<$BlogRSDUrl$>

نیاک - یادداشتهای احمدسیف
 

Thursday, July 31, 2008


سرطان رشد 


نوشته: گوستاوو ایسته وا

22 نوامبر 2007
تنها پس از تراژدی هائی از قماش آن چه که در طبسکو- در مکزیک- اتفاق افتاد، می توانیم در باره بیانیه مرکزی مذهب مسلط تازه، یعنی هدف رشد اقتصادی روزافزون، بطور عمومی بحث کنیم. تبلیغات 50 ساله، باورهای تعصب آلود اقتصاددانان را به صورت یک پیش داوری در آورده است. بدون گفتگو، می پذیریم که رشد اقتصادی روزافزون بسیار مطلوب است. ولی اکنون دیگر زمانش فرارسیده است تا این وسواس مهلک را کنار بگذاریم.
دست یافتن به بیشترین رشد اقتصادی و رشد جمعیت، به نظر می رسد که یک اصل براساس منطق عامیانه باشد. ولی این گونه نیست. بسیاری از چیزها تارسیدن به اندازه معقول خود باید رشد کنند، گیاه، جانوران، انسانها. ولی وقتی یک چیزی به اندازه درست اش رسید، ولی به رشد خویش ادامه داد، آن برآمدگی، این قلنبگی را سرطان می نامند. بسیاری از چیزهائی که همراه رشد اقتصاد رسمی بیشتر می شوند، به واقع نوعی سرطان اجتماعی هستند. سفته بازی افزایش می یابد، تولید غیر معقول و یا مخرب بیشتر می شود. فساد واسراف بیشتر می شود. همه این ها به هزینه آنچه که باید به واقع رشد کند، یعنی عدالت اجتماعی و بهبود وضعیت اکثریت مردم- رشد می یابند.
درهمه کشورها، چیزهائی هست که اندکی زیادی رشد کرده اند که باید کوچکتر بشوند و چیزهای دیگر که به اندازه کافی رشد نکرده اند و یا باید برای رسیدن به آنچه از نظر اجتماع مقبولیت دارد، رشد کنند. یک نرخ رشد بالای اقتصادی که با تغییر تولید ناخالص داخلی اندازه گیری می شود طبق عادت، انگار رشد چیزهائی را منعکس می کند - یک سرطان اجتماعی ناب- که تا به همین جا بسیار بزرگ است و نزول آن چه که باید رشد نماید.
نتیجه رشد اقتصادی معمولا عکس آن چیزی است که وعده می دهد . رشد اقتصادی به معنای بهبود وضعیت، اشتغال بیشتر برای مردم و یا حتی کارآمدی بیشتر دراستفاده از منابع نیست. کاملا بعکس، رشد اقتصادی موجب فقر، ناکارآمدی و بی عدالتی می شود. شواهد تاریخی زیادی در دفاع از این ادعا وجود دارد. این که هم چنان به رشد اقتصادی بالاتر به عنوان یک هدف اجتماعی بنگریم حماقت محض است. چنین کاری یا نتیجه ندانستن ذهن های ساده است یا نشانه کلبی گری است و یا ترکیبی است از این دو.
نزدیک به 40 سال پیش پاول استره تین در پژوهشی که برای سازمان کار جهانی انجام داد، بطور اساسی رابطه بین رشد اقتصادی و گسترش بی عدالتی را مستند کرد. او نشان داد که رشد بیشتر، با فقر بیشتر همراه است و یک رابطه علت و معلولی بین این دو وجود دارد. او هم چنین نشان داد که که « اثر نشر به پائین» معروف- یعنی این ایده که ثروت رفته رفته نصیب اکثریت شده و وضعیت شان را بهبود می بخشد، یک پنداربافی بی اساس و منحرف کننده ای است.
تمرکز همه کوشش های اجتماعی بررشد اقتصادی هدف واقعی را کتمان می کند، یعنی ثروت و غنا برای تعدادی معدود، به هزینه فقر عمومی شده و نابودی میراث های طبیعی ما. این نتیجه به دشواری می تواند منطقی باشد چون وسواس اقتصاددانان کار بیشتری نمی کند مگر این که آن چه که برای زندگی سرمایه ضروری است را به همه جامعه کلیت می دهد. اگر سرمایه رشد نکند، می میرد و این منطق است که بطور نامحدود ادامه می یابد. به همین دلیل، دفاع از این وسواس، یعنی دادن چک سفید به رهبران بازار و یا دولت تا آنها آن چه را که دوست دارند در پوشش رفاه اکثریت انجام بدهند، ولی این رفاهی است که به نظر نمی رسد با ادامه این راه دست یافتنی باشد.
ما نیاز داریم تا مفهومی تازه ازنسبیت ها را کشف کنیم که به واقع شکل دیگری از منطق عامیانه است، یعنی آن منطقی که در جماعت وجود دارد. مبارزه برعلیه یک فرهنگ هرزدادن، مصرف زدگی، نابودی و بی عدالتی و برعلیه فرهنگی که گرم شدن کره زمین را به بار آورده است که این روزها بسیاری از فجایعی که در نتیجه مسئولیت گریزی اتفاق می افتند، به آن ربط داده می شود. ما می توانیم کنار گذاشتن مسئولانه و منطقی هرآن چه ای را که غیر ضروری است ولی تحت پوشش اهداف عملی اجتماعی اتفاق می افتد، احیا کنیم و برای همیشه این بت پرستی رشد اقتصادی را کنار بگذاریم.
زمان آن رسیده است که در باره منافع رشد منفی تبلیغ کنیم و بطور وضوح توضیح بدهیم که ما چه می خواهیم. برای نمونه، ازبخش های منطقی و مولد و کارآمد، مثل اکثریت کسانی که در « بخش غیر رسمی» تولید می کنند، حمایت کنیم. این البته به این معناست که باید به جای حمایت از تولید کنندگان غیر کارآمد غول پیکر، برروی تقویت ظرفیت تولیدی اکثریت تاکید کنیم. کابوس اقتصاددانان، یعنی کاهش تولید ناخالص داخلی، برای اکثریت مردم اتفاقا مفید تر خواهد بود.
وقت آن رسیده است که این جنون غالب را متوقف کنیم. بعضی چیزها نیاز دارند رشد کنند و بعضی چیزها هم باید کوچکتر بشوند. بگذاریم ظرفیت ما برای پایدارماندن خودمان و خودمختاری اساسی ما رشد کند. بگذاریم که بیان و فضای تجربه آزادی و نوآوری رشد نماید. بگذاریم فرصت ها برای زندگی خوب چند برابر بشود، براساس آن چه که هرفردی و هرفرهنگی زندگی خوب را تعریف می کند. و برای امکان پذیرکردن آن، بگذاریم سنگینی بخش رسمی اقتصاد که ازهمه ما بهره کشی می کند و تحلیلمان می برد- از طریق همه آن چه هائی که با زندگی خوب برای همه تناقض دارد و یا باعث نابودی طبیعت می شود-کمتر شود
اصل مقاله را دراینجا بخوانید



Comments: Post a Comment
 
Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com

This page is powered by Blogger. Isn't yours?