$BlogRSDUrl$>
نیاک - یادداشتهای احمدسیف | |||
Thursday, August 14, 2008« شخص ملا اسماعیل نام سروستانی طلبه درمدرسه خان، شغل او این بوده که صیغه به مردم می داده است. دراین اوقات روزی دو ضعیفه در حجره او بوده اند. نائب فراشخانه نواب مستطاب والا احتشام الدوله درمدرسه می رود دو ضعیفه را در منزل او می بنید. می فرستد چند فراش می آیند ملااسماعیل را با آن دو زن میگیرند و میبرند. درراه یکی از آن دو زن معادل ده تومان تعارف می دهد به نائب فراشخانه و خود را مستخلص می نماید. ملااسماعیل یک زن دیگر را به حضور برده نواب معظم الله اولا ملا اسماعیل را چوب زیاد می زند. بعد از آن حکم می فرمایند که ملا اسماعیل را مهار بکنند درکوچه و بازار بگردانند. توسطی از او می نمایند. از مهارکردن می گذرند و لیکن عمامه شال او را به گردن او می اندازند در کوچه و بازار می گردانند و آن ضعیفه را هم گلیم پیچ می کنند و بسیاری او را می زنند و رها می کنند» ( وقایع اتفاقیه 64)
این روایت هم در« خاطرات حاج سیاح یا دوره خوف ووحشت» (تهران 1346) آمده است. حاج سیاح دریک فاصله 18 ساله ازایران به دور بود و سرانجام در مرداد 1256 که 30 سال از سلطنت ناصرالدین شاه می گذشت وارد ایران شد و این بار درداخل ایران به سیاحت پرداخت و مشاهداتش را در این کتاب به راستی بی نظیر و به نسبه قطور- 633 صفحه ای- نوشت. تنها شهری که مشاهداتش با دیگر مناطق تفاوت داشت، قوچان بود.درقوچان به دیدن شخصی به نام شجاع الدوله رفت که زمانی حاکم شهر بود و اینک بقیه داستان: «.... از وضع و حرکت من سئوالات کرد. جواب گفتم. پس از قوچان پرسید " چگونه می بینید؟" گفتم " بهترین جاهای ایران است که مردم از جان و مال خود ایمن هستند لکن اگر تربیت هم می شدندبسیار خوب می شد. تصدیق کرد. من ازایشان سئوال کردم که " چگونه است درایران که جای امن و راحت نیست اینجا مردم آسوده اند؟" گفت" اغلب فساد و ناامنی و شرور از طرف ملاها و خانه بست کردن ایشان و مداخلات ایشان است بتمام امور. مردم آدم می کشند، دزدی می کنند، هرفسق و فجور می نمایند آقایان همه نحو حمایت و توسط می کنند. حکام هم نمی توانند بکار صحیحی اقدام نمایند چون هزار قسم تهمت و تکفیر و بلاها بسرشان می آرند. اینجا هم همین طور بود من دیدم دیگر اندازه و حد یقف برای اینها نیست و تمام امور مختل شده، اختیارجان و آبرو و مال مردم درنوک قلم ایشان است و خیلی ارزان تلف می شود قضیه ای اتفاق افتاد که من دیگر نتوانستم اغماض نمایم. ایستادگی کردم تا نفوذ ایشان را بدرجه ای کم کرده خودم و مردم را آسوده ساختم. تفصیل این است که زنی باسم این که من سیده ام در اینجا دلاک نسوان شده و در حمام زنانه خدمت می کرده و بنام سیده اجرت مضاعف می گرفته. یک سال به این نحو گذشت روزی زنی نزد من آمده گفت" عرض خلوت محرمانه دارم" محرمانه پرسیدم " مطلب چیست؟" گفت، " این زن که می گوید سیده ام و دلاکی زنان می کند زن نیست، مرد است خودرا بشکل زن درآورده، من خودم دیدم در خلوت حمام بزنی نزدیکی کرد. مرا نگاه دارید اورابرای تحقیق بیاورید. درولایت اسلام با وجود سرکار چنین کاری سزا نیست". این حرف مرا حیران کرد. زیرا آن زن شوهر هم اختیارکرده بود! این چگونه می شود؟ بهرحال فرستادم آن زن را آوردند. باندرون فرستادم. شوهرش بملاها ملتجی شد که حکومت زن مرا جبرا نگاهداشته. آن زنیکه خبرداد حاضر بود گفت" همین دلاک، مرد است زن نیست و سید هم نیست. دزد اجامری است" از دلاک پرسیدم زیاد تحاشی کرد گفت " چگونه روا می دارید بمن علویه فرزند فاطمه چنین تهمت بگویند؟ من به دلاکی قناعت کرده ام که گدائی نکنم. شوهر دارم! فردا درمحشر جواب جده ام را چگونه می دهید؟ این زن مرا و شوهرم را متهم و رسوا کرده است" آن زن گفت " آقا به این زبان بازیها گوش ندهید تحقیق خیلی آسان است" بهرحال گفتم تفحص کنند. زیرجامه را طوری پوشیده بود که از بالای لباس معلوم نشد گفتم زیر جامه را درآوردند معلوم شد از مرد گذشته، نره خری بوده است! از این طرف ملاها مثل باران کاغذ توسط بارانیدند که " سیده علویه را چرا نگاه داشته ای" ما باید خوبان را بخاطر خدا و بدان را بخاطر پیغمبر احترام کنیم" جواب دادم بازدست نکشیدند. هی نوشتند" علویه را مرخص کنید برود سرکار دلاکیش" بهرراه خواستم حالی کنم بخرجشان نرفت لابد مانده گفتم زیرجامه علویه نره خر را کنده درمیدان و معبر عموم چوب بسته بمردم نمایاندند و در شهر گرداندند. اما این دفعه آخوندها افتادند بجان من. باز کاغذها آمد گفتم آورنده را توسری زدند. این شخص مردی بوده از اهل ترشیز که مو در رخسار نداشت و صدایش خشن بود با این شوهر جعلی که از اهل مشهد بود ساخته خود را علویه کرده، دخل را باشریک می خوردند. درحمام هرشکار نرم و گرم به دست می آورده به شوهر هم طعمه می داده باری می خواستم ایشان را از قوچان بیرون کنم باز کاغذ بارانی شد. گوش ندادم هردو را روانه مشهد کرده به رکن الدوله [ حاکم خراسان] تفصیل را نوشتم بعد ازمدت کمی کاغذ ملاها را برای من فرستاد که نوشته بودند « شجاع الدوله بابی است سیده علویه را بی زیر جامه دربازار چوب زد» من هم مجلس کرده آخوندها را حاضر کرده گفتم " این چه لوطی بازی است که برای هوای دلتان هرکس اطاعت نکرد تکفیر می کنید؟ مرا بابی نوشته اید؟ باز هم آن مرد سید علویه است؟" انکار کردند گفتند " ما ننوشته ایم" خطشان را نشان دادم گفتم" حالا محبت در حق شما می کنم که چوب نمی زنم و مهار نمی کنم فورا از این شهر بروید و مردم را راحت کنید" گفتند" نمی رویم و در اصطبل بستی می شویم" گفتم " این هم فهم شما! در اسلام غیر حرم خدا بست نیست. هم من غلط می کنم طویله ام بست می شود هم شما غلط می کنید خانه تان را بست می کنید" پس حکما نویسندگان کاغذها را بیرون کردم شهر آرام و مردم راحت شدند...(صص 311-309) احتمالا بقیه دارد.....
|
Comments:
Post a Comment
|
احمدسیف:مدرس بازنشسته دانشگاه هستم و اقتصاد درس می دادم I.Seyf@hotmail.co.uk پیوندهاکارنامه احمدسیف کارنامه احمدسیف-2.. مصاحبه های من وبلاگ انگلیسی احمدسیف ابراهیم هرندی هفت سنگ سرزمین آفتاب آونگ خاطره های ما زیتون مرتضی اصلاحچی تقارن بلوری یادداشتهائی از سر بی حوصلگی کاریز ملاحسنی کتاب سنج نقالی ف.م.سخن جامعه مدنی خورشید خانوم لینکستان سعید حاتمی پرنیان حامدقدوسی تریبون فمینیستی علی حیدری سهامدارجزء امیر یعقوبعلی مازندنومه مرضیه بهروز عسگری محمدجوادطواف شراره انصاری کلنگ سروش رضا کربلائی سهیل آصفی تراموا علیرضا ثمانه اکوان فرهنگ امیرعلیزاده علی خردپیر انار پرده بچه پررو زن متولد ماکو فرشید انفرادی دانشجویان پیشگام زن متولد ماکو-فارسی عبدالقادربلوچ کیوان هژیر سمیرامرادی علی نعمتی شهاب رضا ناظم سایه نازلی کاموری درنگ احمدابوالفتحی علی شاکرمی قاصدروزان ابری محمد رضا نیک خواه زنگ تفریح پویانعمت الهی قبلی ها
October 2005
November 2005 December 2005 January 2006 February 2006 March 2006 April 2006 May 2006 June 2006 July 2006 August 2006 September 2006 October 2006 November 2006 December 2006 January 2007 February 2007 March 2007 April 2007 June 2007 August 2007 September 2007 October 2007 November 2007 December 2007 January 2008 February 2008 March 2008 April 2008 May 2008 June 2008 July 2008 August 2008 September 2008 October 2008 November 2008 December 2008 January 2009 February 2009 May 2009 June 2009 July 2009 August 2009 September 2009 February 2010 March 2010 April 2010 May 2010 June 2010 July 2010 October 2010 February 2011 April 2011 August 2011 July 2012 March 2013 May 2013 June 2013 |