<$BlogRSDUrl$>

نیاک - یادداشتهای احمدسیف
 

Thursday, July 31, 2008


سرطان رشد 


نوشته: گوستاوو ایسته وا

22 نوامبر 2007
تنها پس از تراژدی هائی از قماش آن چه که در طبسکو- در مکزیک- اتفاق افتاد، می توانیم در باره بیانیه مرکزی مذهب مسلط تازه، یعنی هدف رشد اقتصادی روزافزون، بطور عمومی بحث کنیم. تبلیغات 50 ساله، باورهای تعصب آلود اقتصاددانان را به صورت یک پیش داوری در آورده است. بدون گفتگو، می پذیریم که رشد اقتصادی روزافزون بسیار مطلوب است. ولی اکنون دیگر زمانش فرارسیده است تا این وسواس مهلک را کنار بگذاریم.
دست یافتن به بیشترین رشد اقتصادی و رشد جمعیت، به نظر می رسد که یک اصل براساس منطق عامیانه باشد. ولی این گونه نیست. بسیاری از چیزها تارسیدن به اندازه معقول خود باید رشد کنند، گیاه، جانوران، انسانها. ولی وقتی یک چیزی به اندازه درست اش رسید، ولی به رشد خویش ادامه داد، آن برآمدگی، این قلنبگی را سرطان می نامند. بسیاری از چیزهائی که همراه رشد اقتصاد رسمی بیشتر می شوند، به واقع نوعی سرطان اجتماعی هستند. سفته بازی افزایش می یابد، تولید غیر معقول و یا مخرب بیشتر می شود. فساد واسراف بیشتر می شود. همه این ها به هزینه آنچه که باید به واقع رشد کند، یعنی عدالت اجتماعی و بهبود وضعیت اکثریت مردم- رشد می یابند.
درهمه کشورها، چیزهائی هست که اندکی زیادی رشد کرده اند که باید کوچکتر بشوند و چیزهای دیگر که به اندازه کافی رشد نکرده اند و یا باید برای رسیدن به آنچه از نظر اجتماع مقبولیت دارد، رشد کنند. یک نرخ رشد بالای اقتصادی که با تغییر تولید ناخالص داخلی اندازه گیری می شود طبق عادت، انگار رشد چیزهائی را منعکس می کند - یک سرطان اجتماعی ناب- که تا به همین جا بسیار بزرگ است و نزول آن چه که باید رشد نماید.
نتیجه رشد اقتصادی معمولا عکس آن چیزی است که وعده می دهد . رشد اقتصادی به معنای بهبود وضعیت، اشتغال بیشتر برای مردم و یا حتی کارآمدی بیشتر دراستفاده از منابع نیست. کاملا بعکس، رشد اقتصادی موجب فقر، ناکارآمدی و بی عدالتی می شود. شواهد تاریخی زیادی در دفاع از این ادعا وجود دارد. این که هم چنان به رشد اقتصادی بالاتر به عنوان یک هدف اجتماعی بنگریم حماقت محض است. چنین کاری یا نتیجه ندانستن ذهن های ساده است یا نشانه کلبی گری است و یا ترکیبی است از این دو.
نزدیک به 40 سال پیش پاول استره تین در پژوهشی که برای سازمان کار جهانی انجام داد، بطور اساسی رابطه بین رشد اقتصادی و گسترش بی عدالتی را مستند کرد. او نشان داد که رشد بیشتر، با فقر بیشتر همراه است و یک رابطه علت و معلولی بین این دو وجود دارد. او هم چنین نشان داد که که « اثر نشر به پائین» معروف- یعنی این ایده که ثروت رفته رفته نصیب اکثریت شده و وضعیت شان را بهبود می بخشد، یک پنداربافی بی اساس و منحرف کننده ای است.
تمرکز همه کوشش های اجتماعی بررشد اقتصادی هدف واقعی را کتمان می کند، یعنی ثروت و غنا برای تعدادی معدود، به هزینه فقر عمومی شده و نابودی میراث های طبیعی ما. این نتیجه به دشواری می تواند منطقی باشد چون وسواس اقتصاددانان کار بیشتری نمی کند مگر این که آن چه که برای زندگی سرمایه ضروری است را به همه جامعه کلیت می دهد. اگر سرمایه رشد نکند، می میرد و این منطق است که بطور نامحدود ادامه می یابد. به همین دلیل، دفاع از این وسواس، یعنی دادن چک سفید به رهبران بازار و یا دولت تا آنها آن چه را که دوست دارند در پوشش رفاه اکثریت انجام بدهند، ولی این رفاهی است که به نظر نمی رسد با ادامه این راه دست یافتنی باشد.
ما نیاز داریم تا مفهومی تازه ازنسبیت ها را کشف کنیم که به واقع شکل دیگری از منطق عامیانه است، یعنی آن منطقی که در جماعت وجود دارد. مبارزه برعلیه یک فرهنگ هرزدادن، مصرف زدگی، نابودی و بی عدالتی و برعلیه فرهنگی که گرم شدن کره زمین را به بار آورده است که این روزها بسیاری از فجایعی که در نتیجه مسئولیت گریزی اتفاق می افتند، به آن ربط داده می شود. ما می توانیم کنار گذاشتن مسئولانه و منطقی هرآن چه ای را که غیر ضروری است ولی تحت پوشش اهداف عملی اجتماعی اتفاق می افتد، احیا کنیم و برای همیشه این بت پرستی رشد اقتصادی را کنار بگذاریم.
زمان آن رسیده است که در باره منافع رشد منفی تبلیغ کنیم و بطور وضوح توضیح بدهیم که ما چه می خواهیم. برای نمونه، ازبخش های منطقی و مولد و کارآمد، مثل اکثریت کسانی که در « بخش غیر رسمی» تولید می کنند، حمایت کنیم. این البته به این معناست که باید به جای حمایت از تولید کنندگان غیر کارآمد غول پیکر، برروی تقویت ظرفیت تولیدی اکثریت تاکید کنیم. کابوس اقتصاددانان، یعنی کاهش تولید ناخالص داخلی، برای اکثریت مردم اتفاقا مفید تر خواهد بود.
وقت آن رسیده است که این جنون غالب را متوقف کنیم. بعضی چیزها نیاز دارند رشد کنند و بعضی چیزها هم باید کوچکتر بشوند. بگذاریم ظرفیت ما برای پایدارماندن خودمان و خودمختاری اساسی ما رشد کند. بگذاریم که بیان و فضای تجربه آزادی و نوآوری رشد نماید. بگذاریم فرصت ها برای زندگی خوب چند برابر بشود، براساس آن چه که هرفردی و هرفرهنگی زندگی خوب را تعریف می کند. و برای امکان پذیرکردن آن، بگذاریم سنگینی بخش رسمی اقتصاد که ازهمه ما بهره کشی می کند و تحلیلمان می برد- از طریق همه آن چه هائی که با زندگی خوب برای همه تناقض دارد و یا باعث نابودی طبیعت می شود-کمتر شود
اصل مقاله را دراینجا بخوانید



Friday, July 25, 2008


درباره ی حافظ 



این حافظ بیچاره عجب سرگذشتی دارد! از یک طرف، دوستدارانش او را به رمالی وادارکرده و می کنند ووقت و بی وقت، سرشب و نیمه شب، در هوشیاری و مستی به سراغش می روندو با کرشمه و ناز، چشمهای شان را معمولا می بندند و نیت می کنند و می گویند « ای خواجه حافظ شیرازی، تو کاشف هر رازی....» و این بیچاره که دستش از این دنیا کوتاه شده و درعین حال، آدم خوبی هم هست، چاره ای جز این ندارد که فالت را بگیرد. آن وقت، متخصصین زبان وادبیات و علوم قدیمه و جدیده به تفسیر می نشینند و از اشعارش برایت استخراج می کنند که مثلا امتحان تجدیدی جبر را قبول می شوی و یا مثلا نامزدت که با یکی ازدوستانت روی هم ریخته اند دو باره به تو بر می گردد و هزار ویک مسئله دیگر. من یکی تردید ندارم که روح خواجه ی شیراز خبرندارد که با شعرهایش از این کارها هم می توان کرد. باری:
ولی وضعیت حافظ که همیشه این گونه نبود. به خیلی قدیم ها کار ندارم که نه عقلم قد می دهد و نه سنم ولی در 1899 میلادی، یک خسرو نامی که زرتشتی بود و در شیراز زندگی می کرد و احتمالا مثل بنده، کله اش بوی قرمه سبزی می داد و تنش هم احتمالا می خارید نذر می کند که « روی قبرخواجه حافظ بقعه ای بسازد»، برای محکم کاری هم صد تومان- که در آن موقع پول کمی نبودبه سرملاهای شیراز رشوه می دهد که مزاحم این کارش نشوند. سرملاها هم پول را می گیرند و دورسر خودشان می چرخانند و حلالش می کنند. و آقا خسرو هم بعقه قشنگی می سازد. همین که کارساختمان تمام می شود، « حاج سید علی اکبر [ فال اسیری، یکی از سر ملاهای شیراز] جمعیتی بر می دارد، در حافظیه، بقعه را خراب می کنند» و برای این که مردم علاوه بر اجر اخروی، اجر دنیوی هم برده باشند، « اسباب بقعه را هم به مردم می گوید ببرید برای خودتان». خبر به تهران می رسد. حکومت تصمیم می گیرد که برای کم کردن روی سید علی اکبر فال اسیری هم که شده، بقعه را دو باره بسازند. سید علی اکبر، که از خسرو رشوه هم گرفته بود از خشم در حالی که می لرزید از بالای منبر فریاد می زند که « اگر شاه بسازد و هزار مرتبه بسازند من خراب می کنم».
شهر شهر هرت که نیست! حکومتی گفتند، شاهی گفتند. تصمیم می گیرند که بقعه را دوباره بسازند. نظام الملک نامی که بدون تردید، صدراعظم سلجوقیان نبود، دستور می دهد که مقداری آهن و تخته بیاورند که روی مقبره بگذارند. یکی به سید علی اکبر خبر می دهد که چه نشسته ای دین و ایمان از دست رفت. او هم « جمعیتی بر می دارد می رود، درب دکان آهنگر ونجار»، اولا« آنها را زیاد می زنند و بعد جمیع آهن و تخته ای که به جهت این کار درست کرده بودند، می برند» . با همه هارت و پورت، ابدا حکومت « روآور خودش نکرد».
مدتی می گذرد. قبر این حافظ بیچاره را می خواهند دو باره و چند باره بسازند. « حاجی سید علی اکبر پیشنماز، باز هم رفته، خراب کرده است».
آن وقت مارا باش که تعجب کرده بودیم که حاجی سید صادق خلخالی دارودسته اش را جمع کرده بود و می خواست مقبره فردوسی را که تازه « شاهنامه» هم نوشته بود خراب کند. به راستی ما راباش.
- همه نقل قول در باره جریانات شیراز از« وقایع اتفاقیه» به کوشش، زنده یاد سعیدی سیرجانی، تهران 1362، صفحات 582و 583و584و587-600



Sunday, July 20, 2008


بحران موادغذائی، نشانه آزاد سازی مشکوک 



نوشته: ایلین کوا

قیمت های زیاد مواد غذائی که در بسیاری از کشورهای در حال توسعه، برای نمونه در اندونزی، هندوستان، بنگلادش، کامرون، ساحل عاج، هائیتی، به شورش منجرشد نباید تعجب برانگیز باشد.
این ها تازه ترین مواردی است که بسیاری از کشورهای درحال توسعه به خاطر بازکردن درها و بی توجهی به کشاورزی داخلی از آنها عذاب می کشند.
شماره قابل توجهی از کشورهای در حال توسعه، آگاهانه شرایط بانک جهانی و صندوق بین المللی پول را پیاده کرده و به تعهدات خود به سازمان تجارت جهانی وفادارمانده اند. این کشورها سیاست های تعدیل ساختاری را پیاده کرده و پی آمدهای زیان بارش رابرای بخش کشاورزی داخلی خود مشاهده کرده اند.
پی آمد اصلی ازبین رفتن بخشی از ظرفیت تولیدی شان برای تولید غذای خودشان بود.
دردوره کنترل قدرتمند دولت در سالهای 1970، و حتی دراوایل 1980 بازارهای داخلی مواد غذائی در کشورهای در حال توسعه دردست هیئت بازارشناسی و تعاونی های دولتی بود. هیئت های بازارشناسی قیمت پایه را ضمانت کرده و بعلاوه کود شیمیائی و بذر هم تهیه می کردند. این هیئت ها هم چنین واردات را نیز تحت کنترل داشتند، در مناطقی که کمبود تولید وجود داشت، غذا توزیع می کردند و هم چنین تولیدات تعاونی ها را از آنها می خریدند.
این هیئت های بازارشناسی، همیشه به شیوه مطلوب اداره نمی شدند و موارد زیادی از فسادو کارآئی پائین در آنها وجود داشت ولی بعضی وظایف بسیار حساس را انجام می دادند. کشاورزان برای فروش محصولات خویش، بازار داشتند و این به این معنا بود که معیشت شان تا حدودی تامین بود. قیمت ها ثبات داشت اگرچه اغلب کمتر از آن میزانی بود که کشاورزان می خواستند.
درنتیجه این سیاست ها، بسیاری از کشورهای در حال توسعه، اگر صادر کننده مواد غذائی نشده بودند، تقریبا درعرصه عرضه مواد غذائی خود کفائی داشتند.
ولی در 20 سال گذشته همه این ها تغییر کرد. حمایت از سرمایه گذاری کشاورزان به کنار گذاشته شد. از کشاورزان خرده پا خواسته شد که برای بازارهای بین المللی تولید نمایند و بازارهای خودشان به روی تولید کنندگان خارجی بازشد. به جای حمایت از تولید مواد اساسی غذائی، حمایت های دولت صرف بخش صادراتی شد. ادعا براین بود که نظر به این که همه قرار بود در تولید محصولی که درتولیدش « مزیت نسبی» داشتند، تمرکز نمایند، منافع هم شامل همگان خواهد شد.
ولی به جای تولید برندگان، میلیونها کشاورز فقیر که برای معیشت خویش تولید می کردند از بازارهای خودشان به بیرون پرتاب شدند. واردات به جای آن چه که در گذشته از سوی تولیدکنندگان داخلی تولید می شد، نشست. درطول 20 سال گذشته، ظرفیت تولیدی دزبسیاری از کشورها به شدت کاهش یافت.
فیلی پین نمونه یکی از این کشورهاست. جوان بربر که برای یک سازمان غیر دولتی درگیر مسایل مربوط به کشاورزی و کشاورزان کار می کند، به آی پی اس گفت که « ما در سالهای 1960 و 1970 خودکفا بودیم». و افزود « این دوره ای بود که دولت بطور جدی درتولید برنج سرمایه گذاری می کرد، در آبیاری، در زیربناها، حمایت های بازارشناسانه و حمایت برای تولید از جمله، اعتبارات و داده ها. ولی از زمانی که دولت این انگیزه ها و یارانه ها را متوقف کرد، تولید برنج کاهش یافت». بربر ادامه داد، « زمین های آبیاری شده هم میزانش کاهش یافت چون دولت امکانات آبیاری را حفظ نکرد. دراینجا اتلاف برنج پس از برداشت محصول هم خیلی بالاست، یعنی تا 35% محصول به خاطر قدیمی بودن ابزارهائی که برای برداشت داریم از دست می روند».
به جای حمایت از کشاورزان به همان شیوه قبلی، یعنی با قیمت های تضمینی، بربر می گوید که دولت « اکنون برای خرید 1 درصد تولید برنج داخلی مداخله می کند. دولت امروز بسیار بیشتر از برنج داخلی، برنج وارداتی را خریداری می کند».
دریک بررسی درباره رشد واردات که بوسیله دیوید پینگپوه و جوآن سناهون برای سازمان خوارو بار جهانی انجام گرفت می خوانیم که دولت کامرون حمایت خود ار تولید برنج داخلی را در 1994 به عنوان یک پیش شرط اجرای سیاست های بانک جهانی و صندوق بین المللی پول متوقف کرد. بازار کودشیمیائی به بخش خصوصی واگذارشد. محصول برنج کشاورزان به شدت سقوط کرد چون قیمت کودشیمیائی به حدی بالا رفت که قادر به خرید آن نبودند. تعرفه ها را آزاد کردند و درفاصله 1999 تا 2004میزان برنج وارداتی سالانه دو برابر شدو از 152000 تن به 301000 تن رسید.
بازکردن دروازه ها به این صورت، کشور را درمقابل سیاست کشورهای دیگر به شدت ضربه پذیر کرد. درآن موقع، هندوستان می کوشید خود را از برنج های انبارشده خلاص کند وواردات برنج از هندوستان که در 2001 حدودا 7900 تن بود در 2002 به بیش از 60300 تن رسید. درنتیجه این افزایش چشمگیر در واردات برنج، تولید کنندگان داخلی برنج به شدت زیان دیدند و شماره قابل توجهی بطور کلی ازاین بخش بدررفتند. زمین زیر کشت برنج در طول 2004-1999 بیش از 31.2 درصد کاهش یافت.
به گفته سازمان خواروبار جهانی، وقتی بازارها را در ساحل عاج باز کردند، هجوم سیل واره واردات آغاز شد. درراستای انجام تعهدات خویش به سازمان تجارت جهانی، ساحل عاج محدودیت های وارداتی برسرراه محصولات اساسی کشاورزی، به خصوص برنج را حذف کرد. عوارش محصولات کشاورزی درحداکثر 15% تثبیت شد مگر در 25مورد.
درنتیجه این سیاستها، درطول 2004-1997 واردات برنج از 470000 تن به 715000 تن افزایش یافت. واردات عمدتا از تایلند، چین و هندوستان صورت می گرفت و تولید داخلی برنج بیش از 40 درصد کاهش یافت.
درنپال، سازمان مدنی اکشن ایدجهش واردات برنج در1994و 1996 و 2000 را مستند کرده است. به گفته این سازمان میزان افزایش در این سالها به ترتیب، 175 درصد، 55 درصد و 800 درصد بود. میزان واردات برنج که در 1999 معادل 24500 تن بود در سال 2000 از 195000 تن هم فراتر رفت. مرزهای کنترل نشده بین نپال و هندوستان و هم چنین عهدنامه تجارتی بین این دو کشور، علت اصلی این افزایش خیره کننده بود. دربعضی از مناطق نپال، قیمت های داخلی 20 درصد کاهش یافت و در خط کمربندی جنوب که با هندوستان هم مرز است، بسیاری از کشت زارهای برنج و آسیاب های برنج تعطیل شدند.
امروزه به خاطر کمبود جهانی، قیمت مواد غذائی افزایش یافته است. بخشی از مواد غذائی تولیدشده به سمت تولید مواد سوختی سبز هدایت گشته و خشکسالی در استرالیا، به کمبود دربازارهای جهانی دامن زده است. سفته بازان درگیر این بازارها هم موجب افزایش باز هم بیشتر قیمت ها شده اند.
درعکس العمل به این افزایش قیمت ها، در 37 کشور شاهد شورش بوده ایم. دبیر کل سازمان ملل متحد، بن کی مون، رئیس بانک جهانی، رابرت زولیک، و دبیر کل سازمان تجارت جهانی، پاسکال لامی، یک بار دیگر خواهان تجارت آزاد بیشتر به عنوان یک نوشدارو شده اند. ولی کشاورزان باورشان نمی شود که دوز بیشتر از سیاست هائی که در بیست سال گذشته باعث انهدام تولید کشاورزی شده است، بتواند مدرکارشان باشد.
درعکس العمل به فشار بیشتر رهبری سازمان تجارت جهانی، بانک جهانی و سازمان ملل متحد، برای وصله پینه کردن مذاکرات دوها تا آزاد سازی بیشتر بحران مواد غذائی را حل کند، هنری ساراگی، مسئول بین المللی شبکه جهانی کشاورزان می نویسد « درتحت قواعد تجارت آزاد، حمایت از تولید مواد غذائی به صورت یک جرم در آمده و حمایت گرائی به صورت واژه ای کثیف درآمده است. درعین حال، حالا که کشورها به واردات مواد غذائی ارزان معتاد شده اند، صعود چشمگیر قیمت مواد غذائی موجب شده که گرسنگی سرکریه اش را بلند کرده است»
متن انگلیسی مقاله را اینجا بخوانید.



Wednesday, July 16, 2008


شراب سازی درشیراز-بخش پایانی 


وقتی پائیز بعدی رسید من شراب صاف نشده را در قرابه گذاشته و سرشان را گل گرفته و درزیرزمین خشک قراردادم. سالها بعد شاهد بودم که تتمه شراب های من در ایران به بالاترین قیمتی که شراب در ایران خرید و فروش شده بود در حراج به قیمت 2 قران برای هر باطری درحراج به فروش رفت. این شراب 9 سال دربطری بود و بسیار شبیه به شری دست نخورده بود که از نظر مزه خیلی مطبوع ولی درعین حال خیلی قوی بود.
من تنها یک بار دیگر در ایران شراب سازی کردم. ولی وقتی برای اولین باراین کار را می کنی خیلی جالب است. ولی این کارحساسی است و مقدار زیادی توجه شخصی لازم دارد. شراب تازه قابل نوشیدن است ولی از نظر مزه خیلی شبیه شراب پرتغالی است، ولی اگرتا ماه مه سال بعد بماند، خیلی مست کننده می شود و حتی ممکن است آدم را مسموم کند. یک گیلاس ازاین شراب که از نظر مزه به صورت شرابی سبک می ماند سردرد بدی به آدم می دهد.
هیچ کسی که اندکی خبرگی داشته باشد، شراب تازه را به خاطر سردردی که می دهد نمی نوشد. البته پس ازسال دوم دیگر این مشکل وجودنخواهد داشت چون شراب بطور کامل نوشیدنی می شود. عطر وبوی خوش فقط با گذشت زمان حاصل می شود و برای آن مزه معطر که درشراب های قدیمی شیراز وجود دارد حداقل باید شراب را برای 5 سال درقرابه گذاشت.
از همه شراب های ایرانی، شراب شیراز یا شراب خللر از همه معروف تر است. شرابی که در اصفهان ساخته می شود با آن قابل مقایسه نیست و شرابی که در تهران ساخته می شود از انگورهای پرآب و با استفاده از برگ مو، فقط رنگ خیلی زیبائی دارد. شراب همدان قابل نگه داری نیست و خیلی هم مست کننده است ولی خوشمزه است. شراب کرمان خیلی زمخت است و با بی توجهی ساخته می شود ولی اگرقدیمی باشد خیلی خوشمزه است و مزه اش شبیه مزه شراب های قفقاز است.
شراب ایرانی وقتی که دربطری ریخته می شود کیفیت اش بهبود می یابد. من یک کاری که کرده بودم این بود که خیلی از بطری های براندی و آبجو را با شراب پر کردم. رسوب غلیظی ته نشین می شود و به همین خاطر ، عجیب این که وقتی در بطری ریخته می شود، تا این که درخمره نگاه داری شود، خیلی سریع تر قوام پیدا می کند.
به عنوان یک قاعده، ایرانی ها وقتی شراب را در قرابه می ریزند، یک چیزی شبیه به یک تکه فرش و یا پارچه ضخیمی که از پشم بافته شده است را به عنوان سرپوش استفاده می کنندو حتی کوشش نمی کنند تا هوای موجود را خارج کنند. ولی جنس شراب آن قدر خوب است که حتی این شیوه بد بستن سر قرابه هم تاب می آورد و هیچ گونه ناخالصی از هیچ نظر ندارد.
از تفاله انگور، کلمیی ها عرق می گیرندو این کار بسیار سود آوری است و این مشروب خیلی قوی را بطری ای یک شیلینگ می فروشند.
اتاقی که در آن شراب انداخته می شود، اززنبورپر می شود ولی بخارزیادی که دراطاق جمع می شود زنبورها را می کشد. من خوشبختانه شراب سازی را دریک ساختمان جدا از خانه انجام دادم و به همین خاطر از زنبورها آزاری ندیدم ولی اگر کسی کاری برای جلوگیری نکند، خیلی آزارخواهد دید.
قرابه ها را باید از شیشه فروشان خرید. این قرابه را خیلی خوب می سازند و هر قرابه هم گنجایش بین 10 تا 24 بطری شراب دارد. یک بوریا باف هم باید استخدام شود که در گوشه حیاط می نشیند و با بوریا چیزی شبیه به طناب می بافد. این طناب ها هم به صورت یک کلاهک بالائی و یک کلاهک تحتانی بهم بافته می شوند. کلاهک بالائی در وسط یک سوراخ داردکه گلوی قرابه از آن رد می شود و بعد قرابه را درکلاهک تحتانی جا می دهندو بعد همه تکه های رها شده را محکم می کنندو این قرابه شکننده خیلی سفت و محکم حفظ می شودو حتی می توان آن را برای مسافت زیاد حمل نمود.
خیلی ها برای صرفه جوئی، قرابه هائی را می خرند که در آنها گلاب نگه داری کرده بودند، چون قیمت شان ارزان است. اگرچه به ظاهر بوی خوبی می دهد ولی وقتی با شراب مخلوط می شود خیلی بد مزه می شود و کسی که برای اولین بار دارد شراب را مزه می کند، از این بوی عجیب گیج خواهد شد.
وقتی شراب رابرای حمل ونقل بسته بندی می کنندآن را معمولا در بطری های محلی می ریزند که باید از شیشه فروشان تهیه شود. وقتی این بطری ها خالی اند، خیلی شکننده اندولی وقتی که شراب دارند به طور قابل توجهی مقاوم می شوند و هر بطری هم یک پاینت و نیم شراب گنجایش دارد. وقتی بطری پر می شود، یک قطعه پنبه را درگردن بطری می چپانند و بعد آن را با موم آب شده زنبور عسل آب بندی می کنند وخیلی محکم می شود.
جعبه ای از تخته هائی به طول سه فوت و عرض 2 فوت درست می کنند . تخته ها را میخ نمی کنند بلکه با نخ به هم می بندند و در این جعبه ها هم بر بستری از کاه بین 4 یا 6 دوجین بطری جا می گیرد بعد رویش را با یک قطعه بوریا که دو اینچ ضخامت دارد می پوشانند و به این ترتیب کار تمام است.
شرابی که به این صورت بسته بندی می شود بر پشت شتر و یا قاطر درجاده هائی که خیلی هم ناهموارند هزارها مایل حمل می شوند بدون این که آسیبی به آنها وارد بیاید.
من خوشحال بودم که شرابم را خودم می ساختم، یا حداقل با نظارت خودم ساخته می شد چون در همان سال، شرابی که کلیمی ها برای حاکم ساخته بودند همه ترش شده و از بین رفته بودند.
برای این شراب ها هم هیچ گونه عوارضی نپرداختم چون کارمندان انگلیسی اداره تلگراف در ایران براساس عهدنامه از پرداخت هر گونه عوارضی معاف اند. ولی به عنوان یک قاعده، ماموران گمرک اموال مارا ضبط می کنند و فقط وقتی که از تهران به آنها دستور داده می شود، آن ها را رها می کنند. این کار معمولا با دخالت سفارت انجام می گیرد و البته پیش می آید که بسته های ما برای هفته ها در آفتاب می ماند تا دستور از تهران برسد.
من البته هروقت که به چیزی ازانگلیس نیاز داشتم خیلی راحت با تملق گفتن از اجازه دار گمرک آنها را از گمرک درآوردم. این کار خیلی راحت تر و کم دردسرتر از نامه نگاری به تهران بود.
قرارشده بود که برای حاکم تعدادی ابزار های عکاسی بگیرم و چاروادار به من خبر داد که دوبسته از این ابزارها درگمرک خانه مانده است. من شفافا بوسیله یکی ازخدمه ها پیام فرستادم که اجازه بدهد خدمه من آن بسته ها را تحویل بگیرد چون او می داند که ما اروپائی ها از پرداخت عوارض معاف هستیم. ولی جواب بی ادبانه ای به من داده شد که مگراین که دستوری داشته باشم باید به اندازه 5 درصد ارزش این لوازم عوارض بپردازم. نکته این بود که این ابزارها را برای حاکم آورده بودم و او هم بسیار نگران شان بود. من فرصتی پیدا کرده بودم که کمی دق دلم را سرماموران گمرک که درخیلی اوقات اذیتم می کردند، خالی بکنم. به همین خاطر خودم به اداره گمرک رفته و گمرک چی را دیدم.
او گفت، « صاحب، دستور شما کجاست، من که نمی توانم بدون دستور چیزی را ترخیص کنم». ولی چشمهای مرد به من می گفت، « یک پولی بده تا اجازه بدهم که اموالت راببری».
من خودم را خیلی نگران نشان دادم و به ظاهر از او تملق گوئی کردم. جروبحث کردم، تملق گفتم ولی نه، فایده نداشت، اگر دستور نباشد، چیزی هم ترخیص نمی شود.
« البته می توانید 5 درصد عوارض بپردازید و یا من یک بیستم این اموال را به صورت جنس بر می دارم».
من تظاهر کردم که خیلی عصبانی شدم و به او گفتم اگرجرئت دارد یک بیستم را بردارد. او که به اندازه من عصبانی بود دستور داد بسته ها را باز کنند و این کار به روال معمول انجام گرفت. ظرف های روی را باز کرده و بسته پس از بسته را روی زمین چیدند. یک بسته کاغذی آلبوم عکاسی بود که گمرک چی آن را باز کرده و شروع به شمارش کرد تا سهم خود را بردارد. من فکر کردم که او دیگر دارد زیاده روی می کند .با اندکی تعجب تظاهر کردم البته که البته می دانی که این بسته ها همه متعلق به حاکم است. حالا دیگر حال او دگرگون شده بود.
« اوه صاحب، دکتر صاحب، لطفا به من کمک کن. این ها را باید سر جایشان بگذارم. آه خاک برسرم. اوه من هفت نسل خرم»« صاحب، دکتر صاحب، من دیگر هیچ وقت شما را اذیت نمی کنم. من همین الان به شما نوشته ای می دهم که هروقت جنسی آوردی بتوانی بدون فوت وقت ترخیص شان بکنی. ولی دوست عزیز، الان لطفا به من کمک کن که دو باره بسته بندی شان بکنم. تو پدر مرا سوزانده ای، واقعا سوزانده ای. حالا درسایه یک قلیانی بکش، یک قلیاتی بکش و من مطمئنم که به من کمک خواهی کرد».
« نه دوست من، شما دارید وظیفه تان را انجام می دهید و هر جعبه ای که می رسد را ضبط می کنید و البته که قانون باید برا ی همه یک سان باشد. من حتما به حاکم درباره خوش خدمتی شما خبر خواهم داد و بدون تردید او خیلی خوشحال خواهد شد که چنین کارمندانی دارد که حتی ابائی ندارند که بسته های حاکم را هم ضبط کنند. بعلاوه، مطمئنم که خیلی خوشحال می شود که می بیند این بسته ها را باز کرده و باز بینی هم کرده اید. البته این اجناس خیلی سریع صدمه می بینند و من حتی خوف دارم که احتمالا باید هزینه بعضی هایش را هم بپردازید».
دراینجا من به دو عدسی که از بسته شان درآمده و روی کف اطاق افتاده بودند، اشاره کردم. عذاب گمرکچی دیگر کامل شده بود. او دیگر واهمه داشت که به این بسته ها دست بزند. حتی بسته هائی که جلوی رویش بودند. شروع کردبه گریه کردن. بدون توجه به التماس هایش، درحالی که لبخند می زدم، آن جا را ترک کرده به او گفتم که بدون تردید حاکم با او تماس خواهد گرفت.
اتفاقا همین هم شد. حاکم به واقع عصبانی شده بود وقتی شوروذوق رئیس گمرک به منافع شخصی او برخورد کرد، او به راستی غضب کرده بود. اگرچه وقتی ازاوخواستیم که محصولات نابودشدنی را به ما واگذار کند و به او غرامت هم خواهیم داد تا روشن شود که آیا عوارضی شامل آنها می شده است یا خیر، او به ما گفت که کاری نمی تواند بکند.
البته رئیس گمرک جریمه سختی پرداخت ودر بقیه مدتی که من درشیراز زندگی کردم هروقت بسته ای برای من می رسید، و من به دنبال بسته فرستاده بودم، بسته بدون فوت وقت ترخیص شده بودند وقتی که خدمه من مطابق دستورات من از او می پرسیدند که آیا نمی خواهد این بسته را بازبینی کند، او رنگش می پرید و با لکنت جواب می داد:
« برو، پدرسوخته، نه. من یک بار این بسته ها رابازکردم و دیگر نمی خواهم بازشان بکنم» و همه اینها را خدمه من که آبجو یا کالای دیگر مرا می آوردند با افتخار به من گزارش می کردند.
من یک بار دیگر هم با این ریئس گمرک درگیر شده بودم. او یک کره اسب سه ساله بسیار خوش اندامی داشت که من خیلی کوشیده بودم که آن را بخرم. او یا حاضر به فروش نبود و یا قیمت خیلی زیادی طلب می کرد. یک روز برای پیغام فرستاد که « درازای این کره اسب خاکستری چه مبلغ نقد به من خواهی داد؟».
من جواب دادم، « 95 تومان» . که برای یک کره اسب سه ساله قیمت بسیار بالائی بود. درمنتهای تعجب و خوشحالی من، او کره اسب را برای من فرستاد. من هم برایش براتی فرستادم و معامله را تمام کردم. روزبعد من درمنتهای صلح و صفا داشتم اسب را دید می زدم و لذت می بردم. سه روز گذشت، یک روز از او نامه مودبانه ای رسید که که « کره اسب مرا به من برگردانید، چون من از فروشش پشیمان شده ام». من ابتدا فکر کردم که او شوخی می کند ولی شوخی نمی کرد، چون برات مرا نقد نکرده بود. اگر به او پول نقد د اده بودم معامله الان دیگر تمام شده بود ولی دراین وضعی که بود حق به جانب او بود و من ناچار شدم کره اسبی را که ماهها چشمم به دنبالش بود برایش پس بفرستم.
قانون این گونه بود و باید رعایت می شد.
یکی از ویژگی های شیرازی ها این است که کلمه را با تغییر حرف اول تکرار می کنند. یک موردی از آن که در باره مرحوم قوام الدوله روایت می شود این است که یک روز در محضر شاه، شاه از او پرسید:
« این چیست قوام، که شیرازی ها همیشه می گویند کباب مباب و از این قبیل؟ تو همیشه یک کلمه بی معنی هم اضافه می کنی، آیا می خواهی قافیه اش جور باشد؟
« اوه قبله عالم، من فدای شما، هیچ آدم محترمی درشیراز این گونه سخن نمی گوید به غیر از لوطی پوطی ها!
پوطی هم کلمه ای است بی معنی و لوطی هم به معنائی که در اینجا بکار برده شده است یعنی آدم بی سروپا.




شراب سازی درشیراز 


دوست من ملا، حاجی علی اکبر ( ملائی که درسفر همراه من بود) درباره اهمیت ساختن شراب برای خودم تاکید کرد. من متذکر شدم که اولین بار که شراب بنیدازم حتما شراب خوبی نخواهد بود. ولی او ادعای مرا ردکرد.
او گفت، « واقعیت این است که من می خواهم برای خودم شراب بیندازم ولی در خانه خودم نمی توانم این کار را بکنم. چون من یک روحانی مسلمان هستم واگر ازکلیمی ها بخواهم برایم شراب بیندازند که بدتر است، چون این کار، کاردرستی نیست. بعلاوه من خودم درشراب اندازی خیلی خبره هستم. اگر دراینجا شراب بیندازم، حتما شراب خوبی می شود ومن می توانم با یک تیر دونشان بزنم. هم تو و هم من شراب خوبی گیرمان می آید وهیچ آبروریزی هم نمی شود».
پس از کمی دودلی، موافقت کردم. من به دوست روحانی خودم اختیار تام دادم تا برای من انگور بخرد. در واقع همه کارها را به دست او سپردم.
انگوری که برای درست کردن شراب واقعی « خللر» استفاده می شود از باغات انگوری که تا شیراز 4روز راه است برپشت شتر وقاطر می آید. انگور را به دقت درزنبیل های محکمی که به آن لوده می گویند بسته بندی کرده رویش را با برگ و شاخه های بریده می پوشانند تا دست اغیار به آن نرسد.
انگوری که درحوالی شیراز به عمل آمده وارد شهر می شود، چون آن را آبیاری می کنند، کمی آبکی است و شرابی که از آن درست می شود، قابل نگاه داری نیست. باید بلافاصله نوشیده شود و به علت تازگی سردردبدی هم به آدم می دهد.
البته که ما می خواستیم انگور خللر بخریم و نظر به این که خیلی از شیرازی ها برای شراب اندازی متقاضی این انگورها هستند، حاجی علی اکبر معتقد بود که بهتر است یک چاروادار قابل اعتماد با قاطرهایش را با یکی از کسانی که برای من کار می کند به این ماموریت بفرستیم. کارها انجام گرفت و قرار شد که انگوری که حاجی خریده بود همین که به نزدیکی شیراز رسید، از سوی همه خدمه من همراهی شده و مستقیما وارد منزل من بشود. درغیر این صورت، به یقین کس دیگری مداخله کرده و بارهای انگور خللر واقعی را می برد و خدمه هایش هم انگور ها را خالی کرده برای من به اندازه بهایش پول می فرستند با یک پیام مودبانه که او به اشتباه فکر کرده بود که انگورها معتلق به اوست.
من خدمه ارشدم را به این ماموریت فرستادم و خودمان به تهیه و تدارک بقیه امور پرداختیم. یک اطاق بزرگ و خشک کاملا تمیز شد تا خمره ها را در آن بگذاریم. حاجی علی اکبر این خمره ها را بادقت زیاد انتخاب کرده بود و همه هم خمره های قدیمی بودند که در آنها شراب انداخته بودند. درخمره های نو شراب خوب عمل نمی آید. چند تا خمره را رد کردیم چون در آنها قبلا سرکه انداخته بودند و اگر از آنها استفاده می کردیم شراب را خراب می کرد. درون و بیرون هرخمره را با ظرافت زیاد تمیزکرده و بعد برای چند روز گذاشتیمشان در آفتاب که هوایش خالی شده و کاملا خشک شوند. و بعد آنها را گردگیری کرده و سطح درونی هرخمره را با پیه داغ « آب بندی» کردند که هیج منفذی باقی نماند. سپس آنها را به داخل اطاقی که از قبل آماده شده بود، بردیم و به صورت یک خط کنار هم با اندکی فاصله نهادیم. دهانه خمره را هم با یک پارچه بستیم و رویش هم یک کلاهکی گذاشتیم که حدودا یک اینچ ضخامت آن بود و دست بافته. هر خمره حدودا 4 فوت ارتفاع دارد، و شکل اش هم مثل این بود که دو تا قیف را برعکس روی دیگر قراربدهیم، اندازه دور خمره در میانه هم حدودا 7 فوت بود و پیرامون دهانه خمره هم حدودا سه فوت می شد. هر خمره هم گنجایش 140 بطری شراب داشت. من سی تا خمره داشتم و نظر به این که ازهر خمره حدودا به اندازه نصف ظرفیت اش شراب به دست می آید، کل شرابی که به دست خواهد آمد، حدودا دوهزار وصد بطری خواهد بود. از این تعداد، قرار شد که یک سوم، یعنی 700 بطری نصیب حاجی علی اکبر بشود و بقیه هم به مرور از سوی من مصرف خواهد شد.
حاجی به من اخطار داد که درشراب سازی مشکلات زیادی پیش می آید و این تقریبا غیر ممکن است که به خدمه دراین مورد اعتماد کنیم. « شما یا من باید همیشه به واقع حاضر باشیم و فرایند کار را زیر نظر داشته باشیم ودربقیه موارد، دراین اطاق را باید قفل کرده و کلید را پیش خود نگاه بداریم».
درشب 7 اکتبر، یادداشتی به من از یکی از خدمه ها رسید که انگورها را خریده است و حدودا یک ساعت بعد از ساعت 12 شب وارد شهر خواهد شد و ازمن خواست که من به تعداد کافی آدم بفرستم یا مفیدتر، خودم بروم.
من با همه خدمه ها به استثنای دربان راه افتادم، حاجی هم با من بود به عنوان یک شاهد بی نظر که اگر مشکلی پیش بیاید مساعدت کند. خیلی خوب شد که من خودم هم رفتم چون متوجه شدم که خدمه ارشد مرا با 35 قاطر بار انگور به خانه یکی از بزرگان شیراز هدایت کرده بودند. خوشبختانه خیابان ها خلوت بود و تعداد خدمه های من بسیار بیشتر از 2 تنی بودند که چاروادارها را تهدید کرده بودند تا سرانجام من با موفقیت به همراه 35 قاطر بارانگور به درخانه خودم رسیدم.
در این جا با دو مردی که از سوی اداره گمرک آمده بودند روبرو شدم که گفتند همه انگورها باید به گمرک خانه برده شودو از من رشوه خواسته بودند. من رشوه ندادم ولی به پیشنهاد حاجی به آنها گفتم که اگرقرار است که برای این 35 باز انگور عوارضی پرداخت شود، من آن عوارض را خواهم پرداخت. وقتی این را گفتم آنها هم غرولند کنان راهشان را کشیده و رفتند.
بعد از کمی کار، 70 باز انگوروارد حیاط خانه شد. باید آن را وزن می کردم که خودش فرایند وقت گیری بود. وزن کل 1200 من تبریز یا بطور خلاصه، 8400 پوند انگور خالص بود. انگورها کاملا رسیده بودند و صدمه ندیده که آنها را خیلی منظم دربارها چیده و رویشان را با شاخه و برگ پوشانده بودند.
از انیجا دیگر فرایند شراب سازی ما آغاز شد. با زنبیل انگورها را دریک طشت گلی خالی کردیم. آنها را به زیر پا له کردند و بعد آنها را به همراه آب انگور و خود انگور با پوست در خمره ها خالی کردیم. هرخمره ای که تا یک هشتم به دهانه پر شد، با پارچه ای دهانه خمره را بستیم و سرپوش را رویش قراردادیم وبعد خمره را گذاشتیم تا انگورها مخمر بشوند. خرد کردن همه انگورها به زیر پا ، تقریبا 48 ساعت طول کشید ووقتی که این کار تمام شد من از ته دل خوشحال شدم. درهمه موارد یا من حاضر بودم یا حاجی که کارهای دقیقا همان طوری که باید انجام بگیرد و هیچ گونه آبی به هیج شکل وصورتی وارد خمره ها نشود. حتی اگر کمی آب هم در این مرحله اضافه شود، شراب را خراب می کند. همه خوشه های انگور را از سبدش به دقت در آوردیم، انگورهای نارس یا پوسیده را که زیاد نبود کنار گذاشتیم وبعد از این که خوشه را خوب چک کردیم، بعد آن را به زیرپای پا انداز قرار می دادیم. وقتی هربخش از انگورها بطور کامل درزیر پا خرد شده بود، به دقت وارسی می کردیم که انگور خردنشده در آن نباشد. آن چه را که پیدا می کردیم با دست آنها را خرد می کردیم و انگورهای خردشده را در خمره ها می ریختیم.
انگور خللر عموما سفید رنگ است و به ندرت انگور خللر سیاه یافت می شود. این انگورها که در دامنه کوه به عمل می آید، را نمی توان آبیاری کرد درنتیجه، برای شراب سازی بسیار مناسب اند. احتمالا هیچ شراب دیگری که درا ین هوای گرم شیراز درست شود را نمی توان بیش از یک سال نگاه داشت. ولی شرابی که از انگور خللر ساخته می شود هیچ وقت خراب نمی شود. انگور خللر کاملا مدور و هم اندازه یک تیله بزرگ است و بعید است که آنها را با نوع دیگری بشود عوضی گرفت. برای خوردن به صورت خام زیاد مطبوع نیست چون علاوه بر پوست کلفت تعداد زیادی هسته هم دارد.
سرانجام پس از این که همه انگورها را فشرده و خرد کردیم و آنها را در خمره ها قراردادیم، اطاق را خوب تمیز کرده و درش را هم قفل کردیم. فرایند مخمر شدن به زودی آغاز شد و از خمره هائی که در اول پر کرده بودیم، صدای ترق وتروق ریزی می آمد.
دراین مرحله حاجی سه تا پیستون چوبی درست کرد. هرکدام شبیه به چیزی بود که رختشوران به آن عصای مسین می گویند که دریک سرش چهارتیغه نازک ازتخته وجود داشت که به صورت یک زاویه قائمه به پیستون وصل بودند و طولشان 6 اینچ و عرض شان هم 2 اینچ بود. کار این پیستون ها به هم زدن مخلوط داخل خمره ها بود، یعنی قاطی کردن پوست و ساقه و آب انگور.
وقتی 56 ساعت پس از شروع فرایند به اطاق شراب سازی رفتیم، 6 تا خمره اول به اندازه کافی آماده شده بودند تا کارهای بعدی را شروع کنیم. انگور و پوست آن درسطح خمره باقی مانده و به صورت یک کیک جمع وجوردرآمده بود که در سطح آب انگوری که در حال مخمرشدن بود غوطه می خورد و تقریبا به سرپوش می رسید. از دیگر خمره ها هم صدای وزووز می آمدکه علت اش البته حباب های متعدد کوچکی بود که ایجاد شده و الان هم می ترکیدند و درجه حرارت اطاق با حرارتی که کل این ماجرا ایجاد می کرد به مقدار زیادی بالارفته بود.
حاجی توجه مرا به این نکته جلب کرده که خمره ها داشتند داغ می شدند که وضعیت بسیار رضایت بخشی بود و نشان می داد که فرایند مخمر سازی به خوبی داشت انجام می گرفت. با پیستونی که درست کرده بود، در4 خمره اول آن شبه کیک را که برروی خمره درست شده بود ترکاند و شروع کرد به هم زدن، که گاز زیادی از آن به هوا رفت. چیزی نگذشت که پیستون را با دو دست گرفته و شروع به هم زدن مایع درون خمره کرد. با پارچه سرشان را بست و سرپوش را گذاشت و در اطاق هم قفل شد.
درطول 4 ساعت همین کار باید برروی 4 خمره اولیه و 11 خمره دیگر هم انجام می گرفت. بعد سه ساعت دیگر، باز باید به این اطاق سر می زدیم و این سرزدن ها باید بیشتر و با فاصله کمتری انجام می گرفت. توجه زیادی لازم بود چون همین که درجه حرارت اطاق به خاطر این مخمرشدن ها بیشتر می شد، همین حرارت بیشتر فرایند مخمر شدن را هم تشدید می کرد. دربعضی از خمره ها، این فرایند خیلی شدید بود و از این خمره ها، حاجی علی اکبر سرپوش را کنار گذاشت و همان پارچه باقی ماند. حاجی دو تا ا زخدمه های مرا هم با خود داشت و هروقت که سر خمره ای را باز می کردند و می دیدند که هنوز انگور خرد نشده ای هست که از زیر پا دررفته بودند، آن ها را با دست خرد می کردند.
من قرار گذاشته بودم که وقتی شراب درست شد، آن را طبق قراری که گذاشته بودیم بین خودمان تقسیم کنیم ولی الان حاجی علی اکبر از من خواسته بود که تصمیم ام را بگیرم که می خواهم شرابم چگونه باشد، خیلی میوه ای، شربتی، خشک ، یا خیلی خشک. اگرچه تا کنون شیوه اداره خمره ها یک سان بود ولی از این ببعد بسته به نوع شرابی که می خواستیم داشته باشیم، باید به شیوه متفاوتی آنها را اداره کرد.
حاجی به من گفت که اگر می خواهم این شراب را بلافاصله، یعنی بعداز تابستان آینده، بنوشم، شراب خشک بهترین نوع است ولی اگر می خواهم شراب را برای آینده نگاه بدارم که نوع میوه ای اش مناسب تر است.
حالا دیگر روی خمره ها علامت گذاری هم کرده بودیم و از خمره هائی که می خواستیم شرابش خیلی میوه ای باشد، پوست و تفاله را درمی آوردیم و به عوض آنها را در خمره هائی که می خواستیم شراب اش گس تر باشد، اضافه می کردیم. برای خمره هائی که می خواستیم شرابط میوه ای تر باشد، فقط ساقه انگور را درآورده و به دور می انداختیم و برای شراب خشک هم کار خاصی نمی کردیم. دررروز بیست و یکم، پوست و ساقه را درآوردیم و تا این لحظه، فرایند مخمر سازی دیگر به پایان رسیده بود.
درپنجمین روز کار، حاجی شروع کرد به خمره ها را کج کردن، و خارج کردن انگورهای نارس و ساقه ها از کیک روی مایع که همیشه ایجاد می شود، ولی هرروزه نازک تر می شود. بعد شروع کرد با دست و انگشتهایش مایه شراب را هم زدن که پیشتر با پیستون مخلوط کرده بود. دستش را تا آنجا که می رفت در خمره فرو کرد و شروع کرد به دیواره خمره دست کشیدن و تعداد دفعاتی که محتوی خمره را هم زد را شمرد. همین که هم می زد به صدای بلند هم هم زدن را شماره می کرد و 4 نفری که به او در این کار کمک می کردند هم همین کار را می کردند. وقتی به شماره صد رسیدند، همه شان هم زدن را متوقف کردند. درابتدا، این را روزی یک بار و بعد روزی دو بار انجام می دادندووقتی که فرایند مخمرشدن به آخر رسید، باز فقط روزی یک بار این هم زدن انجام می گرفت.
این به واقع کار دشواری بود و حاجی با منتهای جدیت آن را انجام می داد و هیچ گاه از زیر بارش در نرفت. من به مقدار زیادی تعجب کرده بودم که چگونه یک ملا دارد شراب سازی می کند و به یک آدم « بی دینی» مثل من تازه یاد می دهد که چگونه شراب بیندازم.
تقریبا پس از روز 24 شراب برای صاف شدن ازپوست و تفاله های دیگر آماده بود.
شراب های شیرین از این پوست وتفاله ندارند چون پوست و تفاله را به خمره ای که شراب خیلی خشک در آن بود منتقل کرده بودیم. ساقه ها نیز درهمه خمره ها در فرایند مخلوط کردن و هم زدنها رفته رفته به درآمده و به دور ریخته شدند. این ها و همه انگورهای نارس و پوست که هرروز از خمره ها به درمی آمد را دریک خمره دیگر ریخته و منتظر عرق کشی از آن ها بودیم. شراب چند تا خمره را صاف کردیم، یعنی با قراردادن یک کیسه دردرون آن که به بدنه خمره محکم شده بود چیزی هم شبیه به یک شیر درته آن گذاشته بودم. وبعد آنها را در قرابه های مهروموم شده قراردادیم. حاجی البته شدیدا مراراهنمائی می کرد که برای شرابی که می خواهم بماند باید به شیوه دیگری عمل کنم و به من اطمینان خاطر می داد که شیوه ای که او می گوید بهتر است. من همان طور که او گفت عمل کردم و محتویات هرخمره را در یک زنبیل خالی کردم تا از هر ناخالصی، مثل پوست و هسته، پاک شود مایع به دست آمده را که به شکل و رنگ سوپ نخود فرنگی بود دوباره در خمره ها ریختیم و تا یک اینچ مانده به لبه آن و بعد سرش را با یک پارچه خیلی محکم بستیم و بعد سرپوش رارویش گذاشته و دوروبرش را با ترکیبی از کاه و گل، گل گرفتیم.
بعد از 24 ساعت، این کاه گل خشک شد و شراب سازی ما هم به پایان رسید.
من ده تا خمره شراب از صافی نگذشته داشتم که از این مقدار حدودا یک دوازدهمش رسوب است و هر خمره هم 40 من تبریز وزن دارند. درنتیجه، من 400 من شراب داشتم یا 1400 باطری که از این تعداد یک دوازدهم یک صد باطری را باید کسر کنم. 1300 باطری برای من باقی می ماند که برای مصرف سه سال من کافی است. علاوه براین، من صد بطری شراب صاف شده هم دارم که درحال حاضر قابل نوشیدن است.
درکل، 1400 بطری شراب که سهم من بود، به این قرار برای من هزینه دربرداشت، همه ارقام به قران است:
سی خمره، 5 قران هرکدام 150
20 بار انگور 750
هزینه حمل انگور 60
هزینه کارگران 100
کسر می شود فروش تفاله برای عرق گیری 50
کسر می شودفروش خمره ها 140
کل هزینه 870
به این ترتیب، هر بطری شراب برای من تنها 5.5 پنس درآمده است یعنی، تقریبا 5 قران برای 8 بطری شراب.
بقیه دارد....



Monday, July 14, 2008


اندیشیدن استراتژیک- رقابت درمیان رقبا 


صنایع به درجات گوناگون با فشارهای رقابتی روبرو هستند. نه فقط شدت و ضعف میزان رقابت فرق می کند بلکه رقابت می تواند به اشکال گوناگون وجود داشته باشد.
- رقابت بر سر قیمت
- رقابت بر سر ضمانت و گارانتی
- رقابت برسر خدمات پس از فروش
- رقابت بر سر کیفیت کالا
به شماری از عوامل که باعث تشدید رقابت دربازار می شود اشاره می کنم.
- وجود تعداد زیادی رقبای هم قدر و هم توان
همین جا بگویم که منظورم از « تعداد زیاد» ضرورتا وجود این یا آن تعداد نیست. بلکه به واقع، پیدا شدن وضعیتی است که هیچ عامل اقتصادی یا هیچ بنگاهی به تنهائی نتواند برروی شرایط بازار تاثیر بگذارد. درجای دیگر به این نکته بر می گردم و اندکی بیشتر توضیح خواهم داد.
- نرخ رشد پائین صنعت مورد بررسی.
شواهد کاربردی نشان می دهد که درصنایعی که نرخ رشد بالائی دارند، رقابت به نسبت کمتر است. دلیل اش هم این است که در چنین بازاری، یک بنگاه می تواند فروش خود را افزایش بدهد بدون این که سهم آن بنگاه از بازار ضرورتا بیشتر شده باشد. البته نرخ رشد بالا ممکن است مشوق ورود رقبای تازه بشود که به آن اشاره کردم. البته برای تسهیل ورود لازم است هزینه ورود و سرمایه مورد نیاز برای ورود خیلی چشمگیر نباشد. تقریبا در همه صنایع، کاهش در نرخ رشد صنعت، باعق تشدید رقابت درمیان بنگاهها می شود. البته آنچه که مهم است نه صرفا میزان مطلق رشد، بلکه به واقع میزان تغییر در آن است که ممکن است شرایط رقابتی را در بازار تغییر بدهد. به این ترتیب، اگر دیگر عوامل ثابت بمانند، می توان به ظن غالب گفت که درصنعتی که نرخ رشد سالانه اش به ناگهان از 15 درصد به 5 درصد کاهش یافته ما شاهد رقابت بیشتری بین بنگاهها خواهیم بود تا در صنعتی که میزان رشد در حد 5% ثابت مانده باشد.
- نرخ سود پائین
درصنعتی که نرخ سود در آن زیاد باشد، به اصطلاح شرایطی پیش می آید که « رقابت» درآن تحمل پذیر می شود، چون به قول معروف، موجودیت هیچ بنگاهی درنتیجه رقابت به مخاطره نمی افتد. ولی وقتی نرخ سود سقوط می کند، به احتمال زیاد وضعیتی پیش می آید که مدیران بنگاه را به رقابت بیشتر و شدیدتر با دیگران وادار می کند تا از سقوط بیشتر نرخ سود جلوگیری نمایند. البته اگر در همین بازار و یا صنعت، رقابت، به صورت رقابت برقیمت درآید، بعید نیست که حداقل در کوتاه مدت و میان مدت، وضعیت را بدتر کند و تنها دردراز مدت است که بنگاه موفق می تواند با استفاده از وضعیت مسلط شده اش بر بازار، به بازیابی هزینه های رقابت بپردازدو سود بیشتری داشته باشد. تازه در این شرایط، در پیوند با عوامل دیگر، از جمله هزینه های پائین ورود، سود آوری بیشتر یک صنعت باعث ورود بنگاههای تازه درآن می شود.
- هزینه های ثابت بالا
درحوزه هائی که به سرمایه گذاری کلان نیازمندیم، به احتمال زیاد هزینه های ثابت تولید به نسبت زیاد است. همین جا بگویم و بگذرم که منظورم از « هزینه ثابت»، هزینه هائی است که با میزان تولید بالا وپائین نمی رود ( درست برعکس هزینه مواد اولیه مثلا). و اما یکی از احتمالات این است که وقتی رقابت در بازار زیاد می شود و یا وقتی که بازار بطور کلی با رکود روبرو می شود، بعید نیست که در کوتاه مدت و میان مدت، هیچ راهی به غیر از تداوم کار با سود کم و حتی زیان وجود نداشته باشد و این نکته به خصوص دررشته های که فرایند تولید به سرمایه گذاری به نسبت زیاد نیازمند است( نمونه ای که می توانم بدهم صنایع پتروشیمی، و تصفیه نفت و حتی کشتی رانی است). یکی از دلایل ادامه کار این است که بنگاهی که ضرر می کند احتمالا با کوشش برای فروش سرمایه ثابت خود- در این شرایط- بعید نیست با ضرربیشتر روبرو شود. در نتیجه، شاید این « منطقی تر» باشد که در کوتاه مدت این زیان را تحمل کرده و منتظر بهبود شرایط بازار باقی بماند. البته اگر علت زیان دهی نه وجودرکود دربازار بلکه برای مثال، ورود رقبای کارآمد تر که هزینه تولید کمتری دارند باشد، در آن صورت، سیاست های دیگری لازم است که ازجمله بازنگری هزینه ها و احتمالا تغییر فن آوری تولید و بکار گیری آخرین فن ها می تواند دردستور کار قرار بگیرد. اگر بخواهم نمونه ای بدهم، سه چهار سالی پیشتر در یکی از نشریات داخلی خوانده بودم که در باره صنایع نساجی ایران نوشته بود که « ماشین آلاتی که در این صنایع مورد استفاده قرار می گیرد، تنها در موزه علوم در لندن وجود دارند» ( نقل به معنی). دیگر مسایل به کنار، بدیهی است که در این صورت، آن چه که با این ماشین های عهد دقیانوسی تولید می شوند دربازار قدرت رقابت نخواهد داشت. و باز اشاره بکنم که اگر حوصله و مسئولیت پذیری کافی برای تغییر این وضعیت وجود نداشته باشد، تنها دو راه باقی می ماند. یا از کیسه مصرف کنندگان به این تولید کنندگان حمایت نامحدود می دهی و بازار را به روی کالاهای مشابه می بندی و یا تعرفه های بالا وضع می کنی و یا از آن ور بام می افتی و به یک باره بازار را باز می کنی و احتمالا شرایط را برای ورشکستگی این واحدها آماده خواهی کرد. متاسفانه درایران، هر دوی این برخورد را دیده ایم. آن چه که حکم کیمیا راداشت برنامه ریزی برای تغییر این وضعیت بود و منظورم هم نه فقط افزایش کارآئی نهاد دولت بلکه ارایه حمایت مشروط (مشروط به بهبود تولید و تولید کنندگی و فن آور ی) و محدود ( شبیه به آن چه که در ژاپن و کره جنوبی انجام داده اند) یعنی به واحدها یک مهلت زمانی می دهید برای انجام این کارها و البته که نهاد نظارتی برکل این فرایند نظارت دقیق خواهد داشت.
- صرفه جوئی های ناشی از مقیاس
بطور کلی رقابت در رشته هائی که بزرگ بودن بنگاه یک امتیاز به نظر می رسد، شدید تر است. دلیل این امر هم این است که میزان هزینه تولید به میزان تولیدبستگی داردو با بیشتر شدن تولید هزینه سرانه تولید کاهش می یابد. یعنی چیزی که گاه از آن تحت عنوان « منحنی تجربه» هم نام می برند که که هرچه که میزان تولید بیشتر افزایش یابد، هزینه تولید با شدت بیشتری کاهش پیدا می کند. کاهش هزینه تولید به این معناست که قیمت هم می تواند کاهش پیدا کند( البته مشروط به شرایطی) وقتی این چنین می شود، طبیتعا، میزان تولید هم می تواند باز هم افزایش یابد. یعنی با یک فرایند پویائی در این جا روبرو هستیم و یکی از پی آمدهایش احتمالا این است که در بازارهائی که میزان رشدش قابل توجه است، بعید نیست با وضعیت مسلط بنگاهی که به اندازه کافی از دیگر رقبا جلو می افتد، روبرو بشویم ( مثالی که می توانم فکر می کنم احتمالا شرکت مایکروسافت است). به نکته دیگری هم اشاره کنم و بگذرم. دربعضی از صنایع، ساختار تولید هم به گونه ای است که ظرفیت تولید تنها می تواند به مقادیر بسیار زیاد افزایش یابد، یعنی به عبارت دیگر و برای نمونه، ماشین آلات تولیدی به واحدهای بسیار کوچک تقسیم ناپذیرند. البته که مسایل هزینه ای هم در اینجا هست. مثالی که به نظرم می رسد ، خرید یک کشتی نفت کش است یعنی اگر شما یک کشتی نفت کش 100 هزار تنی داشته باشید، ولی میزان تقاضائی ک دربازار برای خدمت حمل ونقلی شما هست، برای مثال 150هزار تن باشد، شما مجبورید دراین جا یک کاری بکنید. فرض کنید که نفت کش بعدی و بزرگتر که می تواند دربازار خریداری شود، ظرفیت اش 200هزار تن و یا بیشتر باشد، با خرید این کشتی شما مقداری ظرفیت مازاد خواهید داشت و البته که وقتی آن را خریده اید تحت فشار بیشتری خواهید بود تا درصدبیشتری از بازار را دراختیار بگیرید. در عین حال این هم درست است که هزینه خرید کشتی 200 هزار تنی به ظن غالب2 برابر خرید یک کشتی 100 هزار تنی نخواهد بود.
- میزان تفکیک کالائی
یکی از عواملی که از بنگاههای فردی دربرابر رقابت حمایت می کند، ناکامل بودن بازارهاست. درهمین راستا، اشاره کنم و بگذرم که اگر دربازار با تفکیک کالائی روبرو باشیم، طبیعتا فرایند رقابت نیز، موثر نخواهد بود چون تولید کنندگان کالاهای مختلف و یاحتی مارک های تجارتی مختلف مصرف کنندگان احتمالی محصولات خود را به « منحصر بفرد بودن» آن چه که ارایه می دهند « متقاعد» کرده اند. همین جا بگویم، که نکته مهم در این جا این نیست که آیا فلان کالا به واقع منحصربفرد هست یا خیر، بلکه مهم این است که مصرف کننده به چنین سرانجامی « متقاعد» شده باشد. یعنی اگر مصرف کننده چنین « فکر کند»، طبیعتا به روایتی که رقیب خواهد گفت، زیاد گوش نخواهد داد.
- شماره بنگاهها و سهم بنگاهها از بازار
دریک بازار غیر متمرکز که هیچ بنگاهی سهم قابل توجهی از بازار را درکنترل ندارد، رقابت شدید تر است تا درشرایطی که به روشنی یک بنگاه در موقعیت مسلط قرار دارد و به اصطلاح « رهبر بازار» است.
- طبیعت محصول
دربازارهائی که محصول به گونه ای است که می توان مازادش را درانبار برای روز مبادا و یاحتی برای روزی که قیمت ها در آن افزایش یابد انبارکرد، شدت رقابت به نسبت کمتر است تا دربازاری که چنین امکانی وجود ندارد. بازاری که همین طور سردستی به نظرم می رسد، بازار سفر های هوائی است. اگر بخواهید نمونه ای بدهم باید بگویم، فلان پرواز به نیویورک از لندن در فلان روز، در این جا احتمال این که عرضه کننده درصورت فروش نرفتن به موقع بلیط ها مجبور به کاستن شدید از قیمت بشود، زیاد است.
- تازه واردین به بازار
به تجربه می دانیم که در بازارهای سابقه دار، بنگاهها معمولا به طور علنی و غیر علنی به « توافقاتی» می رسند که به اصطلاح هوای یک دیگر را داشته باشند. و اما، وقتی تازه واردی به بازار وارد می شود، بعید نیست که قواعد بازی تغییر کند. باز مثالی که می توانم بزنم به چند سال قبل باز می گردد، که پروازهای هوائی بین لندن و نیویورک با ورود هواپیمائی فردی لیکر تغییر یافت. فردی لیکر برای این پرواز بهائی طلب می کرد که تقریبا یک سوم بهای معمولی بلیط به نیویورک بود همین طوری سردستی و برای اطلاع، سه شرکت مسلط هواپیمائی آن سالها ( اوایله دهه 80 قرن گذشته)، پان ام، بریتیش ایرویز- و تی دبلیو ا، با هم « توافق» کرده و بین این سه شرکت غول پیکر و شرکت فسقلی فردی لیکر « جنگ قیمت» برای مدتی درگرفت. پس از چندی فردی لیکر ورشکست شد و این شرکت های عمده، هم بهای بلیط از لندن به نیویورک را افزایش دادند. فردی لیکر بعدا از دست این بنگاهها به دادگاه شکایت کرد و اگر درست به یادم مانده باشد، حدودا60 میلیون دلار خسارت گرفت و بعد در جزیره ای بازنشسته شد تا چند سالی پیشتر که درگذشت.
خوب بازدارم پرحرفی می کنم. با تاکید دوباره براین که نکات و مسایل بسیار زیاد د یگری هم هست که به آنها نپرداخته ام، اجازه بدهید در یادداشتهای بعدی، به بررسی عوامل کلان بپردازم تا زمینه ای فراهم شود برای وارسیدن مسایل درون بنگاهی.



Wednesday, July 09, 2008


عوامل برون بنگاهی-5 


یکی از اولین قدم های اساسی درتدوین طرح برای یک بنگاه، بیان موجزو مشخص ماموریت یا اهداف بنگاه است. قبل از وارسیدن عوامل محدود کننده برون بنگاهی و تنگناها ومحدودیت های دورن بنگاهی، انجام ثمر بخش ومفید چنین کاری عملی نیست. نکته این است که این محدودیت ها، چه درونی و چه برون بنگاهی، به واقع تعیین کننده آن چارچوب کلی است که به بنگاه امکان می دهد تا ماموریت خود را تعریف کند. مناسبات بین بررسی هائی که برای مشخص کردن این چارچوب لازم است و درک و فراستی که لازم است تا بتوان دورنمای بنگاه را ترسیم کرد، رابطه ای دوسویه وپویاست و برهم تاثیر گذاشته و از یک دیگر تاثیر می گیرند. اطلاعات درباره عوامل برون بنگاهی جهت گیری کلی بنگاه را مشخص می کند و این جهت گیری البته مشخص می کند که چه نوع اطلاعاتی مورد نیاز است و باید جمع آوری شود.
بررسی عوامل برون بنگاهی یعنی مشخص کردن نیروها و عواملی در خارج از تشکیلات که می تواند بربنگاه اثر بگذارد. این بررسی در دوسطح انجام می گیرد.
عوامل خرد:
یعنی بررسی جزئیات بازار و عوامل مربوط به رقابت که بروضیعت تجارتی بنگاه اثر می گذارد.
عوامل کلان:
بررسی عوامل اقتصادی، سیاسی، اجتماعی مربوط به جمعیت، فن آوری، و مربوط به بهداشت محیط زیست، و مربوط به زیر بنا و به مسایل حقوقی.
هردودسته این عوامل باید برای رسیدن به درک معقولی از شرایطی که بنگاه درآن عمل می کند، مورد بررسی قراربگیرند.
عوامل خرد:
عوامل اقتصادی خرد که بر تجارت تاثیر می گذارند عواملی هستند در پیوند با بازاری که بنگاه در آن فعالیت می کند و هم چنین نیروهای رقابتی که به صنعت یا بازار مشخص شکل می دهند، تعریف می شوند. با توجه به پژوهش های مایکل پورتر، خلاصه ای از بررسی او از عوامل 5 گانه ای که وضعیت رقابت موجود با آنها مشخص می شود را به دست می دهم:
- خطر ناشی از قدرت خریداران
- خطر ناشی از ورود رقبای جدید
- خطر ناشی از سوی عرضه کنندگان [ فروشندگان]
- خطر ناشی از پیدا شدن کالا یا خدمات جانشینی
- وضعیت رقابت موجود دربازار
خطر ناشی از قدرت خریداران
اثری که خریداران بر سودآوری دریک بازار دارند با قدرت شان در آن بازار رابطه مستقیم داد.به نظر پورترخریداران می توانند قدرتمند بوده و تاثیرات شگرفی داشته باشند، به ویژه وقتی که:
- خریداران در مقایسه با فروشندگان قدرت بیشتری داشته باشند.
- خرید درصد بالائی از هزینه های خریداران باشد.
- خریدها تفکیک پذیر نباشند. یعنی خریداربتواند دقیقا همین کالا یا خدمت را از بنگاه دیگری خریداری نماید.
- سود خریداران زیاد نباشد. در نتیجه به افزایش قیمت حساسیت بیشتری نشان بدهند.
- خریداران امکان بالقوه ادغام معکوس داشته باشند.
- تاثیر آنچه فروشندگان ارایه می کنند برمحصولات خریداران قابل توجه نباشد.
بود یا نبود محصولات جانشین در بازار
- هزینه نسبی تعویض عرضه کنندگان یک عامل مهمی است که باید به آن توجه شود. یعنی هر چه که هزینه تعویض کمتر باشد، بازار رقابت آمیز تر است و به همین خاطر، فروشندگان می کوشند تا مشتریان را با عرضه محصولات منحصر به فرد خود یا شرایط منحصر به فرد « قفل» نموده و امکان تعویض را کاهش بدهند. در بازارهای پیشرفته تر، اعتبارات همین نفش را ایفا می کند.
- به چه میزان خریداران به ایجاد یک رابطه درازمدت با عرضه کنندگان برای کسب اطمینان از کیفیت و ثبات عرضه اهمیت می دهند. اگرچنین تمایلی وجود داشته باشد، حساسیت به قیمت خریدار را کاهش می دهد.
خطرناشی از سوی عرضه کنندگان:
عرضه کنندگان هم بر میزان سودآوری دربازار اثر می گذارند ولی منشاء قدرت شان درست درجهت مخالف خریداران است. یعنی عرضه کنندگان قدرت مندند وقتی:
- تعدادشان محدود باشد. میزان تمرکز دربازار هم به نوبه عامل مهمی است. هرچه تعداد عرضه کنندگان کمتر باشد یا آنچه که برای فروش عرضه می کنند، عرضه محدودتری داشته باشد، رقابت در میان خریدارن به نفع عرضه کنندگان بیشتر می شود. این وضعیت، بازار را به صورت بازار فروشندگان در می آورد. قدرت عرضه کنندگان، به ویژه وقتی به مقوله هائی چون ثبت اختراعات می رسیم بیشتر می شود چون ثبت اختراعات، فروشندگان را دریک موقعیت انحصاری قرار می دهد.
- محصولات جانشینی زیادی دربازار نباشد.
- محصولی که یک عرضه کننده عرضه می کند درتجارت خریدار مهم باشد.
- عرضه کننده بتواند با موفقیت به تفکیک کالائی دست بزند. دراین جا آن چه که اهمیت دارد، هویت مارک تجاری، خوش نامی به جهت قابل اعتماد بودن و خدمات به مشتریان است.
- عرضه کننده می تواند ادغام رو به جلو انجام بدهد.
عرضه کنندگان به شکل و شیوه های مختلف دربازار اعمال قدرت می کنند.
- با یک قیمت مشخص، کیفیت محصول نامناسب تر می شود.
- شرایط پرداخت و دیگر شرایط را محدود تر می کنند.
- تا جائی که عرضه کنندگان می توانند قدرت قابل توجهی در بازار اعمال نمایند، هزینه ها بالا رفته و سودآوری کاهش می یابد.
خطر ناشی از ورود رقبای جدید:
ورود تولید کنندگان جدید درهروضعیتی با افزودن بر ظرفیت تولیدی باعث بیشتر شدن رقابت می شود. کوشش تولید کنندگان تازه برای دست یابی به سهمی از بازار و هم چنین تقاضای شان برای عوامل تولید موجب بالارفتن هزینه تولید خواهد شد. موانعی که برسرراه تازه واردین وجود دارد معمولا فن آورانه و مربوط به شرایط افتصادی است که باعث افزایش هزینه ورود یک بنگاه می شود. به خصوص اگر بنگاههای موجود ا زاین نظر دروضعیت مطلوب تری باشند. بالارفتن هزینه ورود موجب می شود تا ورود شرکت های تازه دشوارتر شود. در وضعیتی که موانع ورود جدی واساسی نباشند، رقابت تشدید می شود چون رقبای جدید وارد می شوند. نظر به این که سودآوری یک صنعت به میزان زیادی به غیر کامل بودن بازارها بستگی دارد درنتیجه این به نفع بنگاههای موجود است که تا جائی که امکان پذیر است هزینه ورود را بالاتر برده و موانع بیشتری برای کسانی که خیال ورود دارند ایجاد نمایند.
دراینجا نیز باید به اهمیت، تفکیک کالائی اشاره کنم. چون اگر بنگاههای موجود بتوانند مشتریان خود را به یگانه بودن محصول/خدمت خود متقاعد نمایند و اگر مصرف کنندگان به مارک تجارتی/ براند وفادار باشند، طبیعتا خطر ناشی از ورود رقبای تازه کمتر خواهد بود. مسئله مهم دیگر، امکان دست یابی تازه آمده ها به نظامهای توزیعی موجود است و این مسئله به ویژه برای بنگاههائی که دراندیشه گسترش فعالیت های خویش در اقتصاد جهان اند اهمیت زیادی دارد.
توانائی بنگاهها در توسل به کاستن از قیمت وارایه تخفیفات خاص برای مقابله با تازه آمده ها. امکان استفاده بنگاههای موجود از صرفه جوئی های ناشی از مقیاس را بیشتر می کند. و یا به دلیل سابقه حضورطولانی تر و شناسائی بهتر بازار و مصرف کنندگان، دانش بیشتری که دراین حوزه ها دارند می تواند به آنها قدرت بیشتر در مقابله با تازه آمده ها بدهد.
کوشش دولت برای محدود کردن شماره تازه واردین، به ویژه وقتی که تازه آمده خارجی باشند. به عنوان مثال، درسالهای پس از جنگ دوم جهانی، دولت ژاپن برای ایجاد یک اساس قدرتمند تولید داخلی به شرکت های غیر ژاپنی اجازه و امکان فعالیت گسترده نمی داد.
خطرکالا/ خدمات جانشینی:
جانشین ها یا کالاهای بدیل محصولاتی هستند که عملکرد مشابهی دارند. فراوانی کالاهای جانشینی یکی از عواملی است که اجازه نمی دهد تا بنگاه برقیمت محصولش بیفزاید و به همین نحو، معیاری از کیفیت و کیفیت طلبی را در جامعه حاکم می کند. وقتی کالاهای جانشینی زیاد نباشد- برای مثال وضعیتی که در اقتصاد ایران وجود دارد- هم مصرف کننده نمی تواند چندان پای بند کیفیت باشد وهم عرضه کنندگان نیازی نمی بینند به کیفیت آن چه که ارایه می دهند توجه نمایند. چون در نبود بدیل، کالای او بدون متقاضی نخواهد ماند. احتمالا وجود جانشین مقوله سرراست وساده ای نیست. گاه پیش می آید که یک بنگاه زمانی از وجود جانشین مطلع می شود که دیگر اندکی دیرشده است. پدیدارشدن کالای جدید یعنی ورود بنگاهی تازه با ساختار هزینه متفاوت به دایره رقابت ها و حضور بنگاههای جدید، موجب بیشتر شدن قدرت خریداران و کاهش قدرت فروشندگان می شود. معترضه بگویم و بگذرم که درایران کوشیده اند که از طریق واردات به این مهم دست یابند که به ویژه با نظام غیر کارآمد توزیع، چنین هدفی دست آمدنی نیست و تنها باعث ازبین رفتن تتمه توان تولیدی در اقتصاد می شود و همان موقعیت انحصاری را این بار، به جای تولید کنندگان داخلی به واردکنندگان می دهد.
البته نکات دیگری هم هست که در فرصت دیگری به آن خواهم پرداخت.



Monday, July 07, 2008







 
Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com

This page is powered by Blogger. Isn't yours?