران وجود داشت؟ البته شماری از مدافعان این ساختار عهد دقیانوسی سیاست درایران مدعی اند که ساختن این راه بخشی از « پروژه مدرن سازی» ایران بود که به همت سرسلسله پهلوی انجام گرفت. درجای دیگر، کوشیدم که ناسزاواری چنین ادعائی را نشان بدهم که مدرن سازی و تجدد مفاهیم شناخته شده ای هستند که برای خودشان تعاریف مشخص دارند و نمی توان دلبخواهی و قائم به خویش به جعل تعریف دست زد. بطور کلی در جامعه ای که در آن حق وحقوق فردی به رسمیت شناخته نشود، در آن جامعه از تجدد نیز خبری نیست. با این همه، اجازه بدهید در این بخش بپردازم به وارسیدن یک تصمیم مهم اقتصادی دراین دوره، تا روشن شود که آیا به پایه ای ترین اصول اقتصادو مالیه توجه کرده بودند یا این كه بر خلاف آن چه که شماری از این مدافعان می گویند این هم نمونه ای بود از اتلاف منابع ناچیز مملكتی فقیر به دست خودكامه ای كه نه منطق می شناخت و نه به راستی، دردایران داشت. البته به نظرمن اشتباه خواهد بود اگر تنها رضاشاه را در این جریان مقصر بدانیم. چون ایراد، در نحوه اول به ساختار خودکامه است و به وضعیتی است که درآن حق وحقوق فردی رعایت نمی شود.

از هردیدگاهی که به قضیه نگاه کنید، تردیدی نیست که توسعه جامعه انسانی در گرو گسترش و پیشرفت امکانات ارتباطی با یک دیگر است. البته در اینجا ارتباط را به یک معنای خیلی کلی بکار می برم، یعنی در حوزه های فرهنگی، شیوه های مفید و موثر رابطه گیری با دیگر فرهنگ ها باعث ورزیدگی و چابکی فرهنگی می شود و به عوض، فرهنگی که درهرپوششی بر خویش پرده ساتری می کشد تا از «هجوم» اغیار درامان بماند، تنبل و تن پرور و بطور خطرناکی بیات می شود و بعید نیست حتی بازی را به دیگران ببازد. دردرون یک جامعه نیز، سهولت ارتباط گیری با یک دیگر- یعنی آزادی اطلاعات و غیر انحصاری بودن ابزارهای ارتباط جمعی، مطبوعات، نشرکتاب و مجله، رادیو، هم دراین فرایند اهمیت اساسی وتعیین کننده دارد. در حوزه اقتصاد مستقل از ایدئولوژی اقتصادی حاکم نیز، گسترش راههای ارتباطی- راه و راه آهن و بندرگاه- از پیش مقدمات توسعه اند نه پی آمدهای آن. یعنی تا به این پیش زمینه ها نپردازیم، اقتصاد پیشرفت نمی کند وازمنظری که من به دنیا می نگرم، در این جا اقتصاد چپ و راست ندارد. این که شماری مدعی اند همین که مازاد تولید فراهم شود، نیاز به ابزار و امکانات مبادله پیش می آید، از این نکته بدیهی غفلت می کند که وقتی این امکانات نباشد یا کم باشد، مازادی هم تولید نمی شود یا کم تولید می شود تا به صورت انگیزه و یا وسیله ای برای اعمال فشاربرای ایجاد این زیرساخت ها عمل کند. به عبارت دیگر، دارم ادعا می کنم که فراهم نمودن این پیش شرط ها نه در حوزه خصوصی بلکه در عرصه عمومی انجام می گیرد یا باید بگیرد. تا با فراهم شدن این پیش شرط، سرمایه داران و صاحبان صنایع وحرف هم به امکانات بهره مندی از تولید مازاد آگاه شده و درپی آمد این آگاهی، براساس منافع شخصی و فردی خویش، برای تولید مازاد دست بکار شوند. این نکته من هم نه یک « کشف» شخصی بلکه خلاصه ای است از تاریخ در جوامعی که از این مراحل گذشته اند.

دراین مختصر، به تفسیرهائی که دیگران در این باره نوشته اند کار ندارم. ترجیح می دهم که خواننده در کنار تفاسیر دیگرانی که خوانده است، به این وجیزه بنگرد و بعد، درخلوت خویش برای خود تصمیم بگیرد که درواقعیت زندگی وضع به راستی به چه صورتی بوده است.

تا آنجا که من می دانم مصدق برای اولین بار در 20 بهمن 1304 در مجلس در باره راه آهن سخن گفت
[1]. به گمان من این سخنان اولیه مصدق، مثل اغلب حرفهایش مستدل و منطقی است. یکی از چندین دلیل درستی دیدگاه مصدق، این است که آن چه در این جا پیشنهاد می کند حتی الان هم درست است. یعنی در هردوره ای که می خواهید دست به کار تازه ای بزنید باید از خودتان بپرسید که این کار تازه شما چه تاثیری بر دنیای دوروبرتان دارد؟ به سخن دیگر، باید یک بررسی منافع و هزینه ها، یا به سخن دیگر حساب سود و زبان تنظیم شود و به گمان من به همین خاطر است که مصدق می گوید درست مثل کسی که می خواهد خانه ای بسازد، باید اول « فکر کند که آن خانه را در چه محلی بسازد که از حیث آب وهوا و موجبات دیگر و مخصوصا منافع بهتر بوده باشد». یعنی اول، بهترین محل را انتخاب می کند و همین است در مورد راه آهن که باید با «ادله و مدارک صحیح معلوم کنیم کدام نقطه صرف می کندو ازهرحیث مفید تر خواهد بود». بعد دنبال مثال خانه را می گیرد که قدم بعدی مراجعه به معمار و نقشه برداراست و در خصوص راه آهن هم «باید ابتدااز روی احصائیه گمرک و براهین صحیح محل ونقاط را معین و بعد شروع به نقشه برداری نمائیم و در قدم سوم هم مقاطعه یا مناقصه است» و با عجله وشتاب در تصویب این لایحه مخالف است و به خصوص اصرار دارد که دولت از روی « احصائیه گمرکی و مدارک صحیحه و مخصوصا نقاطی که صلاح سیاسی و اقتصادی بوده باشد» را پیدا نماید و بعد مهندس و متخصص آورده و نقشه اش را بردارد.

بیش از یک سال بعد در 2 اسفند 1305 مصدق باز به مقوله راه آهن بر می گردد و مفصل در باره اش حرف می زند. درهمان ابتدای امر می گوید که امیدوار است « در تمام ایران راه آهن تاسیس و ایجاد شود» پس برخلاف تهمتی که بعضی ها به مصدق می زنند مصدق با راه آهن مخالفتی ندارد و خودش هم همین را می گوید که در «بادی امر هیچ کس نمی تواند بگوید که راه آهن بد است» ونه فقط این بلکه« راه آهن یک چیز خیلی مفیدی است برای مملکت که هر قدردر فوریتش تسریع شود برای مملکت بیشتر منفعت دارد» . و بعد اشاره می کند که برای این برنامه گویا پولی هم جمع کرده اندولی آن را بکار نزده اندو مصدق اصرار دارد که بهتر است پول را بکار بزنند و بعد به درستی اشاره می کند به وضعیت کلی مردم و می گوید « پولی که در دست ملت ایران است نامحدود نیست» و ما نمی توانیم بگوئیم« پول این ملت نامحدود است و از او هرچه بگیریم باز یک پولی جای آن می گذارد» و به درستی می گوید که هرچقدر از پول در جریان را ازدست مردم خارج کنیم « قدرت تجارت او و راه معاش او کم می شود» و به همین خاطر می گوید « یکی از چیزهائی که بنده خیلی خوب می دانم که راه آهن زودتر ایجادشود این است که پولی که از ملت می گیریم از طریق دیگری بکار بیفتد و راه معاش او مسدود نشود» یعنی « این پول در داخله مملکت بجریان بیفتد».

ایجاد راه آهن ازنظر مصدق دو راه دارد. « اگر از راه صحیح برویم به بهشت واردمی شویم و اگرازراه غلط برویم داخل در جهنم می شویم» و می گوید که تخصصی در نقشه راه ندارم ولی « باید نگاه کنیم با احصائیه های گمرکی که واردات و صادرات ما از چه محلی بیشتر است و وسائط نقلیه در چه نقاطعی بیشتر انتفاع می برد» و البته که « خرج را هم بسنجیم» و به تناسب خرج و به تناسب مال التجاره که حمل می شود « منافع راه آهن را درک کنیم». و بعد تاکید می کند که « ماباید کاری کنیم که بتوانیم راه آهن را بسازیم» چون « باز هم عرض می کنم ایجاد راه آهن در نظر بنده خیلی اهمیت دارد و در هرنقطه مملکت راه آهن ایجاد شود و احداث شود مفید است» و اشاره می کند به مذاکرات خودش با مستوفی الممالک در باره راه آهن درچند سال پیشترو این نکته مهم را می گوید که « طرز پیداکردن سرمایه برای ساختن راه آهن بیشتر از خود راه آهن اهمیت دارد» ودلیل اش هم آن قدر بدیهی است که ابتدا به نظرخنده دار می آید« اگر ما سرمایه برای راه آهن نداشته باشیم مسلما نمی توانیم راه آهن بسازیم».

و بعد اشاره می کند به این که هرچه که هزینه ایجاد راه آهن باشد بخشی درداخل هزینه می شود و بخشی هم به خارج می رودو بعد تخمین می زند که بین 8 تا ده سال طول می کشد که این پروژه تکمیل شودو راه آهن به بهره برداری برسد و آن وقت این پرسش را مطرح می کند که باید به اصطلاح امروزین یک بررسی « هزینه و منافع» بکنیم و ببینیم که آیا این کار درست است یا خیر! و اشاره می کند به راه آهن جلفا و تبریز و ادامه می دهد که می توانیم بابررسی هزینه و منفعت آن راه یک اطلاعات کلی پیدا کنیم.و انگار خودش هم می داند که دیگران در پوشش های مختلف ممکن است حرفهایش را وارونه نشان بدهند باز تاکید می کند که « بنده عرض کردم با راه آهن کاملا موافقم و نیت راه آهن را هم خیلی مقدس می دانم» ولی، واینجا دیگر حرفهای خیلی مهمی می زند« قبلا لازم می دانم که ما برای مردم یک استعدادی درست کنیم که بتواند اگر ما این راه آهن را خواستم بسازیم هرسال این کمک را بکنند». ناگفته روشن است که اگر چنین « استعدادی» ایجاد نشود کار هم در میانه راه لنگ می ماند. وبعد می پردازد به ظرفیت نهائی مملکت برای پرداخت مالیات و این حرفش هنوزهم درست است که وضع مالیات باید« متناسب استعداد و وضعیت افراد باشد» چون اگر نباشد « مسائل تجارتی را بکلی معوق می گذارد» ووقتی که مسایل تجاری معوق شد و مردم بی استعداد شدند مالیات دولت در نقاط دیگر بلامحل می ماند» و بطور کلی « اگرمردم استعدادشان کم بشود بالنتیجه عایدات دولت هم کم می شود» و بعد ادامه می دهد که به نظر او بهتر است که این پولهائی که جمع شده است را صرف کارهائی بکنیم « که مردم یک استعدادی پیدا بکنند برای تامین مخارج همین راه آهن هم بهتر باشد» و بعد اشاره می کند به تولید قند درداخل که اگر بتوان با این عایدات که جمع شده است درمصرف قند به خودکفائی رسید « سالی بیست و دو میلیون که چهل وچهار کرور باشد قند نخریم و اگرما در مملکت چهل وچهار کرورحاصل قند داشته باشیم قهرا چهل وچهار کروربخارج نمی رود و ملت یک استعدادی پیدا می کند که می تواند هرسال یک پولی بدهد برای راه آهن» و همین را مقایسه می کند با هزینه آن پول برای ساختن راه آهن بدون ایجاد این « استعداد تازه و بیشتر برای مردم».

البته آن چه که برای مصدق خیلی هم مهم است این که آیا ایران می تواند از پس این هزینه بر بیاید یاخیر! برای این که بتواند پروژه را تمام کند. در همین راستا اشاره می کند به کسری تزار پرداختهای کشور ومثال را ادامه می دهد که «ما یک پولی درجریان داریم که امروز دردست ملت ایران است اگر ما آمدیم گفتیم این را به عنوان عایدات قند و چای از تو می گیریم برای این که راه آهن بسازیم و تا ده سال دیگرکه راه آهن ساخته شود تجارت وزراعت وفلاحت ترقی می کند ورفت و آمد می شود تو فائده خواهی برد آن وقت جواب خواهد داد که درست است فایده می برم ولی من تا آن وقت زنده نیستم که از این راه آهن استفاده کنم و این فایده را ببرم شما اصول زندگی وحیات من را تامین کنید. بعد راه آهن بسازید.» و بعد به درستی می گوید برای مالیات ستانی « باید اول مایه دست ملت را زیاد کرد. استعداد مالیاتی مردم را زیاد کرد» « اگر ملت استعدادو قدرت پیدا کرد بیشتر مالیات می دهد ولی اگر استعداد نداشت از ده ویران که ستاند خراج» وچندین بار براین که باید « استعداد ملت» را زیاد کرد تاکید می کند و بحث را می کشاند به کسری ترازپرداخت ها. به بررسی تجارت خارجی می پردازد «بنده نگاه می کنم می بینم ملت ایران هیچ متاعی که بتوانیم معین کنیم که بخارج میرود ندارد فقط یک تریاکی در این مملکت است که آن هم درتحت یک اصولی دارد محدود می شود» صادرات ما فقط تریاک است وچند قلم جزئی دیگرولی « باید یک چیزهای دیگر از قبیل نفت وقند بملکت وارد کنیم» و به همین خاطر، با پروژه هائی که دردراز مدت درآمد آفرینی دارند موافق نیست وبه شکل و صورت های مختلف بحث را می کشاند به این که آیا امکانات مالی تکمیل این راه آهن را داریم یا خیر و یک بار دیگر موافقت اش را با راه آهن اعلام کرده دست می گذارد روی یک نکته اساسی که«یک لایحه که اساسا مقدمه وخرجش معلوم نیست از کجا است وسرمایه ملی رادرنظر نیاورده باشد و استعداد مردم را برای دادن مالیات در نظر نگرفته باشد و بالاخره در وسط راه بماند وما مجبور بشویم یا بکلی از راه آهن صرف نظر کنیم( چون استعداد نداریم که انجام بدهیم) یا امتیاز آن قسمتی را که خرج کرده ایم بکسی دیگر واگذار بکنیم که او تمام کند بنده این لایحه را اساسا جرات نمی کنم بگویم مخالف هستم»

مدتی بعد- حدودا دوماه بعد در 29 فروردین 1306 باز بر می گردد به مقوله راه آهن. انگار می داند که دیگران بدون توجه به نکاتی که پیش می کشد اورا به « مخالفت» باراه آهن متهم خواهند کرد، برموافقت اش تاکید می ورزد و ادامه می دهدکه « با موقعش و طرز خرجش مخالفم» و این نکته درست را می گوید که هر خرجی را که مجلس تصویب کند آن تصویب « متلازم با اخذ یک مالیاتی است» که گمان نمی کنم کسی با این نکته مصدق موافق نباشد. و بعد ادامه می دهد، که اگر خرج به موقع باشد برای مملکت مفید است و درست می گویدو اگر به موقع خرج نشود و یا درمحل خرج نشود، « برای مملکت مضر است» واگر خرج این نوعی عمدتا در خارجه باشد، « خیلی مضر است» واین بینش درست را دارد که وقتی خرج زیاد بشود مالیات هم بیشتر می شود، و مالیات بیشتر باعث بالارفتن مخارج می شود و پی آمدش این است که « صادراتش کم می شود». این مباحث هم منطق اقتصادی اش به گمان من هنوز درست است و بعد می گوید « وضع مالیات بی موقع» باعث بالارفتن قیمت شده و « بالنتیجه صادرات مملکت کم می شود» در حالی که « این همه فریاد که می کنیم که باید صادرات مملکت خودمانرا زیاد کنیم» و یکی از راههائی که « صادرات مملکت زیاد می شود وضع نکردن مالیاتهای بی مناسبت و بی موقع است». وضع مالیات بی موقع و بی مناسبت را « تورمی» می خواهد و درست هم می گوید و بعد می رسد بر سر راه آهن.
هرمملکتی که بخواهد راه آهن بسازد باید دو شرط موجود باشد:
استعداد ساختن راه آهن
احتیاجات
درپیوند با استعداد ساختن راه آهن، می رسد به کمی تجارت به طور کلی و به خصوص به کسری تراز پرداختهای ایران و سندش هم آمارهای گمرک است و ادامه می دهد وقتی « موازنه تجارتی برضررما شد استعداد ما کم است و چون عایدات زیادی هم نداریم اگر مقداری عایداتمان را یک جا خرج کنیم وازآن فورا فایده نبریم متضرر می شویم» و باز تاکید می کند بر کوچکی کیک ملی یا به عبارت دیگر تولید ناخالص داخلی. به حرف مصدق کار نداشته باشیم. به مختصات اقتصاد ایران در آن دوره بنگرید تا برای شما روشن شود که این کیک ملی ما به چه اندازه بود. به یاد داشته باشیم که بخش نفت هنوز به جریان نیافتاده است و همان گونه که به درستی پیشتر گفته بود رقم عمده صادراتی ما در این دوره تریاک است و عملا دیگر هیچ. ممکن است مقداری کتیرا وپوست و روده گوسفند و گاو هم جزو صادرات ما بوده باشد. ولی در کنارش نه به شدت کنونی، ولی از جان آدم تا شیرمرغ را باید وارد کنیم.

دوم مقوله احتیاج است. مثال خانه را می زند که اگر کسی خواست خانه بسازد باید ببیند که پول دارد یا خیر وبعد به اندازه احتیاجش خانه بسازد.

دربررسی نقش راه آهن، بلژیک را مثال می زند. از جمیعت و به خصوص از تراکم جمعیت آن سخن می گویدوبعد وصلش می کند به تراکم پائین جمعیت در ایران و ایرادش درست است که به خاطر کمبود جمیعت طبیعتا راه آهن درایران نمی تواند به اندازه بلژیک مورد استفاده قرار بگیرد. و این نکته درست را می گوید که « مخارج راه آهن که فرق نمی کند» وادامه می دهد که اگر شما 80 میلیون پول را دراقتصاد ایران در کارهای دیگر به جریان بیندازید، استفاده اش سالی 12 میلیون است ولی « راه آهن سالی هشت میلیون خرج دارد» . نظر مصدق که درست هم بود این که، اول « احتیاج» را بیشتر بکنیم تا پروژه راه آهن از نظر اقتصادی منطقی شودچون وقتی احتیاج کم باشدراه آهن هم صرف نمی کند و « از کار می افتد» خصوصا« راه آهنی که در مملکت ما کشیده می شود» چرا؟ دلیلش هم ساده است و هم درست « به نظر بنده این خطی که هست از نظر تجارت داخلی و احتیاجات داخلی است» چون برخلاف ادعائی که مدافعان این راه می کردند، « معقول نیست که مملکت اروپا مال التجاره خودش را از راه روسیه بیاورد به بندر جز و از بندرجز هم ببرد به هندوستان که بگوئیم راه آهن ما رابط اروپا و هندوستان است» به سخن دیگر، به نفع اروپاست که « از راه مدیترانه بیاورند به بغداد و ازراه بغداد ببرند به هندوستان- پس راه آهن ما اثر بین المللی ندارد» و « برای تجارت داخلی است» در حالی که ممالک دیگر وقتی راه آهن می کشند علاوه بر احتیاجات داخلی به « تجارت بین المللی» هم نظر دارند و « از روی حساب راه آهن می کشند»ولی راه آهن پیشنهادی ایران این مختصات را ندارد.

بعد بحث را می کشاند به راه آهن تبریز وجلفا و می گوید اگر نه میلیون خرج آن شده باشد و الان هم 12 سال است که راه آهن دایر شده ، این خط باید سالی 900000 تومان فایده بدهد. واین حرف درست را می زند که راه آهن وپروژه های مشابه باید بیش ازاین فایده داشته باشد چون استهلاک سرمایه در آن ها زیاد است و طبیعتا استهلاک زیاد به سرمایه گذاری بیشتر نیازمند است. به سخن دیگر، برای این که راه آهن از حیز انتفاع نیفتد، لازم است هر چند مدت برای حفظ آن سرمایه گذاری بشود. و بعد اشاره می کند به تراکم جمعیت در آذربایجان و می گوید اگر منافع این راه را با توجه به غلظت جمعیت بدانیم آن وقت می توان تخمینی از ساختن راه آهن برای مناطق کم جمیعت به دست آورد. و اگرچه به تخمین و البته در نطق دیگراز ارقام رسمی استفاده می کند و نشان می دهد که راه آهن تبریزجلفا فایده اقتصادی خیلی کمی دارد.

از فقر مملکت سخن می گوید و وظیفه خویش را به عنوان نماینده مطرح می کند و می گوید اگر می خواهیم به واقع راه آهن مطلوبی بکشیم « مجبور به یک تحقیقات ومطالعاتی هستم. باید متخصص راه آهن را بخواهم، یک صورتی از صادرات وواردات بخواهم که وجدان خودم را راضی کنم که رای به این پول- افزایش مالیات- بدهم.

باز بر می گردد به پیشنهاد قبلی اش که حاضر است برای افزایش مالیات رای بدهد به شرط این که « از عایدات انحصارقند بخواهید قند بسازید بنده موافقم. به جهت این که می گویم یک چیزی پیدا می کنیم و برای این که یک چیزی خرج می کنیم برای این که امروز همانطوری که عرض کردم محل احتیاج است» در حالی که به خاطر پائین بودن تمرکز جمیعت، فایده احتمالی راه آهن زیاد نیست.

جالب است کل مالیاتی که قرار است اخذ شود 14 میلیون تومان است ولی ایران در آن دوره سالی 22 میلیون تومان قند وارد می کند وحرف مصدق این است که اگر این پول صرف تاسیس کارخانه قند بشود « هم قند ارزان ترمی شود» و هم ایران پول به خارجه نمی فرستد. اگر مملکت از این راه 14 میلیون تومان عایدی داشته باشد می تواند 7 میلیونش را صرف ساختن راه آهن بکند. و جان کلام مصدق این است که « اگرما این مردم را چاق نکنیم نمی توانیم آنها را بدوشیم» و خوب این سخن، اگر آدم حرف دهن اش را بفهمد، هنوز هم سخن درستی است.
اولین انتخاب مصدق برای هزینه کردن پولی که جمع آوری شده یا قرار است بشود، ساختن کارخانه قند است و اما در مورد مشخص حمل ونقل، به گمان مصدق این کار ایراد دارد که « ما استعداد ایجاد کاری را نداشته باشیم و احتیاجش را هم نداشته باشیم و آن وقت برویم یک کاری بکنیم که برخلاف استعداد واحتیاج باشد» پس، به درستی می گوید « ما باید اول احتیاجات خودمان را زیاد کنیم» و در همین راستا معتقد است که « ما امروز کارهای مهمی در قسمت کامیون بکنیم» یعنی معتقد است که بهتر است به جای راه آهنی که به قول خودش « دررو ندارد» شبکه جاده های شوسه را در مملکت گسترش بدهیم. و در جواب کسانی که خواهند گفت که کامیون و گسترش راههای شوسه هم « خرج» دارد، مصدق می گوید قبول ولی خرجها را با یک دیگر مقایسه می کند. برای خط آهن 40 میلیون پولمان به خارج می رود ( که سالی چهارمیلیون حداقل منفعت آن است» و سالی چهار میلیون هم بودجه راه آهن است. نظر مصدق علاوه براستفاده از کامیون، خریدن « پنجاه اتوبوس مسافرتی» هم هست و بعد اشاره می کند به عدم تمرکز جمعیت و این نکته درست را می گوید که اولا راه آهن ده سال طول می کشد تا تمام شود تازه وقتی که تمام شد برای « مملکتی که هر کیلومتر مربعش 5 نفر جمعیت دارد گمان نمی کنم فایده داشته باشد» واما استفاده از کامیون، « امروز که کامیون را دائر کردیم شروع می کند به تزئید احتیاجات ووقتی که احتیاجات زیاد شد البته فایده می بریم ولی راه آهن در مملکت ما بلامنفعت است». این نکته های مصدق، برخلاف آن چه که معاندان به او نسبت می دهند نه نشانه ضدیت او با راه آهن، بلکه نشان دهنده درک عمیق مصدق از مسایل پایه ای اقتصاد، وبه خصوص اقتصاد ایران است.

و در همین جا به نکته دیگری اشاره می کند که استفاده از کامیون و راه شوسه، اغلب نقاط کشور را به یک دیگر وصل می کند ولی راه آهن فقط به حال کسانی که درکنار خط زندگی می کنند مفید خواهد بود و « آن نقاطیکه دور از راه آهن است آنها که احتیاجاتشان رفع نمی شود آنها باید باز مال التجاره خودشان را با همین وسایل نقلیه [کنونی] حمل کنند و برسانند به خط آهن» و باز بر می گردد به هزینه نسبی این پروژه ها و آن را با وضعیت مالی مملکت می سنجد. و در همین راستا اشاره می کند به راه آهن آذربایجان که با آن همه هزینه، منفعتی ندارد. جالت است که استفاده از کامیون و گسترش راه شوسه را باعث افزایش صادرات می داند و حرفهایش هم درست است. یعنی می گوید « بنده تحقیق کرده ام» که هزینه حمل ونقل کالا کاهش پیدا می کند، سرتان را با ارقام مصدق به درد نمی آورم- ولی وقتی هزینه حمل ونقل کاهش یافت « صادرات ما بخارج ارزان تر تمام می شود ووقتی که صادرات ارزان تر تمام شد خریدارش بیشتر است وپول بیشتر وارد مملکت می شود»- خوب همین جا پیشنهاد می کنم که بعضی از نوشته های امروزین کسانی چون پروفسور پاول کروگمن را درباره « جغرافیای اقتصادی» بخوانید تا به نقش هزینه حمل و نقل در تجارت بین المللی بهتر آشنا بشوید. ولی مصدق دربیش از 80 سال پیش درباره این مهم سخن می گفت. و اما حرف مصدق این است که استفاده از کامیون و اتوبوس و گسترش راه شوسه، بدون این که برای اقتصاد مملکت ضرری داشته باشد، باعث افزایش احتیاجات می شود ووقتی چنین شد « راه آهن هم زودتر فایده می دهد» و در باره پولی که جمع شده است هم نظرش همچنان ساختن کارخانه قند است.

از آن چه که نقل کرده ام مشاهده می شود که نه این که مصدق اهمیت حمل و نقل را نشناسد بلکه به صورت اقتصاددانی آگاه و مسئول خواهان استفاده بهینه از منابع محدود ایران است و به همین خاطر هم می گوید « تصدیق بفرمائید که ما باید یک کاری بکنیم که فایده داشته باشد» می پرسید چرا؟ جواب مصدق اگرچه تلخ ولی راست است« چون ما ملت فقیری هستیم» و حرفش این است که اگر از پولمان استفاده درست نکنیم، راه آهن را هم نمی توانیم تمام بکنیم و « بنده نمی دانم آن نیمه تمام را کی خواهد ساخت»

آقای هدایت به سخنان مصدق در مجلس پاسخ می دهد و در 9 اردبیهشت 1306 چون مصدق از این جوابها قانع نشده است، دو باره بر می گردد به مبحث شیرین حمل و نقل در ایران. من به پاسخ های هدایت دسترسی ندارم ولی از پاسخ مصدق گوشه هائی از آن روشن می شود.

قرارا به مصدق ایراد می گیرند که می خواهد مشوق کامیون بشود و مصدق می گوید « اختراعات جدید وقتی که وارد یک مملکتی می شود بواسطه تجدد خود شان قائم مقام چیزهای کهنه می شوند. خواه آن مملکت حاضر برای قبول آن باشد خواه نباشد» و بعد مثل بجائی می زند از رفتن به عتبات که سابق با اسب و قاطر می رفتند و هم هزینه زیادی داشت و هم وقت زیادی می برد ولی حالا که اتوموبیل آمده است کمتر کسی دیگر با آن وسایل قدیمی رفت و آمد می کند و دلیل اش هم ساده است « صرفه جوئی درزمان، در پول و درراحتی» سبب شد که « اتوموبیل قائم مقام تخت روان شد» و بعد می گوید « ما قبول بکنیم یا قبول نکنیم اتوموبیل در این مملکت هست» و جالب است که دست را می گذارد روی گره گاه مشکلات تاریخی ایران و می گوید « ما باید کاری بکنیم که صادرات ما زیاد شود یا از بعضی واردات مملکت خودمان کم کنیم» و بعد توضیح می دهد که چرا نظر او به این است که دولت کامیون بیاورد. دلیل مصدق هم چیزی است که این روزها به آن می گوئیم economies of scale یا صرفه های ناشی از مقیاس بزرگ، یعنی اگر دولت راسا به خرید کامیون دست بزند چون می خواهد تعداد زیادی کامیون را یک جا بخرد می تواند قیمت پائین تری بپردازد و حرفش درست است « پس این صرفه جوئی باعث می شود که واردات مملکت کم شود» و اگر هم این خدمات را دولت ارایه بدهد این کار باعث می شود که « مخارج عمومی کمترمی شود».

هدایت در جواب مصدق می گوید که اگر راه آهن بد بود چرا دیگران کشیده اند و بعد از روسیه مثال می زند. درپاسخ باید گفت که اولا مصدق هیچ گاه نگفت که راه آهن بد است بلکه با توجه به وضعیت مالی و احتیاجات مملکتی ساختن آن را در آن زمان و از آن مهم تر، درآن مسیر نامطلوب خواند و از آن مهم تر به درستی می گوید که روسیه از ساختن راه آهن « نظریات سیاسی داشت. نظریات نظامی داشت» وشواهدش را هم ارایه می دهد و بعد می گوید که ما درایران از « نقطه نظر اقتصادی می خواهیم راه آهن بکشیم و از نقطه نظر اقتصاد باید به بینیم راه آهنی که می کشیم فایده دارد یا نه؟». به بررسی راه آهن تبریز می پردازد به یک گزارش رسمی در آن باره اشاره کرده از سوئی به هزینه هائی که باید بشود می پردازد و از سوی دیگر، درآمدهارا با هزینه های ساخت راه آهن در نظر می گیرد و این البته کاری است که در همه موارد باید انجام بگیرد. براساس ان گزارش رسمی، برای ترمیم راه آهن تبریز هزینه زیادی لازم است چون تراورس ها پوسیده اند به حدی که « دوستدار با سهولت می توانست آنها را با دست متلاشی کند»و بعد اشاره می کند به احتمال تصادف واز ریل خارج شدن قطار « مخصوصا چرخهای لوکوموتیف یاس آور است بطوریکه هیچ وقت اطمینان کامل از وصول قطار به مقصد نیست».و اما از درآمدها، کل درآمد راه آهن برای سه سال 1300-1303 فقط اندکی بیشتر از 33000 تومان بود و این نکته درست را می گوید که راه آهنی که ده میلیون خرج برداشته ولی در سه سال فقط 33000 منفعت دارد، روشن است که علت ساختن اش اقتصادی نیست. یا صریح تر گفته باشم، امکانات محدود مملکت هدر رفته است و پروژه توجیه اقتصادی ندارد.

هم چنین هدایت به مصدق ایراد می گیرد که براساس برآوردهائی که در وزارت فوائد عامه وجود دارد، هزینه برنامه مصدق 45 میلیون تومان است. از بد اقبالی هدایت مصدق هم آن برآوردها را دیده است و می گوید، عدد ایشان درست است ولی در آنجا صحبت از ساختن 17021 کیلومتر راه شوسه است که هزینه اش 45 میلیون تومان می شود ولی اگر به جای راه آهن پیشنهادی از بندر جز تا محمره- این مسیر را شوسه کنیم « بیش از دوسه میلیون الی چهار میلیون خرج نخواهد داشت» یعنی مسافت بندرجز به محمره که فقط 1670 کیلومتر است سه چهار میلیون بیشتر هزینه نخواهد داشت، « بعلاوه ساختن خط آهن از بندر جز به محمره ماراازسایر خطوط شوسه بی نیازنخواهد کرد».
این سئوال اساسی را مطرح می کند که « اگر ما ازمحمره الی بندر جز راه آهن داشته باشیم آیا می توانیم بگوئیم همین برای ما کافی است و دیگر خط شوسه لازم نداریم» پاسخ به این پرسش مصدق روشن است. البته که منفی است و نکته سنجی های زیبائی دارد.

- ساختن راه آهن ده سال طول می کشد، « در این مدت هم مجبوریم همین راه از محمره الی بندر جز را با اتوموبیل و گاری حرکت کنیم» تازه وقتی که این راه آهن ساخته شد، نیاز به راههای شوسه هنوز خواهد بود « در صورتی که اگر با 45 میلیون تومان تمام راه های ایران را شوسه بکنیم و درظرف ده سال هم این کار را بکنیم هر سالی 4.5 میلیون [هزینه] می شود»
خوب فایده این کار در چیست؟
اولا « تمام راه های ما شوسه می شود»
« یک مرتبه خرج نمی شود»
« تمام خرج هم در خود ایران می شود»
ولی در باره راه آهن، هر مقدار که خرج بشود « نصف اش به خارج خواهد رفت» و تازه پس از همه این مصائب، « یک خط آهنی خواهیم داشت از بندرجز به محمره» در حالی که« اگر تمام خطوط ایران را با 45 میلیون شوسه کنیم» آن وقت « بوسیله سرویس اتوموبیل و کامیون می توانیم تمام موسسات جدید را در مملکت ایجاد کنیم». هدایت در پاسخ مصدق می گوید که صنیع الدوله نیز با همین نقشه کنونی موافق بود و باز مصدق ناچار می شود که یک بار دیگر تکرار کند که « گمان نمی کنم کسی با راه آهن مخالف باشد» ولی باز تکرار می کند که « برای وضعیت فعلی مملکت ما هم کامیون بهتر است» و بعد شکوه می کند از سوء استفاده از « افکار عمومی» و دنباله همان ارجاع به صنیع الدوله را می گیرد و باز می رسد به یک برخورد اقتصادی به ساختن راه آهن درایران. با توجه به آن چه که تا کنون در جلسات دیگر گفته بود ادامه می دهد که « ما می خواهیم راه آهن بکشیم باید طوری بکشیم که هروقت خودمان می خواهیم از آن استفاده کنیم و هروقت که خودمان نخواستیم بوسیله دیگران از آن استفاده کنیم.» و بلافاصله این پرسش اساسی را پیش می کشد که « خوب دیگران به چه ترتیبی از راه آهن ما استفاده خواهند برد؟» و برای جواب به این سئوال، می پرسد، « امروز اگر کسی بخواهد از اروپا بایران بیاید از کجا می آید؟ آیا از غرب میآید میرود به شرق یا از شمال شرقی میآید به غرب». تا آنجا که به مصدق مربوط می شود « راهی که اروپا را بآسیا متصل می کند همین است. که از غرب بیایند و بشرق بروند» و البته اگر ایران بخواهد راه آهن را بمسافرین اروپائی و مال التجاره آنها کرایه بدهد « باید طوری باشد که از غرب بشرق برود ولی راهی که دراین نقشه معین شده دررو ندارد» و حرف نهائی اش این است که « راهی که فعلا دولت درنظر گرفته برخلاف مصالح اقتصادی است». درپاسخ به ایرادات مصدق در مجلس یکی از روزنامه های آن وقت تهران مدعی شد که « اگر ما ازخارج پول قرض کنیم و راه آهن بسازیم بهتر است زیرا پولی که درجریان مملکت هست از جریان نمی افتد و برای مملکت مضر نیست». مصدق درپاسخ می گوید که « این حرف صحیح است» ولی، این صحیح بودن یک شرط خیلی مهم دارد، که « آن پولی که ما از خارجه میگیریم بدون فرع باشد» والبته می دانیم که قرض گرفتن بدون فرع نیست، یعنی باید بهره ای یا نزولی پرداخت و البته که « وقتی که ما با فرع مجبوریم پول قرض کنیم صرفه نخواهد داشت» و مثال عددی می زند که « مثلا اگر ما هشتاد میلیون پول از خارج قرض کردیم خود این مبلغ درسال شش میلیون تنزیل خواهد داشت» و « در ظرف ده سال ما سالی شش میلیون باید تنزیل بدهیم و برای ما صرفه نخواهد داشت». به گفته مصدق پولی که در مملکت هست معادل با چهارده میلیون است و نظر او هم این است که اگر بخواهند با این پول ناچیز این پروژه را آغاز کنند، یعنی « اگر ما این چهارده میلیون را بیک مصرفی رساندیم که فایده نداشت و در توی خاک کردیم و قائم مقام پول نشد و بخارج رفت و فقط آهن با آن خریداری شد در حقیقت ما خودرا بجائی نرسانده ایم. در آن وقت نه تنها این چهارده میلیون خواهد رفت بلکه ریش ما گیر خواهد افتاد و ناچار خواهیم بود یک مبالغ دیگری هم خرج کنیم» و بعد این نکته کلیدی را دارد که « برای.... مملکتی که فقیر شد و پول نداشت وقتی که می خواهد قرض بکند هرجور تحمیلی را باو خواهند کرد و همه اینها مربوط به فقر است»

پیشتر هم گفته ام، وقتی به این دیدگاهها فارغ از گرایشات سیاسی و پیش داوری های عقیدتی نگاه می کنیم، به گمان من روشن می شود که پای استدلال اقتصادی موافقان این طرح در ایران آن روز سخت چوبین بود و می لنگید. البته که ملاحظات سیاسی و غیر اقتصادی، و حتی می گویم خودکامگی حاکمیت موجب شد تا این راه آهن غیر اقتصادی کشیده شود. ناتوان از پاسخ گوئی به ایرادات جان دار اقتصادی مصدق به این طرح کذائی، شماری از ناظران با تحریف دیدگاه مصدق اورا به مخالفت با « راه آهن» متهم کرده اند، که همان گونه که در صفحات پیش دیده ایم تحریف آشکار نظر مصدق در باره راه آهن است.

ولی روشن بود كه مجلس و دولت گوششان به این پیشنهادات بدهكار نبود. ظاهرا كشیدن راه آهن از بندر جز به محمره راهی بود كه باید كشیده می شد. این كه كشیدن این راه برای اقتصاد ندار ایران صرفة اقتصادی نداشت، به رضاشاه و وكلای انتصابی مجلس چه ربطی داشت؟ شاید بتوان گفت كه به قول معروف، « آنها نوكر خان بودند، نه بادمجان» و منافع سوق الجیشی خان این چنین اقتضا می كرد. مگر آن مداخلات علنی در انتخابات به نفع مملكت بود؟ و مگر كسی به هشدارهای دردمندانة مصدق و دیگران گوش داد؟ مگر در تمدید قرار داد شركت نفت به آن صورت وواگذاری زمین به شركت از «جریب» استفاده - سوء استفاده - نكردند و بعد معلوم شد كه منظورشان به واقع «هكتار» بود. در عرف نظام حاكم بر جامعه «جریب» پانصد ششصد ذرع بود ولی هكتار هزار ذرع و بعد روشن شد كه در كل چهارده میلیون و هفتصد هزار ذرع زمین به كمپانی بخشیدند كه از كل منطقه [ آبادان] بیشتر بود و مدرس به طعنه بر آمد كه «از اهواز هم باقی می آوریم» (ص 131). و بعلاوه بعد روشن شد كه دولت «تجدد طلب» رضا شاه گشاده دست تر از متن قرار داد دارسی عمل كرده است. چون بر اساس آن قرارداد، دولت تنها می توانست اراضی بایر را برای ساختن بنا و بكارگرفتن ماشین آلات به كمپانی ببخشد ولی حضرات «زمین های دایر» را هم به كمپانی بخشیده بودند!

البته عمده ترین مباحثات مصدق در رد طرح راه آهن سراسری كه توجیه اقتصادی نداشت در مقالة «راجع به راه آهن ایران : نظریات مهندس كاساكوسكی» آمده است كه به صورت مقاله ای تنظیم شده بود كه در آن زمان به دلایل كاملا روشن اجازه انتشار نیافت و منتشر نشد. تنها به اشاره می گذرم كه مصدق در تنظیم این نوشته، به روشنی نشان داد كه ساختن راه آهن سراسری اگر توجیهی داشت، آن توجیه اقتصادی نبود. با این همه، حتی در مجلس دست چین شدة رضا شاهی، مصدق با ادله و شواهد بسیار كوشید شاید كل برنامه را در مسیر دیگری كه با منافع مملكت سازگاری داشت بیاندازد كه متاسفانه موفق نشد ولی در ضمن، این شهامت را داشت كه در همان مجلس برای ثبت در سینة تاریخ بگوید، «من بعقیده خودم این رای را كه این خط كشیده شود و باین طرف برود خیانت و بر خلاف مصالح مملكت می دانم» ( ص180).

برگردم به اقتصاد راه آهن سراسری وبطور خلاصه دلایل کوساکوفسکی را هم ارایه نمایم. جالب است که در همان موقع، وزارت فوائد عامه از فرنگ مهندس کاساکوفسکی را درخدمت داشت که او هم در دومقاله به این مقال پرداخته بود مباحث او تکنیکی تر است ولی نتایجی که می گیرد تائید کننده دیدگاه مصدق است. مصدق البته ابراز تاسف می کند که از این مقاله ها تا خرداد 1307 بی خبر بوده است و بلافاصله اضافه می کند که اطلاع از آن تنها برای منفعت شخصی بود و « الا هیچ دلیل و منطقی اکثریت را متقاعد و از رائی که داد منحرف نمی نمود»[2] خلاصه ای از نظریات کاساکوفسکی را به دست می دهم تا روشن شود که حتی وزارت فوائد عامه هم از ماوقع- یعنی از اقتصادی نبودن راهی که دولت درفکر ساختن اش بود- خبر داشته است ولی شیوه اداره خودکامه امور درایران اجازه نداد که به این مباحث توجه نمایند. به نظر کاساکوفسکی اول باید « خط اصلی» ایجاد شود و بعد « خطوط فرعیه» اضافه شود و بعد راه آهن را تشبیه می کند به ستون فقرات بدن که تنها وقتی که درست باشد، تعادل بدن حفظ می شود. درباره راه آهن پیشنهادی دولت می گوید، که خط بندر جز - محمره دو بخش دارد. بندرجز- طهران که دارای « اهمیت خصوصی و محلی» است ولی بخش جنوبی، یعنی « طهران- محمره ... شامل هیچ کیفیت و خصوصیتی نیست». دلیل اش هم این است که بر خلاف ادعای مدافعان که این راه را « بهترین» می دانند، « راه نزدیک صادرات و واردات نواحی بحر خزر- بازار اروپا و یا بالعکس خط پهلوی- موصل- اسکندرون است» . به اعتقاد او ، این راه صرفه اقتصادی ندارد و بهترین راه حمل امتعه نواحل سواحل بحرخزر به بازارهای اروپا نیست. به نظر کاساکوفسکی « چقدر مصنوعی و برخلاف طبیعت خواهد بود اگر بارهای شمالی تقریبا 1400 کیلومتر بطرف جنوب با راه آهن حمل شود و از آنجا مجددا بوسیله کشتی ها عربستان را دور زده بدریای مدیترانه برسد». و بعد همانند مصدق می رسد به فقر ایران و می گوید راه آهن در کشوری چون ایران وقتی توجیه دارد که دو خصلت داشته باشد:
- با آبادانی مملکت توافق داشته باشد.

- با ارتباطات بین المللی هم وفق دهد تا بتواند امتعه خارجی را از مملکت عبورداده جلب ترانزیت نماید.
چرا تجارت ترانزیت در ایران این همه مهم است؟ برای این که « عبور ومرور داخلی بخودی خود چندان زیاد نیست» و برای این که راه آهن بتواند بوجود خود ادامه دهد باید « بقدر کافی برای آن بار تدارک نمود». و بعد گریز می زند به تاریخ که تمام راههای کاروان رو سابق بین هندوستان و اروپا از ایران می گذشته است و بعد از بازشدن کانال سوئز، ازاهمیت بین المللی ایران کاسته شد. برای راه آهن لازم است یک سرش دریای مدیترانه و در سر دیگر اقیانوس هند باشد و به نظر او هر راهی که « محدود بحدود مملکت می باشد نه فایده مستقیم خواهد داشت و نه موجب تزئید تجارت خواهد شد و نه مسئله حمل ونقل را برای ایران حل تواند نمود». این مهندس فرنگی نیز همانند مصدق، مدافع گسترش راههای شوسه درایران است و اما اگر هم قرار است راه آهن کشیده شود، باید خط چاه بهار- قصر شیرین باشد که در موصل به راه آهن بغداد متصل و از آنجا به بندر اسکندرون منتهی خواهد شدو به این ترتیب، مدیترانه به دریای عمان وصل می شود.

نکات جالبی مطرح می کند که بهترین بندر ایران برای توسعه چاه بهار است و دلایلش را می گوید و اشاره دارد به این که خط پیشنهادی و درواقع آن چه که ساخته بودند دو ایراد داشت. از شمال به بندر جز ختم می شد که به دریا راه نداشت و در جنوب هم می رسید به محمره که در خلیج فارس واقع است درآنجا هم « عمق آن کم است و هم بواسطه صحرای عظیم عربستان از دسترس دنیا دور است» به گفته نویسنده، محمره، عیب دیگری هم دارد، یعنی « از دماغه مدخل شط العرب فقط وقتی کشتی های اقیانوس پیما می توانند عبور کنند که آب بالا ایستاده باشد». به دلیل عمق کم، کشتی های بزرگ در 4 یا 6 کیلومتری محمره مجبور به توقف اند و کشتی های کوچک هم « « در فاصله نیم کیلومتری لنگر می اندازند ولی درموقع طغیان رود کارون ( اوایل بهار) توقف کشتی ها غیر ممکن است» و ادامه می دهد، وقتی که کشتی ها نزدیک ساحل نرسند، « باید دو دفعه مال التجاره را بار گیری کرد که هم مستلزم خرج زیاد و هم تکرار بارگیری اغلب موجب فساد مال می شود». از همه این نکات گذشته، تجارت این مسیر مقدار قابل توجهی نیست. آن بخشی که مربوط به خوزستان است « با بودن رود کارون به راه آهن محتاج نیست» و بارهای « شرکت نفت جنوب هم که در گمرک محمره وارد می شود و با وسایل نقلیه شرکت مزبور حمل می گردد» و اگر « تمام بارهای بنادرجنوب هم جمع شود به 50 هزار تن بالغ نمی گردد». به نظر کاساکوفسکی راه آهنی که فقط برای مصارف داخلی ایجاد شود و تزاتزیت اروپا و هند را جلب نکند، « نمی توانند مخارجی را که برای ساختمان آنها می شود جبران نمایند».

و می نویسد « بدون ادعای غیب گوئی» می توان از پیش گفت که « هرگونه امیدی برای ملت و دولت راجع به تسهیل حمل امتعه ایران بواسطه راه محمره قطعا مبدل به یاس خواهد گردید» و پس از صرف « سرمایه گزافی اسباب بهبودی اقتصادی نخواهد شد و بربودجه مملکت نیز بار سنگین خواهد بود وعاقبت دراصل مسئله اهمیت راه آهن برای ایران در افکار عمومی سوء اثر خواهد بخشید» . کاساکوفسکی به نکته جالبی اشاره می کند که ساختن راه بندرجز- محمره که به نظر او توجیه اقتصادی ندارد، اگر « در وحله اول قرار دهیم» مملکت را از ساختن خطوط دیگری که «بتوانند مخارج خود را جبران نموده منابع عایدی تازه برای مملکت تشکیل دهند از قبیل خط ترانزینی اروپا- هندوستان یا خط پهلوی- مدیترانه بکلی محروم می سازیم. به نظر او ساختن راه آهن مناسب نه فقط تاخیر احداث سایر خطوط نمی شود بلکه « بواسطه منافع خود» ساختن « خطوط دیگر را تسریع خواهد کرد». البته کاساکوفسکی خواهان مشارکت « سرمایه چند ملتی از ملل اروپا در عملیات راه آهن» ایران است و معقتد است که منافع مشترک ترکیه و هندوستان در « ترویج عبور اجناس ترانزیت توسط راه آهن های آنها، کلیه شرایطی را که برای « حسن عمل خط آهن ایران لازم است بوجود آورده و کاملا تامین خواهد کرد». مخارج راه آهن اسکندرون- دزداب را 100 میلیون تومان تخمین می زند و اگر بخواهند چاه بهار را هم آماده کنند، تا پذیرای تجارت ترانزیت بشود، کل هزینه 128 میلیون تومان می شود. اگر قرار باشد این راه به خط آهن بغداد وصل شود، از قصر شیرین تا موصل هم هزینه دارد و در این حالت کل مخارج 143 میلیون تومان می شود که برای ایران کمی زیادی زیاد است. اگر در مشارکت با دیگران این راه را بسازند، و سهم ایران یک سوم باشد که می شود 48 میلیون تومان و اگر مدت ساختن هم 6 سال باشد، هزینه سالانه می شود سالی 8 میلیون تومان ولی اگر ایران به تنهائی بخواهد این همه را بسازد، « عایدات انحصار قند به تنهائی کفایت نمی کند» و یکی از راهها این است که مدت را طولانی تر بکنند که منطق اقتصادی اش به نظر کاساکوفسکی درست نمی آید. دلایل کاساکوفسکی برای مشارکت با دیگران جالب است.
- اگر دیگران هم شرکت کنند چون بخشی از سرمایه در داخل ایران صرف می شود نتیجه، « بهبودی اوضاع اقتصادی» خواهد بود.

- چون راه تراتزیت است، شرکت دیگران مشوق تراتزیت بیشتر و در نتیجه درآمد بیشتر است.
- چون ایران در ساختن راه آهن تجربه ندارد، « خوبست که با سرمایه خارجی تجربیات ملل دیگر هم جلب شود تا مملکت از هر دو منتفع گردد».

دریغ و افسوس که نه به نظریات مهندس وزارت فوائد عامه عمل کردند ونه مباحث جان دار مصدق را به گوش گرفتند.

[1] همه آنچه که نقل می کنم از: نطق ها و مکتوبات دکتر مصدق در دوره های پنجم و ششم مجلس شورای ملی» است که در 29 اسفند 1349، از سوی انتشارات مصدق منتشر شده است.
[2] به نقل از: نطق ها و مکتوبات دکتر مصدق در دوره های پنجم و ششم مجلس شورای ملی» 29 اسفند 1349، انتشارات مصدق، ص 188- 199. همه نقل قولهای که می آید از این صفحات است.



Comments: Post a Comment
 
Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com

This page is powered by Blogger. Isn't yours?