<$BlogRSDUrl$>

نیاک - یادداشتهای احمدسیف
 

Monday, January 14, 2008


دست های نامرئی وجود ندارد 


نوشتة: ژوزف استیگلتز
گاردین- 20 دسامبر 2002

برای برندگان جایزه نوبل اقتصاد، دانیل کاهنه مان- از دانشگاه پرینستون- و ورنان اسمیت- دانشگاه جورج می سون در ویرجینا، سه تا هورا بکشید. همانند بسیاری از موارد دیگر، جایزه نوبل نه فقط به خاطر پژوهش های اصلی کاهنه مان و اسمیت، بلکه به خاطر مکتب فکری که این دو رهبر آن هستند اعطا شده است.
کاهنه مان که یک روان شناس است، درپژوهش هایش نشان داده که افراد بطور مرتب، به گونه ای کمتر معقولانه از آن چه که اقتصاد رسمی باوردارد، رفتار می کنند. تحقیقات او نشان می دهد که افراد بعضی وقت ها به گونه ای کاملا متفاوت با آنچه که تئوری های استاندارد اقتصاد پیش بینی می کند، عمل می کنند ولی آنها آن قدر مرتب و سیستماتیک، و به گونه ای عمل می کنند که تنها با پیش گزاره های بدیل می توان تفسیرشان کرد. پیش گزاره هائی که به واقع رقیب پیش گزاره های مورد استفاده اقتصاد رسمی هستند.
برای اغلب کسانی که در بازار مشارکت می کنند، و به واقع، ناظران معمولی، این یافته ها چیز غریبی نیست. دلالان وال استریت که سهامی را خرید و فروش کرده اند که خودشان هم می دانسته اند سهام مزخرفی بودند، درواقع از عدم عقلانیتی که کاهنه مان و اسمیت افشا کرده اند، بهره می گیرند. بیشتر شیدائی هائی که سراز اقتصاد حبابی درآورد، براساس بهره گیری از روانشناسی سرمایه گذاران بود.
درواقع این فقدان عقلانیت، برای اقتصاد دانان حرفه ای هم خبر تازه ای نیست. جان مینارد کینز، سالها قبل، در باره بازارسهام نوشت که نه این که افراد معقول در جستجوی اساس بازار باشند، بلکه این بازار به صورت یک مسابقه زیبائی است، که درآن برنده کسی است که بهتر حدس می زندکه قاضی چه خواهد گفت.
نوبل امسال [2002] درست مانند نوبل پارسال ( که من یکی از سه برنده آن بودم) درواقع پاداشی به انتقاد از اقتصاد بازار کمی زیادی ساده شده بود. برندگان پارسال تاکید کرده بودند که مشارکت کنندگان در بازار، اطلاعات متفاوت( و غیر کامل) دارند و این عدم تقارن اطلاعاتی براین که اقتصاد چگونه عمل خواهد کرد تاثیرات خیلی مهمی دارد.
برندگان پارسال، به ویژه این را گفته بودند که بازارها بطور کلی کارآمد نیستند و به همین سبب دولت باید نقش مهمی ایفا نماید.
دستهای نامرئی آدام اسمیت، یعنی این ایده که بازارآزاد به کارآئی می رسد- تو گوئی انگار با نیروهای نادیده راهنمائی می شود- نامرئی باقی مانده اند، حداقل بخشی از آن، چون، این دستهای نامرئی به واقع وجود ندارند.
این نیز برای کسانی که هر روزه با بازار سروکار دارند ( و ثروت شان را با غلبه براطلاعات نامتقارن واستفاده از آن می سازند) خبر تازه ای نبود. برای نزدیک به 20 سال اقتصاددانان بنده به اصطلاح « انتظارات عقلائی» شده بودند که براین پیش گزاره استوار بود که همه شرکت کنندگان حتی وقتی اطلاعات کامل ندارند، ولی به اندازه یک دیگر اطلاعات دارند و کاملا عقلائی رفتار می کنندو بازارها هم به طور کامل، کارآمد هستند و بیکاری هیچ وقت وجود نخواهد داشت ( مگر به خاطر اتحادیه های کارگری آزمند و یا تحمیل حداقل مزد اجباری دولت) و این که ، هیچ گاه با جیره بندی اعتبارات روبرو نخواهیم شد.
این وضعیت که این الگوها، با وجود شواهدی برعلیه آن- بخصوص در مدارس فوق لیسان امریکا- حاکم بود، به واقع نشانه پیروزی ایدئولوژی بر علم بود. متاسفانه فارغ التحصیلان این مدارس، اکنون در بسیاری از کشورها سیاست پردازی می کنند و می کوشند، برنامه اقتصادی براساس ایده هانی که به آنها بنیادگرائی بازار می توان گفت را پیاده کنند.
اجازه بدهید صریح بگویم که الگوهای « انتظارات عقلائی» در پیشبرد اقتصاد سهم قابل توجهی دارند، یعنی سخت گیری و جدیتی که مدافعان آن برتفکر اقتصاد تحمیل کردند، موجب شد تا ضعف های بسیاری از پیش گزاره ها افشا شوند. علم خوب، محدودیت هایش را می شناسد ولی پیامبران انتظارات عقلائی فروتنی ای از این دست نداشتند.
رونان اسمیت، ولی درحوزه تدوین و پیشرفت اقتصاد تجربی – یعنی این ایده که بسیاری از گزاره های اقتصادی را می توان درشرایط آزمایشگاهی به محک زد- یک رهبر است. یکی از دلایلی که اقتصاد، یک موضوع دشواری است و بین اقتصاد دانان این همه اختلاف نظر وجود دارد این است که اقتصاد دانان نمی توانند، تجربیات کنترل شده داشته باشند. طبیعت، تجربیات طبیعی را انجام می دهد ولی دراغلب موارد، آن قدر متغیرهای متفاوتی با چنان سرعتی تغییر می کنند که اغلب فهمیدن رابطه علت و معلولی شان بسیار دشوار می شود.
اصولا، دریک آزمایشگاه، می توانیم تجربیات کنترل شده انجام بدهیم و نتیجه گیری های قابل اعتماد تری به دست بیاوریم. منتقدان اقتصاد تجربی نگران اند که موضوعاتی که وارد یک موقعیت تجربی می شوند، دربیرون از آن تجربه تعیین می شوند و در نتیجه، تجربه، آن گونه که به نظر می رسد، بی نقص نیست و به همین ترتیب، نتیجه گیری اش- برخلاف تجربیات فیزیک- هم نمی تواند بی نقص باشد . معذالک، اقتصاد تجربی، درباره چند وچندین موضوع بسیار مهم- از جمله به طرح بهبود یافته حراج ها- به نتایج مهمی رسیده است. از آن مهم تر، عقلائی نبودن مشارکت کنندگان دربازار- که مرکز ثقل پژوهش های کاهنه مان بود- در چارچوب آزمایشگاه به دفعات اثبات شد.
درمیان نتایج خیره کننده ای که از اقتصاد تجربی به دست آمدنتایجی در باره نوع دوستی و خودخواهی است. به نظر می رسد (حداقل درشرایط تجربی) که موضوعات تجربی- به غیر از یک گروه، یعنی خود اقتصاددانان - به آن اندازه ای که اقتصاددانان گمانه زنی می کنند، خودخواه نیستند،.
آیا علت اش این است که اقتصاد به عنوان یک موضوع تنها افرادی را جلب می کند که طبیعتا خودخواهی بیشتری دارند؟ یا به این خاطر است که اقتصاد به آنها امکان می دهد که افراد را خودخواه تر می کند؟ پاسخ این پرسش ها، تقریبا به یقین ترکیبی از این دو است. پژوهش های تجربی آینده، پاسخ این پرسش درباره اهمیت نسبی این فرض ها را خواهد داد .
جایزه نوبل [ اقتصاد] نشان دهنده اهمیت این نکته است که افراد و اقتصاد را باید آن گونه که هستند بررسی نمود نه آن گونه که ما می خواهیم آنها باشند. تنها با درک بهتر از رفتار واقعی انسان می توانیم امیدوار باشیم که سیاست هائی تدوین خواهیم کرد که باعث می شود تا اقتصاد ما عملکرد بهتری داشته باشد.

ژوزف استیگلتز استاد اقتصاد و مالیه در دانشگاه کلمبیا و یکی از سه برنده نوبل اقتصاد در سال 2001 است. او نویسنده کتاب: جهانی کردن و ناراضیانش هم هست. او پیشتررئیس هیئت مشاوران اقتصادی کلینتون و اقتصاددان ارشد بانک جهانی بود.
اصل نوشته را در اینجا بخوانید.



Comments: Post a Comment
 
Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com

This page is powered by Blogger. Isn't yours?