<$BlogRSDUrl$>

نیاک - یادداشتهای احمدسیف
 

Monday, August 11, 2008


ازکردار ملایان در ایران قدیم 


« محله دولت: شیخ حسین نام معروف به حسین بلبل که از الواط و اشرار و قماربازهای این شهر است شب گذشته جمعی ا زالواط و اوباش را در خانه اش مهمان کرده و مجلش شرب و قمار ترتیب داده بود اواخر شب به واسطه مستی درسرپول قمار نزاعشان شده بنای زد وخورد را گذاشته داد و فریاد می زیاد می کردند به طوری که اهل محل به اجزای پلیس شاکی شده بودند. پلیسها می روند که از واقعه مستحضر شده آنها را ساکت نمایند حضرات بنای فحاشی و شرارت را گذارده بودند به هرجهت ایشان را ساکت می کنند. چون شیخ مذکور معمم است مراتب به جناب وزیر نظام نوشته شد که از طرف حکومت بفرستد او را بگیرند و قدغن گردید اجزای پلیس آن الواط را بگیرند تنبیه شوند» ( گزارشهای نظمیه، دوم 508)
درمحله عودلاجان بین دو نفر اختلافی پیش می آید برسرپول، شاکی به وزارت عدلیه عارض می شود و سرانجام حل وفصل ادعا به محضر جناب آقا سید عبدالله [ بهبهانی] رجوع می شود. شاکی چند شاهد معرفی می کند و یکی از این شاهدان « شیخ ابوتراب مکتب داربوده است»
« آقاسید عبداله از او سئوال می کند و مشارالیه می گوید که میرزا حسن [ متهم] دویست و پنجاه تومان طلب محمود بیگ [ شاکی] را نزد من اقرارکرده و مقروض او است. میرزا حسن می گوید آقا از این شخص سئوال کنید که میرزا حسین را می شناسی آقا سئوال می نماید شیخ جواب می دهد بلی می شناسم مدتهاست با من رفیق است. میرزا حسین می گوید اهل این مجلس کدام یک میرزا حسین است. مشارالیه نگاه کرده می گوید در این مجلس نیست ، شهادت جعلی اوواضح می شود آقا به مامورین دیوان عدلیه حکم نموده اوراکشیده نزد جناب عضدالملک برند تنبیه شود. بعد جمعی توسط کرده آقا فرستاد اورا مراجعت و توبه داده که من بعد شهادت دروغ ندهد» ( دوم 524)
« چالمیدان: دیشب جمعی از اهل محله به رئیس محله شاکی شده بودند که پاشاخان پسرمحمدعلی خان قاجار فاحشه به منزلش برده و حاجی سید احمد نام معمم درویش مآب هم آنجا است. مست شدند و می خواهند فاحشه را تلف نمایند و هنگامه بزرگی برپاکرده اند اجزای پلیس رفته سید را به آن حالت مستی گرفته به اداره آوردند اظهارمی دارد که محض عداوت همسایه ها متهم نمودند مراتب به جناب عضدالملک نوشته و قدغن شد اشخاصی که در آنجا بودند حاضر نمایند تا تحقیقات لازمه بشود» ( دوم 540)
« دیگر آن که یک نفر از طلاب سروستانی عاشق پسرحاجی میرزا محمد حکیم باشی بوده و مبالغی هم خرج آن پسره کرده بود. پسرحکیم باشی برادرخودرا مانع می شود که با آن طلبه مراوده داشته باشد. آن طلبه از شوری که داشته با تپانچه خود را می زند و هنوز نمرده است» ( وقایع اتفاقیه، تهران 1362، ص 152)
« سنگلج
مسجد چاله حصار آقا سید محمد رضا پسر مرحوم آقا سید صادق نماز خوانده و بعد به منبر رفته قدری احادیث واخبار بیان نموده در ضمن از اعیان و اشراف و متمولین تکذیب و مذمت زیاد کرده که پول زیاد جمع کردند و خمس و زکات نمی دهند و رباخوار هستند. اگرخمس بدهند سادات چرا این قدر فقیر و پریشان می شوند و بعد رو به طرف زنها کرده گفته بود زنها پنج ساعت به غروب مانده مسجد می آئید تمامش ا ز دنیا حرف می زنید و مثل آورده بود که خداوند ماری خلق کرده که سرش در آسمان هفتم و دمش در زمین هفتم است این مار برای اشخاصی است که در مسجد حرف می زنند و غیبت می کنند...» ( دوم، 724)
« جناب امام جمعه صبیه مقرب الخاقان معزالملک را به جهت پسرخود معین الشریعه گرفته جناب امام جمعه چهارده شبانه روز مجلس عیش گرفته است. هرشب و هرروز ولیمه می دهند از هرصنفی از علما واشراف و خوانین و کسبه و غیره را وعده خواسته است...» ( وقایع اتفاقیه، ص 283)
« دیگر آن که دربیرون دروازه سعدی، سربازی با فاحشه ای را بهم گرفته بودند، می برند پیش حاجی سید علی اکبر [ فال اسیری]، ایشان ضعیفه را حد شرعی می زنند و بعد از آن خود حاجی سید علی اکبر فاحشه را بجهت خود صیغه تزویج خوانده نگاه داشته اند» ( وقایع اتفاقیه ص 523)....به احتمال زیاد، ادامه دارد



Comments: Post a Comment
 
Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com

This page is powered by Blogger. Isn't yours?