<$BlogRSDUrl$>

نیاک - یادداشتهای احمدسیف
 

Friday, June 27, 2008


درسرزمین شیرو خورشید-2 


مغازه داران طبقه فرودست تجاراند. یک مغازه دار چون از خود سرمایه ای ندارد همه اجناس را نسیه می خرد. به عنوان یک قاعده هر محصولی دو قیمت دارد. یک قیمت، قیمت نقدی و دیگری هم قیمت نسیه فروشی آن است. بد ترین جنس ها را به خریداران نسیه می فروشند و حتی کم فروشی هم می کنند. با مشتریان نقدی که مغازه دار بسیار مایل است آنها راحفظ کند، بسیار بهتر برخورد می کنند.
کاسب یا صنعت کار خرده پا به عنوان یک قاعده کلی آدم پاک و صادقی است. رقابت سالمی درجریان است چون تجار مختلف دریک محل گرد هم آمده اند و این گرد هم آمدن نیز پی آمد سنت و عادت است نه این که اجباری درآن باشد. به این ترتیب همه مس فروشان در یک بازارند و سروصدائی که ایجاد می کنند به راستی کر کننده است.
همه آنچه که بوسیله محلی ها/ بومی ها ساخته می شود خیلی محکم و اساسی اند. دیگهای غذاپزی همیشه از مس محکم برای نسل ها دوام می آورد ووقتی هم کهنه وقدیمی می شود به عنوان مس قدیمی به نصف قیمت مس جدید به فروش می رود. نقره کاران هم معمولا در همان حوالی کار می کنند، بعضی هاشان مهارت زیادی دارند ولی محصولات با کیفیت پائین که معمولا روستائیان متقاضی شان هستند، کیفیت کار را کمی پائین می آورد. بشقاب های باریک که با نقره قلمکاری شده با گل و گیاه به عنوان قاب آئینه متقاضیان فراوانی دارد. ورق های نقره را درکوره ها عمل آورده با چکش برآن می کوبند. نتیجه کار خیلی خوب است. بازوبند برای حفظ طلسم خیلی طرفداردارد و معمولا از طلا، یا نقر، یا فولاد همراه با طلا آنها را می سازند.
فولاد را به طرز زیبائی رگه دار می کنند و بخش عمده اش تزئین شده و با طلا منبت کاری شده است. ولی قیمت بسیار بالای این نوع فولاد کاری و تقاضای دائمی برای صادرات موجب شده که این اجناس گران باشند. گروه های کفش دوز متنوع اند. کفش دوزها و دم پائی سازان از چرم های رنگین کفش می دوزند و یا دم پائی های ساغری که معمولا زنها آن را می پوشند. این دم پائی ها تنها همان ابتدای مچ پا را می پوشاند ووقتی نو است بسیار زیباست. اینها را باپاشنه آهنی می سازند که خودش رشته مجزائی است.
ارسی دوز یا کسانی که کفش مردانه می دوزند تجارت مجزائی دارند و چکمه دوزان با این دو تفاوت دارند. این چکمه ها راهمیشه اندکی بزرگتر می دوزند که راحت از پا دربیاید و برای سفرهای طولانی مدت برروی اسب از پوتین های مشابه اروپائی بسیار بهتر است. گیوه دوزان هم هستند که گیوه می دوزند که رویه اش پنبه ای است و بوسیله زنان روستائی بافته می شود که اصطلاحا به آن می گویند « جوراب» و آن را بر یک تخت گیوه که خودش تجارت دیگری است می دوزند. تخت گیوه را هم مثل قالی می بافند وبعد درحاشیه با استفاده از شاخ برایش چیزی شبیه به نوک می گذارند. گیوه ها سبک وزن و خنک کننده اند و برای راه رفتن بسیار مناسب اند و معمولا در تابستان مورد استفاده قرار می گیرند. جوراب هم نمی پوشند و به همین خاطر، در کوه پیمائی و به خصوص به خاطر ثباتی که تخت گیوه به آدم می دهد هیچ پاپوش دیگری با گیوه برابری نمی کند. وقتی کثیف می شود آن را با گل سفید، سفید می کنند. یک جفت گیوه معمولی بین 2 تا 5 قران قیمت دارد. البته می توان برای یک جفت گیوه نقش ونگار دار و گل دوزی شده تا یک لیره هم پرداخت.
مچ پیچ از چرم ساخته می شود و فاصله بین زانو و مچ پارا می پوشاند. متقاضیان آن مردان قبایل، مهترها و چارواداران هستند چون اگرچه به اندازه چکمه مفید است ولی بسیار ارزان تر است. معمولا با چرم گل دوزی شده تزئین می شود و اینها را با گیوه، نعلین و کفش های زمخت می پوشند. ترکش دوزان هم فروشنده و سازنده کالاهای چرمی از قبیل کیف تپانچه، افسار، زین و غیره اند.
عطار هم فروشنده همه داروهائی است که از آنهادرکشور استفاده می شود. بخش اعظم شان گوشت نمک زده و خشک و حتی چای هم می فروشند.
علاف ( علف فروش)هم گندم و علف و کاه می فروشد و هم چنین شبدر که خشک شده است و به صورت ریسمان درآمده، فروشنده چوب وذغال هم هست.
بقال، مخلفات می فروشد از جمله خشک بار، سبزیجات و هرآن چیزی که یک روغن فروش در انگلیس می فروشد. بعضی از محصولاتی که علاف معمولا به طور عمده فروشی به فروش می رساند، بوسیله بقالها به مردم خرده فروشی می شود.
رنگرزان درایران کارشان پر رونق است چون اغلبپارچه های پنبه ای، چیت، چلوار خریداری شده و بعد رنگ می شوند. رنگرز را همیشه از رنگ دستهایش می توان تشخیص داد که معمولا به رنگ آبی تیره یا دیگرسایه های آبی است چون باید از نیل در رنگرزی استفاده نماید. همه شلوارهای مردان، چادر زنان وپیراهن طبقات به سرعت با نیل رنگ آمیزی می شود. ایرانی ها رنگ هائی که سریع نیستند را دوست ندارند، مثل رنگ شیمیائی، جوهر و ترجیح می دهند از همان رنگ های قدیمی یعنی روناس، ویا نیل استفاده نمایند.
خیاط ها درهمه موارد همه چیز را برای مشتریان خود می دوزند. در این جا لباس ازپیش دوخته و شلوار کوتاه ناشناخته است. خیاط همیشه پالتو را درحضور مشتری اندازه گرفته، می برد. قیمت دوختن یک پالتو یک تومان است یا به عبارت دیگر، برای یک خیاط مزد 2 یا 3 قرانی دریک روز. خیاط زنانه با مزد کمتری کار می کند و برای روزی نیم قران به اضافه ناشتائی هم کار می کند. همه دوختن ها با نخ ابریشمی انجام می گیرد که به صورت وزنی خرید وفروش می شود.
اطو کش ها برای این بکار گرفته می شوند تا لباس های نه چندان مرغوب را که از چلوار ساده یا گل دار دوخته شده است اطو کنند. اطوکشی هم به این صورت است که طرح را با استفاده از گوشه های اطو روی پارچه قرار می دهند و بعد با اطو که به واقع عموما اطوی جعبه ای است که با ذغال پرشده است و اغلب هم چیزی بیشتر از یک قطعه فلز گرم شده نیست، اطو می کنند. اطو کش معمولا از یک کوزه دهن گشاد و بزرگ استفاده می کند، آن را میان پاهایش نگاه داشته پارچه را رویش اطو می کند. اطوکشها هم چنین آنچه را که برای ضخیم کردن لباس زیر لازم است آماده می کنند.
مغازه های کوزه گری فراوان اند. لگن برای ذغال، کوزه برای انبار کردن گندم با خاکی که در آفتاب خشک می شود، ساخته می شود. البته ظروف ساخته شده ازگل رسی که در آتش پخته می شود هم برای فروش ارایه می شود. قلیان ها وسرچپق های ارزان ، گلدان براق به رنگهای سبز، آبی، و بنفش، کاشی، خمره برای شراب، آب یا سرکه ، لگن چه، ظروف آب خوری که طوری ساخته می شوند که آب را خنک نگاه می دارد. این ظروف رنگ پریده، زرد متمایل به سبز و بسیار شکننده اند. بهترین نوع اش را درکاشان می سازند. ظرفهای محکم تری از خاک رس سرخ ساخته می شود و به رنگهای گوناگون لعاب داده می شود. یک نوع خاک سیاه رنگ هم زیاد مورد استفاده قرار می گیرد و آن را به رگه های نقره تزئین می کنند و این ظروف بسیار جالب اند.
هنر ساختن سفالینه هائی که شبیه به متالیک باشند درایران از بین رفته است. آن کاشی های ایرانی دیوار که دراروپا این همه طرفداردارد دیگر در این جا پیدا نمی شود. بدلی های خیلی خوبی دراصفهان ساخته می شود ولی هنر ساختن موزائیک ها ی براق از بین رفته است.
بخش عمده ای از آجر که به دلیل بودنشان در مزارها تحت حمایت نبود، تا به همین جا به سرقت رفته اند و واهمه از رسوا شدن دلیل عمده ای است که باقی مانده ها به سرقت نرفته اند. اینها شبیه به ماهیان در آب اند که بالاخره در تور می افتند. نکته این است که قدرتمندان محلی ستون سنگی یک پارچه که از مرمریزد ساخته شده و قبر حافظ را می پوشاند، را هم اگر قیمت پیشنهادی جذاب باشد، خواهند فروخت.
کاروانسراها در شهرهای عمده با حجره احاطه شده اند و این حجره ها هم یا با یک کرکره چوبی یا پنجره بلورین محافظت می شوند. در این حجره ها تجار معاملاتشان را انجام می دهند و در اطاق درونی، که گاه به آن انبار هم می گویند و با یک دریچه سنگین به بخش بیرونی راه دارد، صندوق محکمی هم هست که محصولات باارزش تر را در آن حفظ می کنند. بانکداران درایران به صورت تجار خرده پا ملاحظه می شوند. درواقع کارهای صرافان همیشه مورد تحقیر قرار می گیرد. چون از ضعفا ربا می گیرند و کسی که ربا خواری می کند نمی تواند یک مسلمان خوبی باشد چون دراسلام ربا خواری حرام است. کل ابزارهای اداره اش معمولا یک چارپایه است دربازار که روی آن گردن بند طلا، نقره و سکه های مسین و جواهرات دیگر که اغلب بی عیب نیستند، قرار دارد. سود اصلی او از ارسال پول ازیک شهر به شهر دیگر و خرید وفروش اوراق مالی در هندوستان و لندن به دست می آید. تعداد معدودی از بانک داران درکاروانسرا حجره دارند و در موقعیت تجاراند ولی هیچ گونه پیشخوان از چوب ماهون و صفی از منشی ها وجود ندارد. کمی کاغذ پاره این ورو آن ور ویک برده سیاه پوست اغلب همه کارمندان یک صراف را تشکیل می دهد. بانکداران با همین حداقل امکانات و کارمندان این همه کار می کننند. طلا تا این اواخر به ندرت رویت می شد و چون همگان به قران و نیم قران پرداخت می شدند شمارش پول بسیار کسل کننده ووقت گیر بود و قران های کم عیار هم کم نبودند. شیوه معمولی این بود که برای مثال ده تومان را به قران می شمردند و بعد آن را وزن کرده و سپس بقیه پول به این ترتیب، با وزن کردن شمرده می شد. بعضی از این صرافان بسیار قابل اعتمادند و ثروت خارق العاده ای انباشت کرده اند. حاجی میرزا کاظم درشیراز یکی از آنهاست. او یکی از معدود صرافانی است که از سوی هم شهریانش به عنوان یک مسلمان خوب و از سوی ایرانی های دیگر و اروپائی ها به عنوان یک آدم خوب، مورد احترام است. اصفهانی ها آن قدر به دوز وکل شناخته شده اند که حاجی محمد صادق، یک اصفهانی ساکن شیراز خودش به من گفت، « یک تاجر در اصفهان برای زنده ماندن باید سردیگران کلاه بگذارد و اگر می خواهد به زندگی اش رونق بدهد باید بدزدد».



Thursday, June 26, 2008


درسرزمین شیرو خورشید... 


ایران قدیم....
دکتر ویلز یک طبیب انگلیسی است که در سالهای 1866-1881 در مناطق گوناگون ایران زیسته و طبابت کرده است. تجربه زندگی اش را در این سالها نوشته و در1893 در لندن منتشر کرده است: درسرزمین شیرو خورشید یا ایران مدرن، عنوان کتاب اوست که یک فصل آن را برای شما ترجمه کرده ام. ا.س.

فصل هفدهم
اصفهان
هزینه زندگی درایران بسیار پائین است و برای این که ازهزینه واقعی اطلاعاتی به دست بدهم می توانم بگویم که من با 500 لیره درسال دراصفهان می توانستم این هزینه ها را بپردازم.
یک آشپز 50 قران ماهانه
یک پیشخدمت 40 قران ماهانه
یک دستیار پیشخدمت 25 قران ماهانه
یک فراش 25 قران ماهانه
یک ظرفشور 20 قران ماهانه
یک پسربچه 15 قران ماهانه
یک میرآخور 30 قران ماهانه
یک میرآخور 20 قران ماهانه
زنی که لباس می شوید 25 قران ماهانه
یک دستیارلباس شور 15 قران ماهانه
جمع 265 قران حدودا ده لیره
غذا ولباس این خدمتکاران به عهده خودشان بود فقط غذاهای اضافی منزل مرا مصرف می کردند. درخانه من، 14 لیره هم هزینه تنباکو بود که بطور متوسط ماهی 8 قران می شود. یک یک صبحانه مفصل شامل 3 یا 4 غذای مختلف درساعت 12 صرف می شد و صبح پس از بیداری، چای و غذای سبک بود. درساعت 8 شب شام شامل 4 نوع غذا به اضافه دسر سرو می شد. روزها قبل از اسب سواری، حدودا ساعت 4 بعدازظهر هم چای و کیک می خوردم.
کل هزینه من، زنم و دوبچه و نرس انگلیسی، هزینه نگهداری 5 اسب، کرایه خانه ما، حقوق خدمتکاران حدودا ماهی 35 لیره می شد. البته حقوق نرس انگلیسی و هم چنین بهای شراب ها و غذاهای کنسروی اروپائی را دراین رقم منظور نکرده ام. البته بگویم که به غیر اززمانی که آدم به سفر می رود و یا غذا به دشواری گیر می آید و یا غذای خوب کم است، غذاهای کنسروی اصلا مورد نیاز نیست.
به تجربه من، هزینه زندگی دراصفهان، تهران و تبریز شبیه یک دیگر است. درهمدان و کرمانشاه قیمت ها بسیار کمتر بود ولی الان فکر می کنم مثل یک دیگر شده اند.
همان گونه که درجای دیگر گفته ام هیچ اروپائی خودش به بازار نمی رود. برای این که از یک مغازه دار ایرانی تخفیف بگیری هم چانه زدن لازم است و هم اتلاف وقت و تصورات شان از ثروتمندی اروپائی ها آن چنان اغراق آمیز است که به سختی یک اروپائی می تواند با اینها معامله کند.
لیست قیمت ها دراصفهان در 1882
برنج من شاه ( حدودا 6.5 کیلو) 2 قران
گوشت گوسفند، من شاه 2 قران
گوشت گاو، من شاه 1.5 قران
مرغ، عدد 0.75 تا یک قران
جوجه، عدد 0.33 قران
کبک، عدد 0.5 قران
تخم مرغ ( 40 تا 60 عدد) 1 قران
کره، من شاه 5 قران
قهوه، پوند( تقریبا نیم کیلو) 1 قران
تنباکو، من شاه 4 تا 12 قران
سیب زمینی، من شاه 0.5 تا 2 قران
هیزم، بار ( حدودا 130 کیلو) 2.5 قران
قند، پوند 0.75- 1 قران
ذغال الک شده، من شاه 0.5 تا 1 قران
ذغال الک نشده، من شاه 0.25 تا 0.5 قران
انگور، من شاه 0.35 تا 0.75 قران
شمع، من شاه 4 قران
نان، من شاه 1- 1.5 قران
ازاصفهانی ها و تهرانی ها انتظار صداقت نمی توان داشت ولی شیرازی ها بسیار قابل اعتمادند. یک عادت خاصی دراصفهان وجود دارد که احتمالا ریشه اش قواعد مذهبی است. مردی می رود به سراغ تاجر وقراری می گذارد. صبح روز بعد « دبه » در می آورد و می کوشد به تعهداتش عمل نکند و خیلی خونسرد می گوید « مغبون شدم» و درنتیجه، معامله باطل است . برای کاستن از قیمت توافق شده و یا وقتی قیمت محصول متغیر است ، مثل تریاک و برای بهره گرفتن از بالا وپائین رفتن قیمت دربازار، این کار بسیار متداول است. به همین دلیل، همه قراردادها باید کتبی باشد و دراصفهان هم برای کاستن از احتمال بهرزدن معامله پرداخت یک بیعانه مفید خواهد بود.
تفاوت بین خرده فروشی و عمده فروشی بسیار چشمگیر است و خرده فروشان هم کم اتفاق می افتد که به سودی کمتر از 20 درصد راضی باشند. نرخ بهره معمولی دربازار 12 درصد است و یا 1 درصد هرماه نرخ بهره ساده. اغلب و تقریبا همه معاملات تجاری نسیه انجام می گیرد و تخفیف برای خرید نقدی یا یک قیمت متفاوت برای پرداخت نقدی یک استثناست.به واقع معامله نسیه آن قدر متداول است که قیمت یک شیئی را با طول ماه مشخص می کنند. یعنی در مورد قند ممکن است قیمت یک من شاه، یک تومان باشد بطور نسیه برای 4 ماه یا وقتی قیمت ها نزول می کند، برای هیجده ماه . قیمت ها معمولا با 4 یا 18 اعلام می شوند. یعنی برای چه مدت می توان نسیه معامله کرد. بخش عمده ای از معاملات عمده فروشی از طریق دلالان انجام می گیرد که به صورت تاجران سیار عمل کرده بادریافت حق کمیسیون معمولا از هر دوطرف سفارش می گیرند. دربین دلالان تعداد ناچیزی آدمهای صادق می توان یافت ولی آدمهای صادق اساسا استثنا هستند تا قاعده.
درمیان نژاد ایرانی ها، تاجران ازبقیه متعصب تر و خسیس تر اند. تنها وقتی که از کار بازنشسته می شوند فرصتی برای خودنمائی پیدا می کنند. هرگونه ظنی درباره ثروت باعث می شود تا توجه قدرتمندان جلب شده و زیاده خواهی نمایند.
همه اختلافات بین تجار با مراجعه به مجتهد یا معلمان قوانین مذهبی رفع می شوند. هیچ هزینه ای علنا برای محضر پرداخت نمی شود ولی رشوه های کلان اغلب بکار برده می شود. با توافق طرفین مشکلات به حکم ارایه می شود و مجلسی از تجار که ازسوی شاکی و متهم انتخاب شده اند درمنزل ملائی جمع می شوند. آنهائی که به عنوان حکم کار می کنند مشکل را با رضایت طرفین حل می کنند. اغلب یک قضاوت قاطع به نفع یا علیه متهم و شاکی نمی شود. تقریبا همیشه مصالحه انجام می گیرد. موارد بی عدالتی علنی خیلی نادر است ولی وقتی چنین می شود، تجار تصمیم می گیرند دیگر سراغ آن قاضی نروند مگر این که تصمیم غیر رضایت بخش را بازنگری کند. به تهران اعتراض می کنند و اگرقاضی کله شقی کند، معمولا برکنار می شود.
چون هر دوطرف رشوه می دهند، به عنوان یک قاعده قضاوت منصفانه می شود.
بقیه دارد....



Saturday, June 21, 2008


نتیجه گیری 


قصد و غرضم از مباحثي كه در اين كتاب جمع آوري شده است، اراية تصويري كلي از اوضاع اقتصادي ايران در قرن نوزدهم بود. بايد بگويم اما كه در اين تصوير پردازي، توجهم در وجه عمده به بررسي عواملي معطوف بودكه از ساختار سياسي- فرهنگي ايران نشئت گرفته بودند. اگرچه اين جا و آن جا به نقش عوامل برون ساختاري نيز اشاره كرده ام ولي وارسيدن مفصل تر اين عوامل موضوع دفتر ديگري خواهد بود كه اگر عمر و حوصله اي باشد در اختيار علاقمندان به اين مباحث قرار خواهد گرفت.
قرن نوزدهم بر خلاف ديدگاهي كه در ميان شماري از همكاران رايج است به اعتقاد من قرن گم شده اي است كه در طول آن، نه ساختار سياسي ايران دستخوش تحول شد ونه ساختار اقتصادي آن بهبود يافت. اگر در ابتداي قرن، به زمان آن مستبد ريش بلند كوتاه عقل قانون گريزي داشتيم، همين وضعيت در سالهاي پاياني قرن نوزدهم هم حاكم است. در عرصة هاي اقتصادي نيز دلال مسلكي و دلال پيشگي گسترده و همه جا گير هم براي همة اين مدت دست نخورده مي ماند. در حوزه هاي ديگر نيز تحول قابل ذكري اتفاق نمي افتد. آن چه از ارتباط با اروپا به دست مي آيد، نه نشانة حركتي به جلو كه در بهترين وضعيت، حالت در جازدن و در خود پوسيدن را دارد. بازارهاي ايران به روي كالاهاي فرنگي باز مي شود ولي پي آمدش دگرسان كردن شيوة توليد در ايران نيست. اگر پي آمد قابل توجهي داشته باشد، گسترش و رشد دلال مسلكي است. اگر در مقطعي صدور ترياك به جاي صدور ابريشم خام مي نشيند و يامدتي بعد صدور قالي و شال عمده مي شود ولي در همةاين موارد، شيوة توليد هم چنان طبيعي و دستي باقي مي ماند. نه تكنولوژي توليد تحول مي يابد و نه مناسبات حاكم بر روابط بين توليد كننده ومالكان ومتصرفان عامل عمدة توليد، زمين. بهرة مالكانه در پايان قرن به همان شيوه اي اخذ مي شد كه در ابتداي قرن و حتي در دوقرن پيشتر. عدم امنيت مال و جان نيز همان گونه كه دويست سال پيشتر بود. شيوة حكومتي نيز بدون تغيير مي ماند و مخروط خودكامگي هم چنان همه جا گستر است.
در اين ساختار مخرب و زندگي سوز تنها مقامي كه زور نمي شنود ولي هميشه زور مي گويد، مستبد اعظم، شاه است كه بر تارك اين مخروط خود كامگي نشسته است. براي بقيه لايه هاي اين مخروط، به غير از تحتاتي ترين لايه كه در ضمن پرشمارترين آن هم هست، زندگي هر روزه تركيبي است از زور شنيدن و در لحظه اي ديگر زور گفتن. كل زندگي اقتصادي و اجتماعي براين مدار اجحاف سالار ي مي چرخد.
براي مثال، اگرچه ناصرالدين شاه به ظل السلطان زور مي گويد ولي ظل السلطان در محدودة حكمراني خويش نه كاريكاتور پدر، بلكه قسي القلب تر از اوست چون در ضمن مي كوشد تاوان زورشنيدن از پدر را از اعضاي لايه هاي ديگر باز ستاند. و نتيجه اين مي شود كه همة زندگي ايران در طول اين قرن در همه عرصه ها به صورت مخرب ترين و در عين حال زشت ترين شيوة هرج ومرج و هركي به هر كي در مي آيد. ايران و ايراني تا زماني كه در تحت چنين نظام خودكامه اي روزگار مي گذراند، بي آينده مي شود و بي اميدي به آينده، نه فقط بهترين زمينه براي به هرز رفتن قابليت هاست بلكه مسئوليت گريزي را تشديد مي كند. ايران قرن نوزدهم از اين قاعده كلي مستثني نيست.
حكومت در ايران قرن نوزدهم، نه شيوة حاكميتي سكولار و يا حكومتي ديني بلكه نوع ويژه اي از « تئوكراسي بي دينان» است. اين نوع حكومت نه بهره اي از باورهاي سكولار عصر و زمانة خويش دارد و نه به باورهاي ديرپاي جامعة سنتي ايراني پاي بندي نشان مي دهد. وجه «تئوكراتيك» ساختار حكومتي تجلي اش را در « قبلة عالم» و « ظل الله» خواندن شاه مي يابد. البته در بسياري از عرصه ها تظاهر به دين داري هست ولي دراغلب عرصه ها، دين باوري وجود ندارد.
جامعةسنتي ايران در سالهاي پاياني قرن نوزدهم ، آن چه از شاه به عنوان نماد استبداد سكولار مي بيند و يا حتي در كردار اندك شمار رجال اروپا ديده شاهد است، كوشش براي تحكيم پايه هاي همين « تئوكراسي بي دينان» است. به همين خاطر است كه در اين چنين جامعه اي انقلاب مشروطيتي اتفاق مي افتد كه هم نهضتي ديني است و هم نهضتي سكولار و يكي از عوامل عدم توفيق آن نهضت هم تقابل وتناقض بين اين دو چهرة آن نهضت است.
در عرصة مناسبات بين حكومت و مردم هيچ قرارداد نانوشته اي وجود ندارد. نه دولت در قبال مردم مسئوليتي به گردن مي گيرد [ به وضعيت راه و امكانات بهداشتي و حتي امنيت در آن دوره بنگريد] و نه مردم، به غير از واهمه و ترس سراسري و ملي شده كه در اغلب موارد به صورت خشونتي عريان جلوه گر مي شود، در برابر حكومت وظيفه شناس اند. اگر چه ماليات هاي اخذ شده در پروژه هاي عمومي صرف نشده بلكه هزينه خوشگذراني هاي حكام مي شود ولي مردم نيز بدون عريان شدن سر نيزة سركوب ماليات نمي پردازند. اين خصائل ناپسند، حتي در سالهاي پس از مشروطه نيز ادامه مي يابد.
حكومت مركزي و محلي به تمام معني « اختياري» و عنان گسيخته است. ميزان زياده خواهي و زياده روي ها را كارآمدي ارگان هاي سركوب تعيين مي كند نه هيچ گونه ارزيابي عيني و يا آينده نگري منطقي. كوشش اندك شمار دولتمردان دلسوز هم به جائي نمي رسد. عبرت آموزي تاريخ در اين است كه نظام خودكامة حاكم بر ايران اگرچه به بركناري ميرزا شفيع و آقاخان نوري بسنده مي كند ولي تا خفه كردن قائم مقام و رگ زدن ميرزا تقي خان امير كبير به پيش مي تازد.
گذشته از بختك حكومت و حاكميت خودكامه عقب ماندگي اقتصادي از زمانه نه فقط به صورت موارد مكرر شيوع بيماريها بلكه فقدان كامل ابتدائي ترين خدمات و دانش بهداشتي كه به صورت مرگ و ميرهاي بسيار زياد در مي آيد، نيز جلوه گر مي شود. در اقتصادي كه هنوز از ابزار سرمايه اي و ماشين آلات استفاده چنداني نمي كند، لطمه به جمعيت و به نيروي كار كه در كنار طبيعت عمده عامل توليد بود، كل فرايند توليد را در اين اقتصاد طبيعي با مخاطره روبرو مي كند. در اواخر قرن، تعداد كثير ايرانياني كه به دلايل گوناگون به روسيه، مصر، عثماني و هندوستان مي گريزند با به در بردن مازاد بالقوه كار خويش از اقتصاد ايران تحول قهقرائي اين فرايند را تشديد مي كنند.
بديهي است كه در چنين فضائي شيوه هاي توليدي نيز بهمان شكل وشمايل پيشين طبيعي و براساس تجربه، بدون بهره گيري از علم زمانه ادامه مي يابد. وضع در بخش هاي غير كشاورزي با آن چه بر روستاها مي گذرد تفاوت چشمگيري ندارد. اگرچه صنايع دستي كه در زير بختك حاكميتي خودكامه به زحمت نفس مي كشد، رفته رفته و در وجوه عمده از جمله در نتيجة رقابت كالاهاي خارجي منهدم مي شوند ولي اين منهدم شدن با انهدام صنايع دستي در اروپا تفاوتي بنيادين دارد. در اروپا، صنايع دستي روستائي با گسترش توليدات صنعتي در شهرها به نابودي كشيده مي شوند صنايع گسترش يابنده در شهرها، هم پناهگاهي است براي سرفهائي كه ازدست فئودالها مي گريزند و هم در ضمن، ابراز توليد تازه تري در اختيار روستا قرار مي دهد كه هم جايگزين كار سرف فراري در فرايند توليد مي شود و هم افزودن بر توليد را امكان پذير مي سازد. در جوامعي چون ايران اما، شايد بتوان گفت كه انهدام صنايع دستي به واقع نوعي گردن زدن صنعتي است. يعني، به تعبيري، جوامعي چون ايران به صورت حوزه هاي روستائي شهرهاي صنعتي اروپا دگرسان مي شوند. تفاوت اما در اين است كه:
- در ايران، دهقان و صنعت كار به جان آمده از كل نظام اقتصادي به بيرون از آن پرتاب مي شود يعني با مهاجرت و يا فرار از ده به شهر روبرو نيستيم. ايراني به جان آمده به مناطق جنوبي روسيه، تركيه ، وهندوستان مي گريزد.
- نه ماشين آلات جديدي هست و نه مناسبات تازه اي. اين جوامع به صورت بخش روستائي جوامع صنعتي دگرسان شده بايد با همان ابزارهاي عهد دقيانوسي خود توليد نمايند.
اين گردن زدن و سقط جنين « صنعتي» نه فقط براي بخش غير كشاورزي مصيبتي عظيم است بلكه از جمله عوامل موثر بحران افزائي در بخش روستائي نيز هست.
در بخش صنايع دستي، صنعت كاران بيكار شده يا از كل فرايند توليد به بيرون پرتاب مي شوند و مازاد بالقوه را با خويش به سرزميني ديگر مي برند و يا به كشت و زراعت مي پردازند - يعني به عكس فرايندي كه دراروپا اتفاق مي افتد - و توازن قوا بين عوامل مختلف توليد، زمين و كار را به ضرر كار بر هم مي زنند.
زارعان صنعت كار هم منبع در آمد نقدي خويش را از دست مي دهند و از درون اين مجموعه، اقتصاد كم توان و در وجوه كلي نه چندان مولد واساسا كشاورزي و در وجوه عمده سخت شكننده ايران سر بيرون مي زند. بي توجهي و غفلت از حفظ و نگاهداري از نظام پرهزينه و در عين حال اساسي و مفيد قنوات هم مزيد بر علت شده و مشكلات اقتصادي را دو صد چندان مي كند.
« تعديل ساختاري بدوي» ناصر الدين شاهي هم كار ساز نمي شود. اگر چه بدهي خارجي كشور افزايش مي بايد و سلطه اقتصادي با سلطة سياسي مخلوط مي شود ولي از « خصوصي سازي» زمين هاي ديواني هم خيري به كسي نمي رسد. طبقة زمين داري شكل مي گيرد كه زمين اش را از سلطان و حاكم اگرچه به قيمت ارزان، ولي« خريده » است. مناسبات بين مالك و زارع به همان روال سابق باقي مي ماند. زارع هم چنان در فلسفة حاكم بر جامعه و ذهنيت ايراني، نماد بي حقي مطلق است و مالك هرزمان كه لازم آيد به صورت يك حاكم عمل مي كند. به همان نحو كه حاكم، هر گاه كه اراده كند هم چون مالك « بهره مالكانه» مي ستاند. توليد ولي هم چنان طبيعي باقي مي ماند.
اگر چه قراردادهاي اسارت بار با رشوه و فساد امضاء مي شوند و بر مملكت چون اموالي صاحب مرده چوب حراج مي زنند ولي كار عمده اي در عرصه هاي توليدي انجام نمي گيرد. تنها استثناء توليد قالي در سلطان آباد [اراك] و تبريز است كه آنهم عمدتا كانالي است براي خروج سرمايه از ايران و يافتن وسيله اي براي تامين مالي واردات، وظيفه اي كه از سالهاي اولية قرن بيستم به گردن دلارهاي نفتي مي افتد.
ايستائي تكنولوژي توليد به تداوم « طبيعي» بودن شيوه هاي توليدقوت مي بخشد و اين شيوة توليد در همه جاي جهان قابليت اندكي براي رشد و گسترش و پيشرفت دارد. در ايران اما نظام خودكامگي با همة پي آمدهاي مخربش اين محدوديت ها را بيشتر و حلقه هاي خفه كننده را تنگ تر مي كند.
در آمدهاي نفتي اگر با مسئوليت پذيري و ايران دوستي براي افزودن بر قابليت هاي توليد هزينه مي شد،مي توانست بسيار مفيد وموثر باشد. و اما اين گونه نشد. باز گفتن اين داستان، يعني بررسي جامعه و اقتصاد ايران در قرن بيستم بايد موضوع پژوهش ديگري باشد.




پیش درآمد 


مجموعة مقالات پیش رو، سومین كتابی است كه در بارة‌ اقتصاد وجامعة ایران در قرن نوزدهم از نویسنده به فارسی چاپ می شود. با این همه، باید صریح و بدون پرده پوشی بگویم كه هنوز بسیار داستانهاست كه ناگفته مانده است. می خواهم توجه خواننده را به این نكته جلب كرده باشم كه نه این كتاب به تنهائی و نه حتی این سه کتاب درمجموع نیز برای همة پرسش های موجود، پاسخ های شسته ورفته ندارند. اگر عمری باشد، دست کم دو دفتر دیگر نیز به همین قلم جاری خواهد شد.
از چندین سال پیش كه به فكر تدوین نوشته هائی با مضون تاریخ اقتصادی ایران در قرن نوزدهم افتاده بودم، خیال داشتم كه مجموعه ای در 8تا 10 جلد و درمجموع بین 2000-1500 صفحه تهیه نمایم. دركنارش، علاقمند بودم كه ترجمة فارسی اسناد ومداركی را كه در گذر سالیان متمادی جمع آوری كرده بودم نیز در ایران در اختیار علاقمندان قرار بدهم تا علاقمندان دیگری نیز كه احتمالا به زبان انگلیسی آشنائی كافی ندارند و یا به آرشیو وزارت خارجه انگستان دسترسی ندارند بتوانند با استفاده از این اسناد به بررسی اقتصاد و تاریخ ایران بپردازندوتحلیلی متفاوت از آن چه كه من تا كنون به دست داده ام، به دست بدهند. گذشته از رشادت ناشر، این كار به مقدار زیادی به همت و پشتكار خودم بستگی داشت واگرچه برای چیزی حدودا 10 جلد اسناد، آمادگی داشتم - یا حداقل، گمان می كردم دارم. متاسفانه، به دلایلی كه ذكرش در این جا خالی از لطف است، ادامة هیچ كدام از دو پروژه امكان پذیر نشد. چند سال پیش به همت نشر چشمه، اولین كتاب من تحت عنوان « اقتصاد ایران در قرن نوزدهم» در ایران چاپ شد. مدتی بعد، در ادامه همان ساختار تحلیلی ارایه شده، نشررسانش كتاب « استبداد، مالکیت و انباشت سرمایه درایران» را چاپ كرد كه اگرچه دنبالة همان كتاب قبلی نبود، ولی درآن كوشیده بودم تا یك چارچوب نظری برای بررسی وضعیت ایران ارایه نمایم. این كه آیا، چارچوب پیشنهادی من مفید یا غیر مفید است تنها با بحث و بررسی از سوی علاقمندان به تاریخ ایران روشن خواهد شد. بدیهی است كه اگر خودم فكر می كردم، چنین چارچوبی مفید فایده ای نیست، چنین كتابی را به دست چاپ نمی سپردم. واكنون نوبت به « قرن گم شده: اقتصاد و جامعه ایران در قرن نوزدهم» رسیده است كه به واقع دنبالة‌ همان مباحث پیشین من است. انگاره اصلی بررسی های این كتاب این است كه اگر نخواهیم به قرون پیشتر باز گردیم، علل ناكامی های اقتصادی ما ریشه در تحولاتی دارد كه در قرن نوزدهم برایران گذشته است. یعنی، این قرن از دیدگاه بررسی تحولات اقتصادی، قرن گم شده است. گوئی كه اقتصاد ایران از این دوره صد ساله نگذشته است. بر خلاف ادعاهای گاه و بیگاه شماری از محققان و پژوهشگران، اقتصاد ایران در 1800 با اقتصاد ایران در 1900 تفاوت چشمگیری، به ویژه در وجوه مثبت، ندارد. در ابتد و انتهای قرن، مالكیت خصوصی محترم نیست و امنیتی ندارد. ساختار سیاسی نیز تغییری نكرده است. همچون گذشته مستبد اعظم، شاه، ووابستگان بوروكراسی متحجر حاكم همه كاره اند و به مردم نیز هیچ پاسخگوئی ندارند. شیوه های تولید، چه از نظر بیان حقوقی و چه از دیدگاه تكنولوژیك تغییری نكرده است. نظام مالیاتی و دیوان به همان شكل و صورتی است كه صد سال پیشتر بود. این كه اندكی بعد، از درون این مجموعه، با نهضت مشروطیت روبرو می شویم كه با همة كاستی ها حركتی سترگ بود، بررسی و تحلیل همه جانبه ای می طلبد. ولی، گفتن دارد كه به علت ناهمخوانی این نهضت با دیگر اجزای كلیت ساختار ایران است كه شماری از محققان، آن را « دست پخت» انگلیسی ها می دانند و البته، به این سئوال ابتدائی نیز كار ندارند كه منافع دولت فخیمة انگلستان از مشروطه شدن حاكمیت در ایران چه می توانست باشد؟ مگر با حكومت شاه مستبدكم قرارداد بسته بودند؟ و مگرشمارة قابل توجهی از زمامداران قبل از مشروطه، به منافع دولت انگلستان درایران كم خدمت كرده بودند؟ البته ناگفته نماند که برخلاف روسیه تزاری که علنا به ضدیت با این جنبش پرداخت، انگلستان، در مراحل اولیه از آن دفاع می كرد. ولی شواهدی دردست است كه به آن در نوشته دیگری اشاره كرده ام كه دیری نگذشت كه دسیسه های آشكار وپنهان دولت انگلستان نیز بر علیه مشروطه آشكار شد. البته به قرارداد معروف 1907 دیگر اشاره نمی كنم. به نظرمن، « انگلیسی» دانستن مشروطه قبل از آنكه ریشه در واقعیت داشته باشد، نشانه ضعف تحلیل و شناخت اندك تحلیل گران ما از اوضاع ایران است. مگر جریانات رژی را با استدلالی مشابه به روسیه تزاری نبسته بودند و مگر آن نهضت عظیم، روسی بود؟
اگر در بررسی دیگر جنبه های زندگی كم كاری وغفلت نكرده باشیم - كه خودش جای بحث دارد- بررسی ما از زندگی اقتصادی ما در دو قرن گذشته به شدت ناكافی بوده است. اگر چه درست است كه برای ریشه یابی توسعه نیافتگی ایران باید بیشتر به عقب بر گردیم ولی این هم صحت دارد كه در این دو قرن شاهد تحولاتی به واقع دوران ساز در زندگی و اندیشه ورزی اقتصادی جوامع گوناگون بشری بوده ایم . شیوه های تكنیكی تولید در این دوره متحول شدند. پیشرفت علوم گوناگون و كاربرد علوم پیشرفته تر در عرصه های تولیدی همة معادلات سنتی را در هم ریخت. نه فقط شیوة زندگی كه شیوة اندیشیدن نیز متحول و دگرگون شد. برشی كه چند قرن پیش تر آغاز شده بود، عیان تر و چشمگیرتر شد. شماری از جوامع، در نتیجة مجموعة پیچیده ای از عوامل مختلف صنعتی شده و به دوران فراصنعتی رسیدند. جوامع چون ایران اما ازقافلة صنعت و پیشرفت ودرنتیجه از مدنیت و مدرنیته عقب ماندند.
این عقب ماندن از قافله اما به معنای ایستائی مطلق نبود. جامعة ایرانی ما اگر چه با كندی ولی خواه ناخواه در گذر زمان تغییر كرد و به خصوص از قرون 15 و 16 میلادی كه در ارتباط منظم تر با اروپا قرار گرفت این فرایند دگرگونی و تغییر اگرچه هنوز كند بود ولی به نسبت گذشته سرعت گرفت. در پیش از این دوران، درهای جامعه و اقتصاد ما به روی دنیائی دیگر بسته بود و اگر هم تاجری و یا سیاحی اروپائی پایش به ایران می رسید و یا جهانگرد ایرانی به دنیاگردی می پرداخت، این موارد آن چنان نادر و كم یاب بودند كه تاثیر قابل رویتی بر فرایند تحول نداشتند. ولی از زمان صفویه به این سو قضایا به صورت دیگری در آمد. از آن دوران به بعد است كه سوداگران اروپائی نیز به دریا می زنند و اگر در جائی به دنبال طلا می گردند، در جای دیگر ممكن است در جستجوی بازار باشند. از همین دوران است كه مداخلات مستقیم و غیر مستقیم اروپائیان نیز در امورات كشورهائی چون ایران آغاز می شود. عهد نامه ها و قرارنامه هائی كه امضاء می شوند، از سوئی امكانات بیشتری در اختیار این سوداگران می گذارند و از سوی دیگر، زمینه را برای بازشدن بیشتر درها و دروازه ها بروی كالا ها و فرآورده هائی كه با شیوه های تازه تری تولید می شوند، باز می كنند. نكته ای كه اغلب نادیده گرفته می شود، این است كه اگر چه ممكن است كیفیت زربفت یا پارچه دست بافت ایران و یا هندوستان از كیفیت فلان زربافت و یا پارچه بافته شده در كارخانة تازه پاگرفتة منچستر بهتر بوده باشد، كه به احتمال زیاد این چنین بود، ولی همان پارچه با كیفیت پائین تر رنگ و نشان از شیوة تولیدی تازه ای می دادكه پرتوان تر بود و قابلیت بیشتری برای انهدام همة ساختارهای پیشتر از خویش داشت. وقتی به قرن هیجدهم و سپس به قرن نوزدهم می رسیم، این ارتباطات بسیار بیشتر می شود. از سوئی تحولات درون ساختاری، البته به كندی، و از سوئی دیگر این مناسبات روزافزون، رفته رفته زیر بنای اقتصادی جوامعی چون ایران را دگرگون می سازد. با همة این دگرگونی و تحولات ولی، شیوة حاكمیت سیاسی ایران دست نخورده می ماند. به عنوان نمونه می گویم، ساختار سیاسی حاكمیت ایران در زمان ناصرالدین شاه با زمان شاه عباس تفاوت چشمگیری ندارد، ولی این دو حاكمیت بر جامعه و اقتصادی متفاوت حكم می رانند. از آن بسی مهمتر، شرایط تاریخی كاملا دگرسان شده است. در زمان ناصرالدین شاه، سرمایه سالاری تازه نفس اروپا را داریم كه هر روز بیشتر از روز پیش به « انقلاب صنعتی » خود سامان می دهد و بطور منظم و بابرنامه به دنبال بازار بیشتر و گسترده تر است. « جهانگردی اش» نه از روی كنجكاوی است و نه بی برنامه. طبیعی و بدیهی است كه دیگر آن پرده های حمایتی روزگاران گذشته وجود ندارند. اگرچه ابداعات دوران ساز هنوز ظهور نیافته است ولی چهره جهان و منطق و امكانات زیر ساخت اقتصادی به قدر كفایت دگرگون شده است. بهمین خاطر نیز هست كه پی آمدهای دست نخورده ماندن حاكمیت سیاسی در كشورهائی چون ایران در قرن نوزدهم در مقایسه با قرن پانزدهم مثلا، بسیار جدی و مهم می شود.
طبیعی است كه كم كاری و غفلت ما در شناخت چرائی آن چه كه بر ماگذشت، با كم كاری و غفلت در شناخت علل این تحولات دوران ساز تكمیل شد و ما به آن جائی رسیده ایم كه اكنون در آن هستیم.
من بر آن سرم كه این كم كاری وغفلت ریشه در فرهنگ و سیاست حاكم بر جامعة ما دارد.
به دلایلی كه بررسی شان از محدوده این كتاب فرا می گذرد، در طول تاریخ دراز دامن مان همیشه با سیاست خودكامه و نگرش تك صدائی حاكم بر جامعةروبرو بوده ایم. نتیجة این تركیب نامطلوب این بود كه قدرتمندان و سیاست پردازان ما د رگذر تاریخ تا به این درجه اعتماد به نفس نداشته اند كه به دیدگاهی متفاوت از آن چه كه می پسندند امكان و اجازه بیان و اظهار نظر بدهند. از جمله به همین خاطر، ما همیشه حتی برای شناخت دردها و مشكلات خویش كمبود داشته ایم. از سوی دیگر، طبق تعریف، نگرش خودكامه و تك صدا، همیشه با نگرش متفاوت مسئله دارد و اگر به سركوب و خفه كردن آن توفیق نیابد، وجودش را به نیروهائی بیرون از سیستم نسبت می دهد. به همین خاطر است كه شاید در تاریخ بشر، هیچ ملتی به اندازه ما این همه " مزدور بیگانه" و یا " توطئه گر" و " اجابر و اوباش" و " جاسوس "نداشته است.
در نبود یك سنت دموكراتیك و در نتیجة یك نگرش خودكامه، همه چیز سیاسی می شود. اگرچه سیاست، ضرورتا چیز بدی نیست ولی اقتصاد " سیاسی شده" نه فقط راه گشا نیست بلكه ای بسا گمراه كنننده هم باشد.
در جای دیگر به تفصیل گفتم [1] [2]كه مشكل اساسی نظام خودكامة حاكم بر ایران این بود كه یك سازو كار پویای درونی برای دگرگون كردن اساس اجزای خود در اختیار نداشت. آن چه در ظاهر امر به صورت فروپاشی نظام خودكامه متمركز در ایران جلوه گر می شد نه سر برآوردن گروه و طبقه ای تازه و بدیع و یا شیوة حكومت و تولیدی نو، بلكه به واقع نوعی فروپاشی از بالا بود وبه همین خاطر، برای مدتی به صورت نمونه های كوچكتر تكرار می شد. یعنی شماری از مستبدان ریز و درشت محلی و منطقه ای بودند كه اگر چه همة مختصات حاكمیت خودكامه را حفظ كرده بودندولی متمركز نبودند. اغلب هم كار وزندگی شان به جنگ و گریز داخلی می گذشت. به عبارت دیگر، از سه شاخة حكومت آسیائی فقط شاخه های ادارة غارت در داخل [ مالیه] و غارت در داخل و خارج [ جنگ] فعال بود كه پی آمد این جنگ و گریز ادامه دار صدمه زدن به و غفلت از ادارة رفاه عامه، یعنی عمده ترین ادارة حكومتی بود. البته وقتی یكی از این جوجه خودكامگان محلی بر دیگران فائق می آمد، نظام خودكامة متمركز بر قرار می شد. تا موقعی كه جهان بیرون از ما، هم چون خود ما با همان شیوه های قدیمی و طبیعی می زیست، پی آمد این شیوةحكومت فاجعة آمیز نبود. شوربختی تاریخی ما از آن جا تشدید شد كه از تحولات سرنوشت سازی كه از نیمة دوم قرن هیجدهم در جهان در جریان بود، بی خبر ماندیم. مسئله دیگر به گمان من این بود كه حتی در قرن بیستم نیزدرك نكردیم كه بازآفرینی حكومت خودكامة غیر مسئول و غیر پاسخگو حلال مشكلات ما نیست[3] نه فقط شیوة نوین حكومتی لازم است بلكه خود ما نیز باید به گسترده ترین حالت ممكن ذهنیت استبدادی و تك صدائی مان را خانه تكانی كنیم.
با این همه نه فقط شیوة حاكمیت سیاسی در ایران متحول نشد، بلكه از دیدگاه تاریخی، فرایند تولید نیز « طبیعی» باقی ماند. در فرایند طبیعی تولید، هزینه تولید محصولات و فرآورده به نسبت زیاد است. ولی تازمانی كه درهای جامعه به روی بقیه دنیا بسته می ماند، این هزینه بالای تولید مسئله ای ایجاد نمی كند. و اما وقتی پای رقابت با دیگران به میان می آید، برای نمونه وضعیت ما در قرن نوزدهم به بعد- این نظام طبیعی توان رقابت ندارد و رفته رفته بازی را می بازد.
آنچه دراین كتاب آمده است به واقع بیانگر كوششی است برای شناخت آن چه كه برایران در قرن نوزدهم میلادی گذشت. مباحث مطروحه در ضمن مكمل « اقتصاد ایران در قرن نوزدهم» [4] است و اگر عمر و توانی باشد با « تجارت خارجی ایران در قرن نوزدهم» كم نقص تر خواهد شد.
فصل اول « قرن گم شده: حكومت و مردم در قرن نوزدهم» بررسی مختصری ارایه می دهد از رابطة حكومت و مردم و شواهدی از پی آمدهای اقتصادی نظام خودكامه عرضه می كند. در ضمن با اشاره به یكی از كوشش های اصلاح طلبانه، نقاط قوت وضعف آن را می نمایاند.
فصل دوم، همان گونه كه از عنوانش پیداست گزارشی است از اوضاع ایران و به خصوص با جمع آوری اطلاعات پراكنده می كوشد تصویری هر چند ناكامل از آن چه كه بر مردم گذشت در اختیار خواننده قرار بدهد.
در نبود یك آرشیو ملی و در شرایط فقدان داده های آماری موثق، عمده هدف این گزارش به تصویر كشیدن پی آمدهای عقب ماندگی است. اگر چه به دلیل پیش گفته، ارایه تحلیلی جامع امكان پذیر نیست ولی به سوء سیاست ها، تا آن جا كه اطلاعات موجود اجازه می دهد هم اشاره می شود.
فصل سوم، به بررسی رابطة بین جمعیت و كشاورزی ایران می پردازد. ضمن بررسی دیدگاه مالتوس از جمعیت، به بررسی سیاست های كلی حاكم بر بخش كشاورزی می پردازد. آن چه از این بررسی روشن می شود این كه بر خلاف باور عمومی ، به نظر بعید می آید كه جمعیت ایران در طول قرن به دلایلی كه به تفصیل مورد بررسی قرار می گیرد، افزایش یافته باشد.
فصل چهارم ادامة همان مباحث فصل سوم است ولی در یك مقیاس كلی ترو دیگر كشورهای خاورمیانه را هم در برمی گیرد. با ارایه بررسی مختصری از پژوهش های سه تن از استادان برجستة مطالعات خاورمیانه، استاد عیسوی، استاد راجر ائون، استاد هرشلگ، نتیجة گیری اساسی این فصل این است كه نه فقط شواهد موجود ادعای این استادان را مبنی بر رشد چشمگیر جمعیت در خاورمیانه تائید نمی كند بلكه این ادعا، حتی با اسنادی كه خود این استادان در پژوهش های خویش ارایه نموده اند نیز نا همخوان است.
این فصل برای اولین بار به انگلیسی در نشریة مطالعات خاورمیانه چاپ شد. آقای پروفسور ائون براین مقاله نقد كوتاهی نوشتند كه همراه توضیحاتی از سوی من در همان نشریه چاپ شد. فصل پنجم ترجمة دو نوشتة كوتاه از پروفسور ائون و توضیحات من به این دو نوشته است كه برای اولین با به فارسی چاپ می شود. موضوع این فصل همانند موضوع فصل قبلی بررسی جمعیت در خاورمیانه است. از استاد عالیقدر پروفسور ائون سپاسگزاری می كنم كه با گشاده دستی و سعة صدر اجازه دادند این نوشته ها به فارسی چاپ شود.
فصل ششم اثرات طاعون 1877 را براقتصاد گیلان بررسی می كند. حضور كنسول بریتانیا در رشت موجب شد كه در بارة آن سال طاعونی اطلاعات بیشتری داشته باشیم كه در نوشتن این فصل مورد استفاده قرار گرفته است. به قرار اطلاع، این فصل چند سالی پیشتر در نشریة گیله وا به فارسی چاپ شد. نه آن ترجمه را دیده و خوانده ام و نه از آن خبر داشتم. در جائی كه الان یادم نیست كجا، در نمایه ای از مقالات چاپ شده در نشریات داخل ایران خواندم كه این چنین شده است. آن چه من دربارة اثرات طاعون 1877 نوشته ام همینی است كه در این فصل آمده است. در بارة محتوای ترجمة قبلی، به دلیل بی اطلاعی مسئولیتی به گردن نمی گیرم.
در فصل هفتم، بررسی مقولةجمعیت را پی گیری می كنم و ضمن ارایه شواهدی بیشتر از تاثیرات بیماری های واگیر بومی شده، مالاریا و آبله سخن خواهم گفت.
فصول هشتم و نهم به بررسی تكنولوژی تولید در كشاورزی اختصاص یافته است. در حد توان كوشیدم تصویری نزدیك به واقعیت از تكنولوژی تولید در این بخش و تغییرات احتمالی اش در طول قرن به دست بدهم. شواهد ارایه شده نشان از ایستائی تكنولوژی تولید در این بخش می دهد. بخش هائی از این مقاله به انگلیسی چاپ شده است.
در فصل بعد، فصل دهم، صنایع دستی نساجی را بررسی خواهم كرد. از ناچیز بودنشان در زندگی اقتصادی و از ضربه پذیری شان در برابر رقابت خارجی سخن خواهیم گفت. مباحث این فصل با آن چه در « تجارت آزاد، رقابت آزاد و انهدام صنایع دستی» گفته ام تصویر جامع تری از این فرایند قهقرائی به دست خواهد داد. بررسی صنایع دستی با نگاهی به تولید شكر در فصل بعد ادامه می یابد. ضمن بررسی تكنولوژی تولید از رقابت خارجی و تاثیرات مخربش سخن خواهیم گفت.
فصل دوازدهم به بررسی معادن و به خصوص معادن فیروزه در خراسان و فصل سیزدهم به بررسی تاثیرات تجارت خارجی بر توسعه اقتصادی ایران اختصاص یافته است. آن چه در این فصل مورد بررسی قرار می گیرد به واقع فشرده و خلاصة مباحثی كه اگر عمری باشد موضوع دفتر دیگری خواهد بود.
فصل آخر، جمع بندی و نتیجه گیری مختصریست از مباحث ارایه شده و كتاب با ارایه منابع مورد استفاده به پایان می رسد.
در كوشش برای آماده كردن این مجموعه برای چاپ، دوستان زیادی به من محبت كرده و مددكار من بوده اند كه ذكر نام همگی غیر ممكن است. با خشوع و فروتنی از همة این عزیزان سپاسگزاری می كنم. همكاران ارجمندم در دانشگاه استافورد شایر، جان رمزی و پاول دوانوارد مثل همیشه مشوق من بوده اند. همكار دیگرم جان هِنری، استاد دانشگاه كالیفرنیا، چند مقالة این مجموعه را به انگلیسی خوانده و راهنمائی های ارزنده ای كرده است که از همه این عزیزان سپاسگزاری می کنم. ناگفته روشن است که مسئولیت کمبودهای موجود تنها وتنها به گردن من است.
همواره مدیون محبت ها و گشاده دستی های محمود معتقدی و کاظم فرهادی هستم

استوك سپتامبر2007
احمد سیف
I.Seyf@Staffs.ac.uk

[1] بنگريد به " استبداد، مالکیت و انباشت سرمایه درایران" نشررسانش، تهران 1380
[2]
[3] براي نمونه ايران را به زمان رضاشاه ويا حتي محمد رضا شاه در نظر بگيريد.
[4] احمد سيف: اقتصاد ايران در قرن نوزدهم، تهران، نشر چشمه، 1373



Monday, June 16, 2008


کشاورزی درایالت فارس در1879-1878 


یک ده که برای کشت 18000 تا 20000 من بذر گندم زمین داشته باشد، ارزش اش 60000 قران است. مالیات دولتی بریک همچه دهی هم سالی 2500 قران است که به نطر منصفانه می آید. این مقدار زمین معمولابه سه قسمت تقسیم می شود که هر سال تنها یک قسمتش کشت می شود و دوقسمت دیگر به صورت آیش باقی می ماند تا درسالهای بعد کشت شود.
کشت پائیزه دریک همچه دهی به این میزان بذر نیازمند است.
جو 2000 من
گندم 4000 من
کشت بهاره هم این میزان بذر نیاز دارد.
برنج 400من
ذرت 200 من
پنبه 200 من
کنجد 100من
کشت پائیزه در یک سال خوب ده برابر بذر محصول می دهد و در یک سال بد میزان محصول تنها 5 برابر است. ولی کشت بهاره، متفاوت است. برنج در یک سال خوب، 30 برابر بذر و دریک سال بد تنها ده برابر بذر محصول می دهد. درباره ذرت هم، محصول یک سال خوب 50 برابر و یک سال بد هم تنها 20 برابر بذرهای کاشته شده است.
آبیاری هم یا به صورت طبیعی با استفاده از رودخانه و چشمه صورت می گیرد و یا مصنوعی با استفاده از قنات. قنات همیشه درمالکیت خصوصی کسی است که به ده وابسته است و هزینه سالانه حفظ و مرمت قنات هم 500 قران است.
اگر ده از رودخانه آبیاری شود مالک ده باید سهم خود را از آبی که استفاده می کند بپردازد. وقتی آبیاری با استفاده از آب چشمه صورت می گیرد، اغلب شاهد درگیری هستیم چون مالکان ده های دیگر ممکن است بیشتر از سهم شان آب ببرند. علت این امر هم این است که آب معمولا کافی نیست. رسیدن به یک تصمیم عادلانه و مطلوب درتوزیع آب چشمه نیز چیزی حدود 600 قران خرج بر می دارد.
یک همه چه دهی معمولا 40 تا رعیت دارد ( بدون محاسبه افراد فامیل وغریبه ها) و این ها هم معمولا مالک 40 راس گاو نر هستند. رعایا معمولا با هم هستند. محصول زمین هم به سه قسمت می شود یک قسمت سهم رعیت است و دو سهم دیگر نیز نصیب مالک خواهد شد. اگر مالک زمین بخواهد که سهمش را به شهر منتقل کند باید هزینه این کار را جداگانه بپردازد. همه مالیاتی که از زمین و آب گرفته می شود از سوی مالک پرداخت می شود ولی میزانش بسته به نفوذش فرق می کند. یا مالک براساس یک ارزیابی خیلی قدیمی که معمولا میزان مالیات را کم برآورد می کند مالیات می پردازد و یا اگر ارزیابی تازه هم شده باشد، به شکل و شیوه های مختلف کمتر از آن چه که باید بپردازد، می پردازد. کمبود مالیات یک ده خاص، هم از مالیات بیشتری که از ده همسایه که مالک اش صاحب نفوذ نیست، می گیرند جبران می شود.
مالیات ستانی از روستا خیلی نامنظم و بطور کلی خیلی ستمگرانه است. روستاهای پرورنق و ثروتمندی که قیمت شان 50000 قران است، سالی 300 تا 500 قران مالیات می دهند و برعکس، روستاهای کوچکتر و فقیرتری هم داریم که سالی 10000 تا 12000قران از آنها مالیات گرفته می شود. درمورد این روستاهها، مالک ضرورتا کسی است که از لحاظ مالی بیچاره شده است و اغلب هم با دولت و ماموران دولتی درگیری دارد. ماموران دولتی نیز خیلی آزادانه این نوع مالکان را فلک می بندند و به خاطر عدم پرداخت این مالیات ها به زندان می اندازند. درنهایت، کشتگربودن درایران، کار ثمربخشی نیست مگر این که صاحب زمین یک آدم با نفوذی ، مثلا یک ملا و یا یک مجتهدباشد. مشکلاتی که یک مالک با آن روبرو می شود به این قرارند. حمایت دربرابر سرقت رعایا، مالیات سنگین دولتی، چه مالیات عادی و چه مالیات فوق العاده، و ادعای دائمی و اغلب واهی در باره مالکیت ملک. این ادعای دائمی درباره مالکیت دیگران، یکی از مشخصه های ایران امروز است بخصوص به این خاطر که هیچ قانون و مجازاتی برعلیه کسانی که بطورواهی ادعای مالکیت می کنند وجود ندارد. بسیاری از مالکان واقعی درنتیجه این ادعاها بدبخت شده اند. این ادعاهای واهی هم از سوی دولت تحمل می شود و هم از سوی ملاها، چون به واقع یک منبع قابل توجه درآمدبرای آنهاست.
مالیات کشت پائیزه به صورت جنس پرداخت می شود ولی مالیات کشت بهاره نقدی است.
دو دسته رعیت وجود دارند. یک دسته « رعیت پادشاه» هستند که تنها مالیات سرانه یا « سر مردی» می پردازند وحتی وقتی محل سکونت خود را تغییر می دهند، مستقل از این که به کجا می روند، هم چنان باید این « سرمردی» را بپردازند. رعایای دشتی از این نوع اند. گروه دیگر رعایا، هیچ « سرمردی» نمی پردازندولی از هر رعیت سالی 20 قران به عنوان هزینه سوارهای دولتی پول می گیرند. ولی درخیلی از موارد وقتی که کدخدا و یا مالک صاحب نفوذ هستند، این پول را پرداخت نمی کنند و مالیات های دولتی که از سوی مالک پرداخت خواهد شد.
هزینه بذر را مالک زمین می پردازد. رعایا هم تا مرحله برداشت محصول، کار خود را عرضه می کنند.
آموزش به طور کامل غفلت می شود ولی هر روستا معمولا یک نفر دارد که سواد خواندن و نوشتن دارد. هر روستا یک « متصدی» هم دارد که از سوی مالک به کار گرفته می شود و 3 درصد محصول هم مزد سالیانه او است. کدخدا که از سوی مالک تعیین می شود، 5% محصول را می گیرد. مسئولیت کدخدا پذیرائی از مالک است وقتی که به روستا سر می زند و همین طور ماموران دولتی هم معمولا مهمان او هستند. انتظار می رود که کدخدا حداقل مالک یک مادیان باشد. آن چه که کدخدا در سال صرف پذیرائی از مالک و یا ماموران دولتی می کند بطور متوسط سالی 30 تومان است و هزینه های شخصی او در سال نیز از این مبلغ بیشتر نیست. اقامت طولانی مالک در روستا معمول نیست و حتی مالکانی هم هستند که هرگز روستای خود را ندیده اند. یغما گری منظم از سوی رعایا درطول کشت و برداشت محصول صورت می گیردو کمتر اتفاق می افتد که مالک بتواند ازمیزان واقعی این یغما گری ایده ای داشته باشد با وجود این که کدخدا و متصدی هم رعایا را فلک می بندند و تنبیه می کنند.
بهای اقلام کشاورزی درفارس به این قرار است.
گندم 25 سنت هرمن
جو 12.5 سنت هر من
برنج 50 سنت هر من
پنبه 1.5 قران هر من
ذرت 10 سنت هر من
کنجد 70 سنت هر من
ارزش گاو نر هم بین 30 تا 100 قران تفاوت می کند. یعنی بطور متوسط بهای یک گاونر 6 تومان است. به عنوان یک قاعده، گاونر به رعیت تعلق دارد ولی اگر رعیت قادر به خرید گاونر نباشد، مالک به رعیت برای خرید گاونر پول قرض می دهد وبعد طلب اش را به زمان برداشت محصول بر می دارد. هزینه نگه داری یک راس گاونر در سال هم 15 قران است ولی هیچ پول نقدی صرف این کار نمی شود چون غذای گاو برروی زمین کشت می شود. تخم پنیه عمده ترین بخش غذای گاوهاست.
ابزارهای کشاورزی که استفاده می شود به این قرارند.
خیش بسیار بدوی
بوره ماشین بدوی خرمن کوبی
چنگگ برای بوجاری کردن
داس
خوره ( گونی)
بیل
دو یا سه غربال
جوال
ریسمان
برای یک گاو زمین- میزان زمینی که با یک گاو نر می توان شخم زد- حداقل 50 قران ابزار لازم است که معمولا از سوی رعیت تامین می شود. هزینه سالانه یک رعیت و خانواده اش هم حدودا 200 قران است. پیش نمی آید که ارزش مایملک یک رعیت، یعنی ظروف مسی، دو تکه فرش با کیفیت نامرغوب، چند ظرف گلی، بطری آبجو یا سودا، از 20 تومان بیشتر باشد. یک مالک موظف است که دور روستا دیوار بکشد که دروازه ای دارد با دو برج. مسئولیت ساختن خانه های خود در این محصوره با رعایاست. تقریبا در همه جا، رعیت در کنار آن چه که برای ارباب می کارد، یک قطعه زمین کوچکی هم دارد که برای خویش کشت می کند که به آن « خاصه» می گویند و از تولیدات آن مالک هیچ سهمی نمی گیرد.
دراین جا بپردازیم به کشت در منطقه کازرون.



 
Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com

This page is powered by Blogger. Isn't yours?